• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4455 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۲ شهريور

يادي از شاعر زمستان و قاصدك

قوي زيباي شعر معاصر

احمد قربان‌زاده

 

 

به‌جز چند ديدار در جمع نويسندگان كه با اخوان داشتم، هيچگاه ديداري خصوصي با او نداشته‌ام. سال 1368 به‌طور اتفاقي او را روبروي دانشگاه تهران ديدم. بعد از ابراز ارادت و احوالپرسي گفتم: «تو را ‌اي كهن مرد سرزمينم، تو را دوست دارم». نگاهي كرد و لبخند مهربانانه‌اي به لبانش نشست و گفت: «تو را‌ اي جوان شمالي، تو را دوست دارم.» با شعف و تعجب پرسيدم: «شما مرا مي‌شناسيد؟ از كجا مي‌دانيد شمالي هستم؟ با همان مهرباني و گويش خراساني گفت: «از لهجه‌ات دانستوم شمالي هستي.»

گفتم: «آقاي اخوان، من پيش از آنكه به دنيا بيايم، به شما سلام مي‌گفتم...» دقايقي مكالمه كرديم و بدرودي گفتيم و از هم جدا شديم. اين آخرين ديدار ما بود.

بعضي انسان‌ها به‌مثابه بعضي پرندگان از صدا و آوايي سوزناك برخوردارند. اخوان ثالث از آن دسته انسان‌ها بود كه شعر و صدايش، غم غربتي داشت كه اميد و نااميدي در آن موج مي‌زد. اخوان به دليل آشنايي با موسيقي، ضمن آنكه انسان سينه‌سوخته‌اي بود، شور موسيقي نيز در شعر و صدايش به‌وضوح پيدا بود. او كه ‌زاده سرزمين خراسان بود، همچون فردوسي زبان و درون‌مايه شعرهايش رنگ حماسي داشت و معلول شكست انسان در نبرد زندگي. بي‌تابي‌هايش در واژه‌واژه شعرش به سهولت به خواننده (مخاطب) منتقل مي‌شود و با توجه به شوريدگي‌هايش به باور من او را مي‌توان «قوي زيبا»ي شعر زمان خويش دانست.

مهدي اخوان ثالث بر بسياري از شاعران از جمله اسماعيل خويي، م.آزرم، شفيعي كدكني و ... حتي برخي نويسندگان تاثير گذاشت و بسياري از اشعار و نوشته‌هاي آنان متاثر از سبك و نگاه او بود. او وارث و نماد شاعران عاطفي همچون فائز دشتستاني، باباطاهر، وحشي بافقي و شاعران شوريده معاصر همچون نصرت رحماني، محمود مشرف آزاد تهراني (م.آزاد) و نيما يوشيج «پرچمدار شعر معاصر» بود. به عبارتي اخوان «آوازه‌خوان دلسوخته»ي شاعران پيش و بعد از خويش بود و اشعارش تاريخ سبك‌هاي گونه‌گون شعر ايران است.

اخوان تعلق‌خاطر ويژه‌اي به زبان فارسي داشت و مي‌گفت: «من به گذشته و تاريخ ايران نظر دارم.»

انساني فروتن بود و در نهايت فروتني در شعر، خود را «هيچيم و چيزي كم» مي‌داند. او به ذات و جوهر شعر و شخصيت شاعر اهميت مي‌داد و بارها گفته بود: شاعراني كه در خدمت قدرت باشند، «مداحان»اند و همسفره سلطه‌گران.

صداي شعر اخوان مثل صداي هم‌ولايتي‌اش «محمدرضا شجريان» (قهرمان آواز ايران) صدايي عاشقانه، غمناك و سرشار از يأس و غرور ملي است: «سر كوه بلند آمد عقابي/ نه هيچش ناله‌اي، نه پيچ‌و‌تابي/ نشست و سر به سنگي هشت و جان داد/ غروبي بود و غمگين آفتابي»

او با هر كه انسان است و انساني مي‌انديشد، در دو سوي دريچه دوستي به گفت‌وگو مي‌نشيند و مي‌گويد:

«ما چون دو دريچه روبروي هم/ آگاه ز هر بگومگوي هم/ هر روز سلام و پرسش و خنده/ هر روز قرار روز آينده...»

اخوان اگرچه به‌طور مشخص وابسته به هيچ گروه و حزبي نبود اما ارادت او را به دكتر محمد مصدق نمي‌توان ناديده گرفت. شعر «تسلي و سلام» را براي پيرمحمد احمدآبادي سروده است:

«ديدي دلا كه يار نيامد/ گرد آمد و سوار نيامد/ سوزد دلم ز رنج و شكيبت/‌اي باغبان! بهار نيامد...»

معتقدم كسي مي‌تواند به درستي درباره اخوان بنويسد كه مثل او شيدايي و شوريدگي داشته باشد:

«كسي راز مرا داند/ كه از اين رو به آن رويم بگرداند...»

پايان سخن اينكه اگر اخوان هيچ شعري نمي‌گفت و تنها شعر زمستان از او به يادگار مي‌ماند، باز هم شاعري ماندگار بود. ياد و نامش خوش كه گفت: «من اينجا بس دلم تنگ است/ و هر‌سازي كه مي‌بينم بدآهنگ است/ بيا ره‌توشه ‌برداريم/ قدم در راه بي‌برگشت بگذاريم/ ببينيم آسمان «هركجا» آيا همين رنگ است؟»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون