زاويهاي به شعر مهدي اخوان ثالث
رمانتيسمِ اميد
بهزاد خواجات
وقتي از مشي يگانه اخوان سخن ميگوييم، از چه سخن ميگوييم؟ و وقتي او را در نمايي بازتر، در سِحرِ رمانتيسمي كه دههها بر شعر امروز، سيادت نشان داده، مينشانيم، آيا اين نقش يگانه را نقض كردهايم؟ اخوان را بيشتر با سمبوليسم اجتماعياش شناختهاند كه لحني حماسي را بدين سمبوليسم ميافزايد آن هم تنها به يك دليل: شكوهي كه او در گذشته ميجويد و اين نوستالژي تاريخي آنقدر جاذبه دارد براي شاعر ما كه نابخود، زبانش را سرشار از فخامت و آركاييسم كند بيآنكه اندوهباري و عبثپنداريهاي شعرش، نيازي به اين زبان داشته باشد. وجاهت حماسه در برخورد است و معارضه و آنجا كه شاعر، شكست را منشِ روزگار و سرنوشتي محتوم قلمداد ميكند، لحن و زبان حماسي، از كدام آوردگاهِ مردي و زور سخن ميگويد؟
اما اخوان در اين پارادوكس، بيش از آنكه سلسلهجنبانِ يك حركت ناشيانه و كور باشد، نمونهاي عالي براي انگشتگذاري بر خصلتي تاريخي در يك برهه تاريخي است، يعني در يك كادرِ بازتر او در كنار شاعراني مينشيند كه پس از كودتاي 28 مرداد هر يك به نوعي از اين اتفاق، زخم خوردند و اين زخم در آنان در سويههاي نابهنجار و غريبِ ادبي فرونشست و موجد تناقضاتي شد كه هر يك به جاي خود قابل توضيح است.
اگر بخواهيم سه ضلع مشخص براي شعر اخوان در نظر بگيريم، يك ضلع نوستالژي تاريخي اوست و افسوسي كه بر گذشتهاي باشكوه در دل دارد (و زبانش را به ناچار حماسي ميكند)، ضلع دوم سمبوليسمي اجتماعي (كه اوج آن در شعر زمستان متجلي ميشود) و ضلع سوم عبثپنداري فلسفي او كه اساسا حركت تاريخي انسان را (در هالهاي از شكست 28 مرداد) بيسرانجام ميداند و در نوعي رمانتيسم فلسفي قابل توضيح است. اخوان در مفاهيم كلان زندگي نظير تقدير و مبارزه و شك و يقين و دمجويي و عشق و... يك ايدهپرداز رمانتيك است و تركيب ذهني او (به ويژه در خصوص احضار نمونههاي تاريخي براي تصحيح اكنون) اغلب به تناقض ميرسد، منتها نبايد از خاطر دور داشت كه اولا خصيصه رمانتيسم همين تناقضات پرشمار است و دوم اينكه شاعر آيينه روزگار خود است و حتي تناقضاتش، تصويري از حيات فكري جامعه او، كه زمانهاي است پر آشوب و پر حادثه، اما فعاليت فكري فلسفي اخوان در كمتر شعري از حركت بازميماند و هميشه موضعي انساني دارد، حتي اگر به زعم ما از سرِ انفعال باشد و واخوردگي. رمانتيسم، پيچِ ناگزيري است كه تمام شاعران معاصر از آن عبور كردهاند اما اخوان بدان رنگي ديگر بخشيده و تفردش را در اين مشي، به عينه ميتوان ديد. طبيعي است كه اين رمانتيسم نميتواند همچون نادر نادرپور يا فريدون توللي باشد كه شعر اخوان، ذخيره فرهنگي بيشتري دارد اما نوع نگاه به هستي و جامعه و مفاهيمي چون گريز از جامعه و ستايش تنهايي و حسرتي دامنهدار و يأس و بدبيني و گذشتهگرايي و تقديرپذيري از مفاهيم رايج در رمانتيسم است كه شعر اخوان، سخت سرسپرده آنهاست. اي شما ابلهتر از تعريف خوشبختي/ اي شما خاليتر از بيهودگيهاتان
اي شما تصوير بودن را خيالي خام/ آري آري اين منم، بيهيچ تصويري
دور يا نزديك/ در همين تاريك ... (اخوان- در حياط كوچك پاييز، در زندان)