گروه ديپلماسي| بعد از مدتها جنگ لفظي از سوي اميرنشينان حوزه خليج فارس عليه جمهوري اسلامي اكنون اين منطقه شاهد تغيير رويكرد نسبي كشورهايي چون امارات و عربستان سعودي بوده است. تا جايي كه برخي منابع خبري از مذاكرات غيررسمي و غيرعلني مقامات اين كشورها با تهران خبر دادند. كشورهايي كه تا همين ماه گذشته با بهانههاي واهي سعي در كشاندن هر چه بيشتر كشورهاي ثالث به اين منطقه داشتند و ميرفت تا تنشها را به اوج برسانند. اكنون اما با آرامش نسبي كه در منطقه ايجاد شده و استقبال همه طرفها از اين آرامش، برخي تحليلگران گشودن درهاي گفتوگو و همگرايي بيشتر در منطقه را انتظار دارند. اما چرايي حاكم شدن اين آرامش نسبي سوالي است كه نصرتالله تاجيك ديپلمات و كارشناس بينالملل درباره آن چنين ميگويد: مجموعهاي از عوامل يا تحولات سخت و نرم باعث شد، شرايطي در منطقه به وجود بيايد كه بر خلاف روند تحولات قبلي كه احساس همه بر اين بود كه جنگي در خليج فارس به وقوع ميپيوندد نه تنها آن روند محقق نشد بلكه باعث شد، منطقه تا حدودي به سمت آرامش نسبي برود. البته ممكن است برخي تا حدودي بدبين باشند و اينگونه تلقي كنند كه آرامش قبل از توفان است اما من بدبين نيستم و معتقدم منطقه به سمت ثبات بيشتري نسبت به دو، سه ماه و حتي سال گذشته سير خواهد كرد. پس اگر ما شرايط منطقه را بر اساس وزندهي مناسب و واقعگرايانه به اين عوامل و تحولات تجزيه و تحليل كنيم، متوجه ميشويم كه مجموعه شرايط و تحولات سخت و نرم سبب شده كه كشورهاي منطقه به خود آمده و دخالت خارجي را تنها عامل ثبات در منطقه نميدانند بلكه ميتوان با تمهيدات و اقداماتي تحت يك آرامش نسبي از فضاي ايجاد جنگ ديگري در منطقه دور شد. ولي صرفنظر از برشمردن عوامل اين شرايط، مهمترين نكته بارمبندي يا وزندهي صحيح اين تحولات سخت و نرم است كه ميتواند به ما كمك كند كه فرمول مناسب و صحيحي را براي مراحل بعدي يا راهكارها ارايه دهيم.
آيا نقش اين دخالت خارجي در ايجاد تنش زمينه و بستر تئوريك هم دارد؟
بله. اصولا در روابط كشورهاي اين منطقه به دلايل تاريخي، سياسي اجتماعي و ژئوپولتيكي و نه لزوما فقط و تنها بر اساس توازن قدرت در منطقه طيفي متشكل از دشمنيها تا دوستي و حاميطلبي به منظور حفاظت وجود داشته و به دليل سوءظن و هراس از يكديگر موجب شده، امنيت آنها تا حدود زيادي به قدرتهاي بزرگتر وابسته شود و اينگونه فكر كنند يا به آنها تلقين شود كه فقط زماني ميتوانند در مقابل يك قدرت بزرگ منطقه و فرامنطقهيي بايستند كه از مزاياي اتحاد با قدرتهاي بزرگتر برخوردار شوند. با چنين طرز تلقي از نحوه تامين امنيت هماكنون الگوي امنيتي خليج فارس از منظر تئوريك و به سبب حضور قوي و موثر قدرتهاي خارجي و نحوه عمل ما از الگوي امنيتي قدرتهاي موثر و از جمله امريكا تاثير پذيرفته و نه كسب حداكثري منافع ملي خودشان لذا پويشهاي امنيتي منطقهيي و درونزا كمتر محلي از بحث و مطالعه و اجرا پيدا كردهاند. علاوه بر آن ماتريس رقابتها يعني رقابت نيروهاي خارجي و فرامنطقهيي و رقابتهاي درونمنطقهاي خود به خود باعث تشنچ بيشتر منطقه شده است.
آيا تحولات اخير در منطقه باعث مطرح شدن طرحهايي از سوي امريكا، روسيه و انگليس شده و اميدي به شكلگيري اين ائتلافها وجود دارد؟
بله اين طرحها عموما فيالبداهه و انفعالي و عكسالعمل نسبت به اقدامات ايران است. شايد جديترين آنها بحث تشكيل ائتلافي است كه امريكا براي امنيت كشتيراني در خليج فارس به دنبال آن است كه هم مملو از تناقضات رويكردي و ساختاري است و بعيد است، شكل بگيرد و هم با اين همه زور زدن نتوانسته به تعداد انگشتهاي دست، يار براي تشكيل ائتلاف جمع كند. يكي از تناقضات موجود اين است كه بار مالي آن روي دوش امريكا ميافتد و اين در حالي است كه ترامپ ميخواهد، منابع مالي را براي مردم امريكا هزينه كند.
برگرديم به عوامل تغيير رويكرد اين دو كشور نسبت به ايران. اين عوامل به نظر شما چيست؟
ساقط شدن پهپاد امريكايي، جريان نفتكشها در خليج فارس و يأس همپيمانان امريكا در منطقه از رويارويي ترامپ با ايران براي حمايت از آنها، طولاني شدن جنگ يمن و لطمه خوردن آبروي عربستان و امارات در صحنه بينالمللي و مجامع جهاني، اختلاف داخلي حكام امارات در مورد اين جنگ و مقابله با ايران و مخصوصا آسيبپذيري دوبي در مقابل تحولات امنيتي در خليج فارس و تلاش عربستان و امارات براي بهبود چهره خود در انظار بينالمللي براي برگزاري گروه 20 در رياض و اكسپوي 2020 در دوبي و نياز موفقيت آنها به عدم هر گونه تنش در سياست خارجي اين دو كشور.
در اين شرايط سياست ايران در مقابل كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس چگونه بايد باشد؟
خوشبختانه سفرهايي كه براي وزير امور خارجه كشورمان تنظيم شده تا به كشورهاي منطقه همچنين اروپا و آسيا برود، چنانچه ارتباطات در سطوح متفاوت و مخصوصا كارشناسي و مطالعاتي تداوم داشته باشد تا بتوان يك گفتمان جديد و غالب در روابط دو و چند جانبهمان خلق كرد، ميتواند به زنده و پويا بودن ديپلماسي و حاكميت منطق بر خشونت و درگيري كمك بيشتري كند. دوم اينكه ديپلماسي ما دستور كار و برنامه مدون داشته باشد. يعني ما طرح مشخص با ابعاد اجرايي و عملياتي مشخص را بتوانيم، پيشنهاد كنيم. از سويي اين طرحها به سمت كارشناسي كشورها رفته و به سمتي ميل كند كه ما بعد از سلسله مذاكرات دو يا چندجانبه بين كشورها بتوانيم به دستوركاري به عنوان تاسيس سازمان همكاريهاي خليج فارس برسيم. در اين مقطع روند فوق ميتواند قدم مثبتي براي ما به عنوان آحاد منطقه باشد نه ما به عنوان ايران يا صرفا جمهوري اسلامي.
به نظر شما ممكن است، آرامش نسبي اخير از عدم اطمينان كشورهاي خليج فارس نسبت به امريكا بوده باشد؟ آيا اين آرامش نسبي منجر به همگرايي در آينده خواهد شد؟
همانگونه كه در بالا به طور خلاصه برشمردم، اقدامات و تحولات نظامي از جمله ساقط شدن پهپاد امريكايي و جريان نفتكشها جزو مواردي است كه از بعد سخت تاثيرگذار بودهاند اما طول كشيدن جنگ يمن و فشار بينالمللي بر اين دو كشور و نتيجتا وجود ماتريس اختلافات منطقهاي و فرامنطقهاي در قسمت نرم دستهبندي ميشوند. زيرا هماكنون در اثر اجراي سياستهاي اين دو كشور و نيز اشتباه محاسبات ترامپ، اختلافات متعددي بين امارات و عربستان در مورد تداوم جنگ در يمن و نيز رويارويي با سياستهاي ايران در داخل عربستان و در داخل امارات بين كشورهاي منطقه و فرامنطقه وجود دارد. حتي به نظر من در اين قسمت فرامنطقه من معتقدم يك شيفت رويكردي از پيروي از سياستهاي امريكا به سمت ديدگاه انگليس نسبت به ايران صورت گرفته و مهم اين است كه امريكا چگونه با اين قضيه تغيير رويكرد مواجه و عكسالعمل نشان ميدهد؟ بنابراين، اين مجموعه تحولات سخت و نرم باعث شده ما شاهد اين تحولات يا سكون و آرامش نسبي باشيم. من اعتقاد دارم كه در بخش پارامترهاي نرم، يأس نسبي در كشورهاي منطقه از جمله امارات و عربستان از حمايت قاطعانه و 100درصدي امريكا از آنها در مقابل ايران نقش تعيينكنندهاي در اين فرآيند دارد. يعني فكر ميكنم يكي از تبعات ساقط شدن پهپاد امريكايي كه غيرقانوني وارد فضاي آبهاي سرزميني ايران شده بود و جريان نفتكشها اين بوده كه كشورهاي منطقه به اين جمعبندي رسيدهاند كه وقتي ترامپ حتي نميتواند از مايملك خود در برابر ايران حمايت كند و نتوانست اقدامي عليه ايران انجام دهد اين كشورها بهتر ديدند به جاي اينكه با پشتوانه امريكا وارد رويارويي با ايران شوند، خود مسائل را به صورت سياسي و دو جانبه و در منطقه حل كنند.
آيا تغيير نسبي مواضع امارات و عربستان ممكن است به نزديكي اين دو كشور به ايران بينجامد؟
همانگونه كه عرض كردم اگرچه هيچ كشوري همسايه خود را انتخاب نميكند اما در ميان مجموعهاي از كشورهاي توسعه نيافته، قرار گرفتهايم و علاوه بر آن الگوهاي توسعهاي و رويكردها و علايق متفاوتي را دارا هستيم و همنوا يا همگرا كردن اين كشورها، كار راحتي نيست. در اين منطقه حتي بستر تاريخي و شكلگيري سياست و حكومت در كشورها متفاوت است. مسائل ايدئولوژيك، قومي و مذهبي در اين منطقه فراوان است. بنابراين ما بايد به اين سمت پيش برويم كه از مشتركات استفاده كنيم. در اين صورت ميتوانيم به يك الگوي نسبي درونمنطقهاي براي برقراري صلح و ثبات و امنيت برسيم. در مجموع يأس نسبي كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس از اخذ حمايت 100درصدي ترامپ از آنها در مقابل ايران، زمينه مساعدي براي فعاليت ديپلماتيك بين ايران و آن كشورهاست. البته ايران مدتهاست به دنبال تشكيل يك سازوكار بين كشورهاي جنوب و شمال اين آبراه است تا خود بتوانند بدون دخالت خارجي اين امنيت را تامين كنند. اما بياعتمادي مفرط، سوءظن و هراس اين كشورها نسبت به ايران اجازه احساس امنيت مشترك را نميدهد. در اين روند دخالت تخريبي نيروهاي خارجي يا تبديل رقايت به دشمني توسط عربستان نيز موثر بوده و ما نياز به اقدامات اعتمادساز(CBM: Confidence Building Measures) داريم كه اميدوارم طراحيها و اقدامات اجرايي مورد نياز آن از جمله ارايه يك طرح عملياتي در سفرهاي وزير امور خارجه انجام شده باشد.