ادامه از صفحه اول
تركيه و خليحفارس
امريكا بدون هيچ توفيقي طرح راهاندازي ائتلاف بينالمللي براي گشت دريايي آبهاي ايران و يمن را مطرح كرده است. به علاوه تنش درازمدت بين ايران و عربستان سعودي در سالهاي اخير ابعاد وسيعتري يافته است. حمايت سعوديها از افراطيگري نظامي و تروريسم و ائتلاف با اسراييل موجب تشديد نگرانيها و البته شكافهاي امنيتي منطقه است.
حكومت سعودي با حمله نظامي به يك كشور برادر مسلمان، يمن، عملا فرصتهاي رهبري جهان اسلام را از دست داد و منطقه را ناامنتر كرد. ولي مساله اساسيتر از ايدئولوژي و قدرت در منطقه خليجفارس، انرژي است. نفت همچنان سرنوشت ملتهاي منطقه را رقم ميزند. تركها به خوبي متوجه تغييرات استراتژيك منطقه به نفع ايران شدهاند. با ساخت كريدور شمال – جنوب كه سنپترزبورگ را به بندرعباس و اقيانوس هند وصل ميكند و پيشرفت سازهاي لجستيكي مورد نياز چين براي جاده جديد ابريشم، همگرايي اقتصادي استراتژي بين ايران - چين - روسيه و البته به همراه كشورهاي هند و پاكستان ايجاد ميشود. در مقابل امريكا با سياست حمايت از سعوديها در چهل سال گذشته، بديلي براي منطقه خليجفارس باقي نگذاشته است.
شايد در اين تغييرات منطقهاي چشم تركيه به ايفاي نقش امنيتي بيشتر در خليجفارس به كمك امريكا، فرانسه و انگلستان است؟ اين احتمال نيز وجود دارد كه تركيه يكي از عوامل همگرايي با ايران، روسيه و چين در اين منطقه باشد. همه اين تحولات كليدي در آينده ژئوپوليتيك خليجفارس نه به امريكا و نه به تركيه و نه كشور ديگر خارج از خليجفارس بستگي دارد؛ اين مساله به تنظيم دوباره روابط ايران و عربستان سعودي بستگي دارد و حضور تركها در منطقه شايد كاتاليزوري براي تحقق اين هدف باشد و شايد يكي از آرزوهاي بزرگ تركها براي حضور امنيتي درازمدت در خليجفارس، آرزويي كه فعلا به نفع جبهه ايران، قطر و تركيه است ولي در درازمدت شايد چنين نباشد.
دريغا اي عقيقِ يمن
بقيهاش با ديگر گزينش شعر بهمان ناشر. ببين! اين همه بگو نگوي بيهوده بر سر توهمي كه رفيق پونه و شريك مار است. اين چه شهر و شرايطي است كه هيچ كس سر جاي درست خود نيست؟! شاعران چه عيبي دارند كه «بازيگر» نشوند؟ و بازيگران چه نقصاني دارند كه «شاعر» نشوند؟
آه... كاتبان به درد اندر، از خانه بِدر شويد و گرنه در به در خواهيد شد...آه...فالوورا، ورا...! به شتر گفتند چرا مثل ماهي «شاخ» نداري؟ شتر فرمود: «آه چه كار...اي بيكار؟!» پس پيغام آوردند اين است راز شهرت به روزگار پيشاب و پساب و چند پس و پيش پياده ديگر!
بر زدن باران با آب دهان، دلالت دنيا رو به دوزخ است. پس به زاويه بگريز برادر! يكي از همين دوستانِ عادت كرده به درد و دل، پيغام فرستاد كه چه كنم سيد؟! ناشر حق القلم نميدهد. بعد هي چاپ از پي چاپ ميآورد، اما باز ميزند چاپ اول!
من هم پيرو تلگرام ايشان واتساپ زدم: «ماهي هم شاخ دارد اي برادر! دست از شعر بدار و برو بازيگر شو! نميبيني بازيگران پا به شعبده شعر آورده و الحمد و الفاتحه... اي سيمرغ، كلاغ را درياب وگرنه دير خواهد شد.
با اين حال، صبور باش كه اين نيز بگذرد. تو تنها زنهارگوي خويش باش، سيم خاردار هم روزي شكوفه خواهد كرد؛ فقط فراموش نكن:
هر شيشه گلرنگي، عقيق يمني نيست
هر پير شترداري، اويس ِ قرني نيست