برگسونِ ادبيات پليسي
كاوه ميرعباسي
ژرژ سيمنون يكي از بزرگترين پليسينويسهاي دنياست. در سال 1903 در شهر ليژ بلژيك به دنيا آمد اما در فرانسه زندگي كرد و تمام فعاليت نويسندگياش در اين كشور بود. نويسندگي را خيلي زود و از 16، 17 سالگي شروع كرد و تا آخرين سالهاي عمرش نوشت. بدون شك او يكي از پربارترين نويسندههاي دنيا بهشمار ميرود و قبل از به شهرت رسيدنش حدود 300 رمان با اسامي مستعار نوشت كه از نظر خودش چندان باارزش نبودند. او بيش از 200 اثر هم با نام خودش منتشر كرد. آفريده بزرگش كميسر ژول مگره بود كه يكي از اسطورههاي ادبيات پليسي شناخته ميشود. ژول مگره قهرمان حدود
80 رمان و چند داستان كوتاه اوست.
ژرژ سيمنون ويژگيهاي خاصي داشت. از آنجايي كه تا ساليان سال هر دو هفته يك رمان مينوشت نويسندهاي بود كه در دوران خودش هم مخاطب زيادي داشت. البته هيچ كدام از آثارش حجيم نبودند و تقريبا 200 صفحه بودند. پرسوناژ ژول مگره را با رمان «پيوتر لتونيايي» در سال 1930 خلق كرد كه من آن را با عنوان «مسافري كه با ستاره شمال آمد» ترجمه و منتشر كردهام. «سايه گيوتين» اثر ديگري است كه از او ترجمه كردهام اما براي اين داستان هم عنوان اصلياش را انتخاب نكردهام چون ترجمهاش عنوان جذابي نبود.
كميسر مگره پرسوناژ قابل تاملي است. ژرژ سيمنون از نظر شيوههاي كاوشگري كه براي پرسوناژهايش خلق كرد با دوران خودش
-مشخصا دهه 30- مطابقت داشت، درست همانند زماني كه آرتور كانن دويل كه در شخصيت شرلوك هولمز هم ويژگيهاي فلسفه غالب آن دوران را ميبينيم. در دوران كانن دويل فلسفه غالب، پوزيتيويست بود كه بنيانگذارش آگوست كنت بود، به همين دليل هولمز مسائل را بهصورت استنتاجي و بر پايه دلايل ملموس و واقعي و كاملا مادي حلاجي ميكند در حالي كه در زمان كميسر مگره فلسفه شهودي هانري برگسون در غرب و مشخصا در فرانسه رواج داشت و به همين واسطه بسياري مگره را برگسون ادبيات پليسي ميدانند. كميسر مگره ابدا بر پايه استنتاج و شواهد عيني عمل نميكند و نوعي ادراك شهودي به او كمك ميكند تا قاتل يا مجرم را پيدا كند. ويژگي ارزشمند سيمنون در اين بود كه لايههاي زيرين ذهن شخصيتهايش را كشف كند و همين امر باعث شد بسياري از نويسندگان بزرگ مانند آندره ژيد يا فرانسوا مورياك او را تمجيد كنند. مورياك ميگفت ژرژ سيمنون به روح يا روان پرسوناژها نقب ميزند.
به نوعي اگر كل آثاري را كه سيمنون نوشته اعم از ماجراهاي كميسر مگره و داستانهاي روانشناسي-پليسي (از دويست و اندي رماني كه نوشت حدود 100 و خردهاي ماجراهاي كميسر مگره است و 80 داستان و مجموعه داستان و 150 رماني هستند كه مگره در آنها حضور ندارد) مضموني پليسي و زباني ساده دارند و سيمنون گفته بود در نوشتن رمانهايش از حداكثر دو هزار تا دو هزار و 500 واژه استفاده ميكند به دليل دستيافتني بودن و قابل ادراك بودنشان هم ترجمه آثارش بسيار آسان است. البته گفته بود ميتوانم از واژگان غنيتر هم استفاده كنم اما ترجيحم اين است كه به زبان ساده بنويسم.
از داستانهاي كميسر مگره تا به حال چند سريال و فيلم سينمايي ساخته شده است. كميسر مگره در تصور من هيبت بازيگري مثل ژان گابن را دارد. گابن در چند فيلم و سريال نقش او را بازي كرد. در داستان «سايه گيوتين» گفته ميشود كه كميسر مگره آدمي است تنومند و نزديك صدكيلو وزن و قدي بلند دارد و از نظر من گابن بازيگر مناسبي براي ايفاي نقش اين شخصيت بهشمار ميرفت. مگره زندگي خانوادگي آرامي دارد. همسر مگره در بسياري از داستانها حضوري جانبي دارد. در ماجراهاي او گروهي از كارآگاهان همكاران او هستند و نكته جالب اين است كه بعضي از اين همكارها در رماني ميميرند و در رماني ديگر زنده ميشوند.
مگره در مقابل مجرمان و قاتلان حالتي پدرانه دارد و سيمنون هم در اين باره گفته بود شخصيت مگره را با الهام از شخصيت پدرش كه پزشك بود، خلق كرد. اين شخصيت داستاني كه كودكياش را در خانواده طبقه متوسط رو به پايين گذرانده بود، زندگينامه خيلي خاصي دارد و خالقش طي رمانهاي مختلف پيشينهاش را ساخته و پرداخته است. مگره هميشه نسبت به مجرمان احساس همدلي داشت و به همين دليل وقتي كه مجرمي را بازداشت ميكند انگار كه مجرم به نوعي آرامش يا آسايش رواني ميرسد و با وجود اينكه كميسر مگره كه او را دستگير كرده، مگره را پناهگاه خودش ميداند. طبقات مختلف اجتماعي در رمانهايش حضور دارند و بسياري از منتقدان و صاحبنظران مجموعه داستانهاي كميسر مگره يا حتي آثار سيمنون را با كمدي انساني بالزاك مقايسه كردهاند، چراكه بالزاك در كمدي انساني نيمه اول قرن نوزدهم فرانسه را به تصوير كشيد و سيمنون نيمه اول قرن بيستم فرانسه را. بيش از يك قرن از تولد مگره ميگذرد و آثار او هنوز هم خواننده دارند و از نظر من تا سالهاي سال هم آثار او خوانده خواهند شد.