بنفشه سامگيس| براي ما؛ نسل دهه 50 كه تابستانهاي بلوغمان در ايام دبيرستان گره خورد با فهم «راه افتادن دسته» و تماشاي «سينهزني» و «نذري خوردن» در آستانه امتحانات ثلث سوم، امروز كه از خاطرات دهه اول محرم ميشنويم؛ به خصوص اگر خاطرات مربوط به محلههاي كودكيها و نوجوانيهايمان باشد، يك حسرت عميق ته دلمان را آشوب ميكند. سالهاي اول و وسط و آخر دهه 60 كه هنوز پاي تازه به دوران رسيدهها به «تجريش» نرسيده بود و در هر معبر و پسكوچه نياوران و دزاشيب و كاشانك و دارآباد، محليها و سرقفليدارهاي قديمي حقابه ديرينه داشتند و تابلوي كوچهها، اسم پسران شهيدي بود كه در همين خيابانها، مرد شده بودند، همكلاسيهاي دبيرستان «اميد اسلام» به من فخر ميفروختند كه «شب ميريم تماشاي دسته» و من، پر ميشدم از حسرت در مقابل اين همه خوشي كه قرار بود فقط چند دقيقه مهمان چشم هم سن و سالهايم باشد و من از آن بينصيب ميماندم.
سالها بعد چند باري در ظهرهاي دهه اول محرم از بازارچه تجريش و «تكيه» رد شدم و عطر پيادهروهاي نم خورده از شتك آب و استقبال كاسبهاي قديمي بازارچه از قدم سينهزنهاي آخر شب را نفس كشيدم و تصوير ساختم از آن وحدت با شكوهي كه در تاريكي سينه كش دربند شكل ميگرفت. حالا انگار محرمهاي بازارچه و تكيه تجريش و مسجد حصار بوعلي و پيادهروهاي دزاشيب، يكجور تعلق فيزيكي در ذهنم ميسازد وقتي هر بچه شميراني، از خاطرههاي تاسوعا و عاشورا تعريف ميكند؛ تعلق به آييني كه در بهترين سالهاي زندگيام از درك چهره به چهرهاش محروم شدم.
«چهارشنبههاي تهران» اين هفته به بررسي آيينهاي سوگواري محرم در تكيه هاي شميران اختصاص داشت.
در اين برنامه كه در باغ كتاب برگزار شد، عباس ملكي؛ ديپلمات و فرزند شميران و احمد مسجد جامعي؛ تهرانشناس درباره پيشينه سوگواريهاي محرم در شميران صحبت كردند. فرزانه ابراهيمزاده؛ خبرنگار و پژوهشگرحوزه ميراثفرهنگي هم در اين برنامه نگاهي به سابقه تكاياي دربند داشت و در پايان مراسم هم يادبودي براي مرحوم مهدي شادماني؛ خبرنگاري كه هفته گذشته همكارانش را ترك كردبرگزار شد. مهدي شادماني در روزهاي سلامتياش در هر شرايطي از سوگواري براي شهداي كربلا غافل نشد.
عباس ملكي
عضو هيات امناي تكيه بالاي تجريش / ديپلمات و عضو هيات مذاكرهكننده قطعنامه 598
آب و هواي شميران با ساير نقاط تهران متفاوت بود و مردم شميران هم با مردمان آن سوي كوه؛ با الموت و طالقان و نوشهر و تنكابن در ارتباط بودند و آب و هواي خوش شميران و تجريش، از دوران قاجار به تدريج باعث نقل مكان به اين منطقه شد، چنانكه دكتر مصدق و اميركبير و برخي علما هم در اين منطقه ساكن بودند. اين آب و هوا، معماري متفاوتي را هم رقم زد و اين معماري متفاوت، در تكيه تجريش هم قابل مشاهده است چون در اين منطقه، با آن آب و هواي باراني و برفي و سرد، قرار نبوده قيرگوني و سنگ و آجر در ساخت و سازها باشد بلكه به جاي آن، شيرواني و تيرهاي چوبي و خرپا و تيرچه ميبينيد. تكيه تجريش از نظر معماري يكي از جالبترين بناها در شمال تهران است كه در فصل تابستان، نورگيرها و پنجرههاي بلند زير شيروانياش، نسيم توچال را بادكش ميكند و در فصل زمستان هم پنجرهها بسته ميشود تا هواي داخل تكيه گرم باشد. «تكيه بزرگ تجريش» شامل دو تا تكيه؛ تكيه بالا و تكيه پايين است. تكيه پايين، در مسجد اعظم و كمي كوچكتر است اما تكيه بالا، يكي از بناهاي قاجاري است كه زمان احداثش به دوره فتحعلي شاه ميرسد و ميگويند كه شجاعالسلطنه؛ پسر فتحعلي شاه قاجار اين تكيه را ساخته كه البته در دوره سلطنت رضاشاه، به دليل ممنوع شدن تعزيه و عزاداري، مدتي تعطيل بود و دوباره راهاندازي شد. «تكيه تجريش» اتصال بسيار عجيبي با ساير نمادهاي شهري دارد؛ اولا، بخشي از بازار تجريش است، علاوه بر اين در اين تكيه، ميوهفروشي و كشكفروشي و پنيرفروشي داير است، تكيه، نزديك امامزاده صالح است و اصلا تكيه بالا را به عنوان حسينيه، متصل به امامزاده صالح ساختند كه از يك سمت هم به مسجد همت راه دارد كه اين مسجد هم، مسجد بسيار خاصي است كه نقش مهمي در گذشته و حال كشور داشته و دارد چنانكه سالهاي سال، امام جماعت اين مسجد، آيتالله طالقاني بودند و بعد از آنكه ايشان به مسجد هدايت رفتند، پدر بنده (شيخ مصطفي ملكي كه پس از كودتاي 28 مرداد، به رهبري كميته نهضت مقاومت ملي شماره 2 تجريش منصوب شد و نام ايشان در ليست سياه ساواك بود) در اين مسجد بودند و در همين مسجد سالها مبارزه كردند و هر چند وقت هم در همين مسجد دستگير ميشدند. يكي از دفعاتي كه ايشان را دستگير كردند، بابت اين بود كه ميگفتند اذانگويي شما در وقت سحر، ساكنان كاخ سعدآباد را از خواب بيدار ميكند، به هنگام تاجگذاري محمدرضاپهلوي هم (سال 1346) از ايشان خواستند در هنگام قرار دادن تاج روي سر محمدرضا اذان بگويد كه ايشان امتناع كردند و ماموران ساواك هم گفتند پس بايد صبح تا عصر را در ساواك بگذرانيد. تكيه تجريش سال 1383 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده و نمادهاي معماري خاص اين تكيه اين است كه تير و تيرچه و خشت گلي و كاهگل و گچ دارد و البته در اين سالها، چند بار مرمت شده و بنا به آنچه خودم شاهد بودهام، اين تكيه، يك بناي مستطيل است كه برخلاف باقي تكاياي ايران كه سقف موقت و از تيجير (چادر و پوشاننده) دارند، سقف اين تكيه، دايمي است با سقف شيرواني كه از جنس حلبي و شامل دو بخش و 4 سطح شيبدار و يك نورگير است و تيرها و تيرچهها و خرپاها كل اين سطوح را سرپا نگه ميدارند و در نصب اين تيرچهها، توان تحمل شدت برف شميران هم محاسبه شده، چراكه در تجريش، برف تا ارتفاع يك متر هم ميباريد و براي حمايت سقف تكيه، 6 تير چوبي 12 متري را به هم وصل كرده بودند تا سقف را نگه دارد. سيل سال 1366 شميران و سرريز شدن رودخانه دربند به بازار تجريش و تكيه، اين تيرهاي 12 متري و تمام ملحقات زير نورگير سقف را با خود برد و جالب است كه باز هم سقف تكيه، سرجاي خود ماند تا پس از يك سال، تيرهاي فلزي به جاي همان تيرهاي چوبي نصب كرديم كه هنوز هم وزن سقف را همين تيرها تحمل ميكنند. تكيه بالا، دو طبقه دارد؛ طبقه همكف كه شامل 12 حجره است. يك سمت همين طبقه، شاهنشين مشرف دارد و وسط تكيه هم تختي است نيم متر بالاتر از سطح زمين و مشرف به تالار كه تعزيه هم روي همين تخت انجام ميشده اما طبقه دوم، مربوط به خانمها بود و البته يادم هست كه تا سالها، بايد با نردبان به اين طبقه ميرفتند اما در سالهاي اخير، راه پله به اين طبقه اضافه شد. بنا بر رسم سوگواري در شميران، صاحبان سوگواري هر شب در يك تكيه، مهمان يا ميزبان ميشوند اما همگي، ظهر عاشورا به تكيه بالا ميآيند كه به امامزاده صالح هم وصل است. تكيه بالا، هنوز هم كاركرد خودش را دارد و همين امروز هم كه برويد، ميبينيد كه از هنگام عصر، سخنراني در تكيه برپاست و پس از آن، عزاداري ميكنند و پس از آن هم غذا ميدهند و برخلاف همه حسينيهها كه در اين ايام، قيمهپلو ميدهند، غذاي ظهر عاشوراي تكيه بالا، خورش فسنجان است كه علتش هم فراواني باغهاي گردوي تجريش است. امروز، غير از ايام سوگواري محرم، فضاي عمومي تكيه بالا را به كار بازرگاني و تجارت اختصاص دادهاند كه فكر ميكنم اگر به همان كاركرد پيشين خود برگردد، بسيار بهتر است. 10 روز پيش از آغاز محرم، كسبه، بساط خود را از صحن تكيه بالا جمع ميكنند و براي نصب كتيبههاي با مضامين سوگواري هم، يكي از شبها با برنامهريزي قبلي مداحي ميكنند و شام ميدهند سپس كتيبهها كه از جنس پارچههاي سياه مخصوصي دوخته شده سراسر تكيه نصب ميشود. آنچه بايد توجه داشت اينكه عزاداري امام حسين(ع) در ايران تا حد زيادي با رنگ عجين است به اين معنا كه شما در سوگواري امام حسين(ع)، فقط رنگ سياه نميبينيد بلكه رنگ سبز و رنگ قرمز هم ميبينيد و اتفاقا، تلفيق رنگها جاذبههاي زيادي به دنبال دارد.
عزاداري در تكيه بزرگ تجريش سه دوره تاريخي دارد؛ دوره اول، دوره قديمي و سنتي بود و برخلاف بقيه تكايا كه از اول محرم تا شب عاشورا عزاداري ميكردند، تكيه بزرگ تجريش، از سوم محرم تا شب سوم امام(ع) يعني شب سيزدهم، مراسم سوگواري عصرگاهي داشت و اتفاقا خانمها و آقايان، همه در صحن تكيه كنار هم مينشستند كه با تلاش پدرم، حفاظ فاصلهاي ايجاد شد. دوره دوم، نخلگرداني داشت. نخل، نماد تابوت و استعارهاي از جريان عاشوراست و در آن دوره، نخل را بلند ميكردند و ميگرداندند و از تجريش تا ولنجك كهنه (بخش شرقي رودخانه ولنجك) و تا گورستان قديمي ميرفتند كه بسيار هم سخت بود چون مسير، طولاني و پرشيب بود. مرحوم پدرم براي بازگرداندن عزاداري به شرايط طبيعيتر بسيار زحمت كشيد و از افرادي از جمله دكتر بهشتي هم براي حضور در اين مراسم دعوت ميكرد. نزديك به پيروزي انقلاب، عربها بودند كه پيراهن از تن ميكندند و با پاي برهنه از شميران هميشه باراني، وارد مسجد همت ميشدند و به تكيه ميآمدند. پدرم نگران بود گل و لاي خيابان كه اينطور به مسجد ميرسيد، فرشهاي مسجد را نجس كند. ما هم اين مدلهاي سوگواري؛ اين قمهزنيها و نخلگردانيها را قبول نداشتيم چون نخل و علم و كتل و علامت و بسياري ديگر از رفتارها، هيچ يك در عزاداري امام حسين(ع) نبوده بنابراين، پدرم يك دسته سينهزني با حضور جوانان دانشگاهي شميران تشكيل داد و حالا اين عزاداران بر سر و سينه خود نميكوبيدند و نخل بلند نميكردند و دكتر شريعتي و آيتالله طالقاني را قبول داشتند و فقط راه ميرفتند و شعار ميدادند: «حسين از بحر عدل و داد و آزادي زتن جان داد/ جوانان عزيزش را براي حفظ قرآن داد/ زهستي دست خود شست و نشد تسليم زور و زر/ عجب درس فداكاري به ما شاه شهيدان داد».
بنا بر رسم سوگواري در شميران، صاحبان سوگواري هر شب در يك تكيه، مهمان يا ميزبان ميشوند اما همگي ظهر عاشورا به تكيه بالا ميآيند كه غذاي ظهر عاشوراي تكيه بالا، خورش فسنجان است كه علتش هم فراواني باغهاي گردوي تجريش است.
احمد مسجدجامعي
تهرانشناس/ وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي در دولت دوم اصلاحات
تكيههاي تهران معمولا در شارع عام ساخته ميشد، جايي كه پاخور باشد و در دسترس باشد و يك طرفش به بازار و يك طرفش به محلات برسد. استقرار تكيه تجريش در بازار هم همين وجه را دارد. حتي تكيه دولت را هم اين طور ساختند كه يك طرف به ارگ ميرسيد و يك طرف به بازار و يك طرف به كاخ گلستان ميرسيد و يك طرف به محله عودلاجان وصل ميشد. اما نگاه صوفيانهاي كه به تاسيس تكيه وجود داشته، سبب ميشد كه بعضي با اطلاق «تكيه» مخالف باشند چون در ايام قديم، پيش از آنكه تكيهها ميزبان سوگواري حضرت سيدالشهدا باشد، طوايف مختلف صوفيان در اين مكان مستقر بودهاند و به همين سبب علما از اطلاق «حسينيه» استفاده ميكردند چنانكه سردر تكيه تجريش هم نوشتهاند «حسينيه تجريش». جالب است كه وقتي تهران را ساختند و اطرافش ديوار كشيدند در اين شهر مسجد احداث نشد اما تكيه ساختند. با توجه به گزارشهايي كه از دوره شاه طهماسب داريم، تكايا حتما براي عزاداري حضرت سيدالشهدا ايجاد ميشده اما مكان قديميترين تكيهها مربوط به مناطق جنوبي تهران است و اصلا عزاداري حضرت سيدالشهدا از ري و بغداد شروع شد. ابوريحان بيروني هم در ثبت و ضبط خود و در آثارالباقيه كه بيشترين تاريخهاي زرتشتي و اسلامي و ايراني و يهودي را هم ثبت كرده بيشترين ارجاعات را به سيدالشهدا دارد. به عنوان مثال ذكر عاشورا را با ارجاعات مكرر ثبت كرده است. در همين اثر هم درباره مجالس عزاداري بغداد و مجالس عزاداري ري صحبت ميكند. به نظر ميرسد، قديميترين تكيه در تهران «تكيه خانوم» (در محدوده بازار نايبالسلطنه، پانزده خرداد) بوده كه در جوار «مدرسه خانوم» و «حمام خانوم» ايجاد شده بنابراين تاسيسات حوزه بهداشت و سلامت (حمام) حوزه آموزش (مدرسه) و حوزه عمومي (تكيه) در كنار يكديگر ايجاد شدهاند. اما قديميترين تكيه تهران كه هنوز هم داير است؛ «تكيه نفر آباد» كه مربوط به دوران شاه عباس دوم است و حدود 1000 سال قبل در ري ايجاد شد. نفر، واحد شمارش شتر بوده و در جوار اين تكيه هم شتربانها تردد ميكردند چون محل عبور و اتراق كاروانها از همين مسير بوده و به همين دليل اين تكيه به «نفرآباد» يا «صاحب جمع» معروف شد كه امروز هم بسياري از خانوادههاي ساكن ري، نام فاميلشان «نفر» يا «صاحب جمع» است. البته تكيه نفر آباد ديگر آن بناي صفوي نيست و در طول اين سالها عوض شده اما 400 سال است كه در ايام عزاداري سيدالشهدا، چراغ روضهخواني در اين تكيه روشن ميشود. اصل سازه تكايا در تهران، يك چهار ديواري بود كه سقف هم نداشت. سقف از زماني باب شد كه شيرواني به ايران رسيد. شيرواني هم از زمان ارتباط ما با روسها به ايران آمد و احتمالا ورقهاي شيرواني از روسيه ميآمده كه به دليل آب و هواي سرد، سقف شيرواني داشتهاند بنابراين سقف شيرواني مربوط به اين دوران است چون پيش از ارتباط ما با روسها، ما سقفهاي گنبدي يا طاقهاي خشتي و چوبي داشتيم كه با پارچه پوشانده ميشد بنابراين تكايا اصلا سقف نداشته و حتي تكيهاي كه ناصرالدين شاه ساخت با وجود آنكه تكيه شاهي بود و عظمت بسيار داشت اما سقف اين تكيه، نردههاي آهني است كه روي آن با پرده پوشانده شده است.
تكاياي تهران در عين حال محل كسب وكار هم بوده و علاوه بر اين در گزارشهاي قاجار كه 50 الي 70 تكيه را ثبت و ضبط كرده، گفته شده كه تكيهها چند طاق بوده و هر طاق مربوط به يك طايفه و خانواده بوده كه مسووليت آن طاق نما را بر عهده داشتند و اتفاقا اين مسووليتپذيري به يك انسجام محلي هم منجر ميشده است. امروز هم به تكيه دربند كه وارد شويد، طاق نماي اول سمت راست متعلق به خانواده ميري و طاق نماي سمت چپ متعلق به دربنديهاست و بنا به مسووليت هر طاق نما، هر خانواده هم پذيرايي مخصوص به خود دارد و البته پذيراييها هم بسيار متنوع بوده. در مقايسه با تكيه «دزاشيب» يا تكيه «سپورها» بايد گفت كه سطح پذيرايي بستگي به وضع مالي بانيان تكايا داشته. مثلا شرايط پذيرايي در تكيه دزاشيب كه ويژه افراد صاحب مكنت و مال بود و اسدالله علم؛ وزير دربار به آنجا ميرفته و پول زير فرشي كه نشسته بوده ميگذاشته و بسياري از صاحبان ثروت هم به همين تكيه ميرفتند حتما با شرايط پذيرايي در تكيه سپورها متفاوت بوده. حتي نحوه پذيرايي در نقاط مختلف شهر هم متفاوت بوده چنانكه پذيرايي در مناطق ري با آبگوشت بوده چون آن منطقه، گندمكاري داشته در حالي كه در شمال تهران، پذيرايي با برنج بوده چون مردم اين قسمت با شمال و مازندران در ارتباط بودند و به برنج دسترسي داشتند. حتي «قيمه پلو» هم كه امروز در تكايا مرسوم است «قورمه پلو» بوده چون از گوسفند ذبح شده، قورمه تهيه ميكردند و براي مهمان بسيار عزيز، قورمه را به همراه برنج طبخ ميكردند كه «قورمه پلو» ميشد يا اينكه قورمه را در آبگوشت ميريختند. حتي همان سكوي تعزيه وسط تكيه هم كاركرد متفاوتي داشته و هر خانواده، غذاي نذري خودش را روي اين سكو ميگذاشته؛ دو عدد تخم مرغ، يك بشقاب برنج، نان و ماست و... و همه اين نذورات در يك مجمع (سينيهاي گرد بزرگ از جنس مس يا برنج) و دور هم قرار ميگرفت. يكي از ويژگيهاي تكيههاي شميران اين است كه آب جاري داشته بنابراين هم ميتوانستند كنار اين فضا، تعزيه اجرا كنند هم اين آب روان به لطافت هوا كمك ميكرده و در آن زمان هم كه لولهكشي نبوده از همين آب جاري براي پخت و پز استفاده ميكردند. امروز مسير آب تكيه دربند را تغيير دادهاند اما در همان زمان كه مسير اين آب روكار بود، محليها ميگفتند با وجود آب لولهكشي، اين آب بسيار گواراتر است. تقريبا در تمام تكيههاي شميران، نخل هم بوده در حالي كه در تهران فقط تكيه رضا قليخان، نخل دارد و باقي تكاياي تهران، نخل ندارند.
تكيهها با ويژگيهاي متنوعي كه داشتند يك خيمهگاه فرهنگي و نمادهاي احراز و احصاي هويت در قالب آيين و مراسم هم بودهاند. چنانكه همين امروز هم مثلا باني و صاحبان يك طاق نما در تكيه دربند، آيين و حتي مداح خودشان را دارند و متفاوت از آيين طاق نما و صاحب طاق ديگري است و اجازه ورود بيگانه را هم نميدهند.
اما از تكاياي معروف شميران بايد به تكيه دزاشيب و تكيه سپورها هم اشاره كرد كه باني تكيه دزاشيب، رضا قليخان مجدالممالك بوده و «محمدعلي يخچالي» كه احتمالا آنجا يخچال داشته، سقفي بر تكيه ميزند و در اين تكيه اهالي صاحب مكنت دزاشيب رفت و آمد ميكردند در حالي كه تكيه سپورها كه امروز «مسجد حاج علي» است، باغي متعلق به حاج علي شريعتمدار بوده كه قطعه قطعه ميشود و پس از آنكه خيابانها را ديواربندي ميكنند، نمازخانه اين باغ، ديواري داشته كه سپورها، وسايل و ابزار خودشان را به اين ديوارها ميآويختند و همين نمازخانه كوچك به تكيه سپورها معروف شده بود و من در گزارشي نوشتم كه حتي اسم سرسپور را هم پيدا كردم كه باني اين تكيه بوده است.
اما جالب اينكه تكايا در ايام سوگواري حضرت سيدالشهدا، ديد و بازديد داشتند به اين معنا كه مثلا تكيه دركه كه چندي قبل دچار آتشسوزي شد، اول به ديدن سادات دركه ميرفتند چون سادات، صاحب عزاي عاشورا بودند و در واقع حتي مسيرهاي ديد و بازديد اين ايام هم منطق و آيين داشته. حتي ديد و بازديد براي تكيه سپورها و تكيه دزاشيب هم برقرار بوده به اين شكل كه سپورها، روز عاشورا به تكيه دزاشيب ميآمدند و فردا شب، تكيه دزاشيب به تكيه سپورها ميرفت و «بنازم به بزم محبت كه آنجا گدايي و شاهي برابر نشيند».
شرايط پذيرايي در تكيه دزاشيب كه ويژه افراد صاحب مكنت و مال بود و اسدالله علم؛ وزير دربار به آنجا ميرفته و پول زير فرشي كه نشسته بوده ميگذاشته و بسياري از صاحبان ثروت هم به همين تكيه ميرفتند حتما با شرايط پذيرايي در تكيه سپورها متفاوت بوده.