افغانستان نياز به حمايت ايران دارد
عبدالمحمد طاهري٭
براي بررسي روابط جمهوري اسلامي ايران و افغانستان، به ويژه بعد از سقوط طالبان بايد به چند نكته توجه كنيم؛نخست اينكه بايد توجه داشته باشيم براندازي حكومت طالبان با توجه به ساختار و ايدئولوژي خاصي كه داشتند، براي افغانستان و ايران مشكلآفرين بود. امروز شاهد هستيم كه محصول آن جريان فكري چه مسائلي براي دنيا و به ويژه خاورميانه به همراه داشته است. در 13 سال گذشته كه يك دولت جديد در افغانستان شكل گرفت جمهوري اسلامي ايران سعي كرده است با دولت مركزي مقتدر در افغانستان مسائلي از قبيل مسائل اجتماعي، سياسي، بازرگاني و مرزي را با آن كشور حل و فصل كند. در اين سالها ايران فراز و نشيبهاي زيادي را در اين رابطه از سر گذراند كه يكي از قابلتاملترينشان حضور نيروهاي نظامي خارجي در منطقه بوده است، به ويژه كه امريكاييها در منطقه اقدام به ساخت چند پايگاه نظامي در همسايگي ايران كردند. حضور نيروهاي خارجي شايد براي افغانستان با منافعي زودگذر و در برخي موارد قابل ملاحظه همراه بوده باشد، اما نگاه جمهوري اسلامي به همه اين موارد با تعمق بيشتري همراه بوده است. در زمان رياستجمهوري حامد كرزاي، او با توجه به رويكرد متفاوتي كه نسبت به اشرف غني داشت تلاش كرد ارتباطاتش را با ايران نزديك كند و با وجود اينكه وابسته به قوم پشتون بود اما تلاش ويژهاي براي گسترش روابط فرهنگي با ايران به كار بست كه درپي آن روابط بازرگاني و سياسي و تا حد اندكي هم ارتباط امنيتي با ايران برقرار شد. اما بيشك شرايط امروز ايران و افغانستان با گذشته متفاوت شده است و اين سفر ميتواند فصل جديد در روابط دو همسايه را رقم بزند. بعد از فراز و نشيبهايي كه اشرف غني در انتخابات گذشته افغانستان از سر گذراند و مشكلاتي كه ماهها به طول انجاميد به هر حال دولت مركزي افغانستان شكل گرفت و بر هيچ كس پوشيده نيست كه مشي ايشان و مشي حامد كرزاي متفاوت است. در هر صورت اشرف غني با امضاي معاهده امنيتي با امريكا نشان داد كه خيلي روشنتر از آقاي كرزاي در كنار امريكا ايستاده است. به بيان سادهتر اشرف غني خيلي صريحتر از حامد كرزاي در كنار امريكا و سپس عربستان سعودي قرار گرفته است. اما نبايد از نظر دور داشت كه ايشان از قدرت ادراك بالايي برخوردار است و از مشاوران با ذكاوتي در زمينه سياست خارجه بهره ميگيرد و به خوبي ميداند كه نميتواند ايران را به عنوان يكي از قدرتهاي منطقه ناديده بگيرد و منكر روابط و اشتراكات اقتصادي و فرهنگي با همسايه مهم خود در منطقه باشد. براي اشرف غني پر واضح است كه از سويي اشتراكات كشورش با ايران به ويژه در زمينههاي فرهنگي و ديني با هيچ كشور ديگري قابل مقايسه نيست و از سوي ديگر نميتوان از موضوع مرزهاي مشترك ميان ايران و افغانستان هم به سادگي گذر كرد زيرا همين مرزهاي مشترك ميتواند به ساخت و تداوم يك رابطه و جريان حياتبخش و بهساز براي دو كشور منجر شود. به ويژه اين فرصت براي افغانستان كه در برخي ولايتهايش با بحران حاكميت ملي رو به رو است بسيار مهمتر و پررنگتر خواهد بود. رييسجمهور افغانستان به همه اين مسائل به خوبي واقف است و از طرفي مشي دولت جديد ايران هم مشي متفاوتتري نسبت به دولت قبل است.
البته در رئوس سياستهاي دولت قبل حمايت از افغانستان وجود داشت اما در دولت جديد ميتوان گفت قطع به يقين اين حمايتها با حفظ منافع ملي كشور و با تدبير و درايت بيشتري همراه خواهد بود. در حال حاضر شاهد هستيم كه دستگاه ديپلماسي ما به خوبي فعال شده است و سفر اشرف غني هم بيشك به امضاي تفاهمنامههايي در زمينههاي تحقيقاتي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي خواهد انجاميد. مطمئنا سفر اشرف غني به ايران و بازتاب سفر ايشان ميتواند در تلطيف روابط بسيار موثر باشد اما نكته مهمتر در اين ميان اين است كه افغانستان در مسير توسعه و پيشرفت نميتواند همسايه مهم خود در منطقه را نايده بگيرد و بايد سعي كند همواره حمايت ايران را در سبد خود داشته باشد، چرا كه هماكنون شاهد هستيم رابطه افغانستان با ديگر همسايهاش پاكستان به دليل مشكلات داخلي رابطه چندان مثبت و سازندهاي نيست و از طرفي تاجيكستان ديگر همسايه افغانستان هم كشور مقتدر و پرنفوذي در منطقه شمرده نميشود. علاوه بر آنكه در 10 سال گذشته شاهد بودهايم كه ايران بازار خوبي را در افغانستان ايجاد كرده است كه اين سفر ميتواند زمينه گسترش اين بازار را فراهم سازد و هر دو كشور كوشاتر و جديتر بتوانند هدفها و منافع مشتركشان را پيگيري كنند.
٭ رايزن پيشين فرهنگي ايران در افغانستان