يادي از خليل ملكي
از نخستين منتقدان استالين
عبدالله انوار
خليل ملكي تا زيست در پي آن بود باري از شانه طبقهاي بردارد كه عنصر اصلي پيشرفت تمدنهاست. اين فرهيخته كه با دانش فراوان و بينش عالي و كنش بيدريغ همه روزهاي عمر خود را از جواني در خدمت طبقه كارگر و رفع الم از طبقه محروم گذاشت و از هيچ پيشامد شومي در اين راه نهراسيد و از زندان و درشتگوييهاي مخالفان و زشتكرداري دشمنان كه حتي از كشتن او بر كنار نبودند، نترسيد و مردانه ايستاد. خليل ملكي جايي بالا و والا در تاريخ خادمان طبقه محروم دارد. روزي كه از ارسطو اعلام كرد در هر پديدهاي از پديدارها دو امر قابل تميز است؛ يكي ماده و ديگر صورت، اين تمييز ارسطو به ما اجازه ميدهد كه در پديدار انساني در جامعه به امر ماده توجه نكنيم كه همه انسانها از عالي و داني گرفتار خواب و خورند و هيچ انساني را بر انسان ديگر در اين امور فيزيولوژيكي برتري نيست. آنچه مهم است صورت اوست كه اگر كردار و رفتار و بينش او در جامعه والا بود، او به كرامت انساني ميرسد و سرمشق ديگران ميشود.
زندهياد خليل ملكي از خطه پرافتخار ايران و آذربايجان برخاست كه تاريخ ايران صفحات فراواني از بزرگان اين ناحيه دارد. از خصايل خليل ملكي يكي آن بود كه با آنكه در خردي زبان آذري آموخته بود، ولي در زبان فارسي به حدي قوي شده بود كه نثر او يكي از فصيحترين نثرهاي زبان فارسي است. محال است كسي نوشتههاي خليل ملكي را بخواند و تحت تاثير نوشته او قرار نگيرد. اين فرد با استعداد به عهد پهلوي اول جزو محصلين اعزامي به اروپا بود و به آلمان رفت و در رشته شيمي به آموزش پرداخت. آن روزها روزگاري بود كه روسيه تزاري جاي به كمونيسم روسي و به زبان ديگري به لنينيسم داده بود. اما آلمان به دست كمونيسم نيفتاد. ملكي اين تاريخ بسيار مختصر و نتايج آن را ديده بود و بعضي از آنها را شنيده بود؛ لذا بر آن شد كه در كنار دروس دانشگاهي شيمي به پژوهش در ماركسيسم بپردازد و از آنجا كه پژوهشگري عميق بود، با دقت كاپيتال ماركس را خواند و به مطالعه لنينيسم پرداخت.
ملكي چون از آلمان به ايران آمد، عضو وزارت فرهنگ شد و به تدريس شيمي در دبيرستانها مشغول شد. اتفاقا يكي از تحصيلكردههاي ايراني در آلمان، مرحوم دكتر اراني بود كه او نيز از فرهيختههاي ايراني و معتقدان به نظر ماركس بود و در بين دانشجويان خود گروه 53 نفري را در سالهاي مياني پهلوي اول تشكيل داد. مرحوم ملكي نيز در اين گروه قرار گرفت و سرنوشتش در آن روزها به سرنوشت اين گروه پيوند خورد. آنچه از مرحوم ملكي، مرحوم انور خامهاي، احسان طبري و ديگران شنيدهام، اين است كه پليس وقت در زمان كشف اين گروه، در ابتدا به نام بيش از پنج نفر دست نيافت كه يكي از آنها عبدالصمد ميرزا كامبخش بود. كامبخش كه در گروه 53 نفري حافظ نامها بود، در بازپرسي نام همه 53 نفر را به پليس داد و اين امر براي اين گروه وقتي روشن شد كه پليس وقت تحويل متهمان به دادگستري كامبخش را معرف نام افراد كرد و گماني كه اين گروه به اعتراف مرحوم دكتر اراني داشتند برطرف شد. متاسفانه در زندان مرگ زنده نام دكتر اراني اتفاق افتاد؛ آن هم به مرض تيفوس. علت ابتلاي تيفوس دكتر اراني هم كه زندانيها بعدها گفتند، اين بود كه اتاقي كه در مجاور اتاق آقاي كامبخش بود، زندانياش درگذشت و خالي شد و با اصرار كامبخش، مرحوم دكتر اراني به آن اتاق منتقل شد. متاسفانه زندانياي در گذشته در آن اتاق به مرض تيفوس جان داده بود و در نتيجه مرحوم دكتر اراني نيز به مرض تيفوس مبتلا شد.
با حوادث شوم شهريور 1320 رضاشاه سلطنت را به فرزند خود سپرد و بر اثر اين انتقال سلطنت زندانيان از حبس خارج شدند و خوشبختانه هريك از اين 53 نفر (غير از دكتر اراني كه از دنيا رفت) بيش از سه سال در زندان عمر نگذراندند. مرحوم خليل ملكي چون از زندان خارج شد، ابتدا با همبندان خود حزب توده را پايه گذاشت و در آن حزب سخت كوشيد تا حزب ماركسيستي مستقلي باشد، اما اين حزب مهره سياسي شوروي شد كه خود را علمدار كمونيسم معرفي كرد، اما براي دستاندازي به نفت شمال ايران به همان راه رفت كه استعمارگران انگليسي رفتند. بدتر از همه تسويههاي خونيني است كه استالين از ماركسيستهاي راستين كرد. باري ملكي در اين دوره جزو نخستين ماركسيستهايي بود كه از كرملين انتقاد كرد و در برابر گزارشهاي راديوي مسكو و تودهايهاي آن روز از هيچگونه درشتگويي درباره او دريغ نكردند. اما او نهراسيد و مردانه ايستاد و همواره به ما ميگفت، اينها عقب چيزي ميگردند كه پا در هواست. در اين راه ملكي و گروه هوادارنش ابتدا در حزب زحمتكشان بقايي كارهاي اجتماعي كردند. اما از آنجا كه حزب زحمتكشان بقايي بر آن پايه نبود كه از ايدئولوژي ملكي سر در بياورد، ناچار مرحوم ملكي حزب نيروي سوم را تشكيل داد كه ماركسيست راستين بود و با اوضاع سياسي ايران توافق داشت. در اين دوره ملكي با قلم بسيار فصيح و زباني دقيق در مجلات مطالبي منتشر ميكرد كه امروز خوشبختانه در دست است. ملكي كه ذاتا ضد استعمار بود و مخالفت با استعمار هدف او بود، چون نهضت ملي نفت به وسيله آقاي دكتر مصدق و دوستداران او عملي شد، از ياران مصدق شد و پندهاي بسيار به دكتر مصدق و ياران او ميداد. متاسفانه ميراثخوار استعمار براي جانشين كردن نفتخواران امريكايي به جاي نفتخواران انگليسي به زشتترين خيانت تاريخ دست زد و كودتاي ننگين 28 مرداد را در ايران به راه انداخت؛ باري ملكي در كودتاي 28 مرداد در قلعه فلكالافلاك زنداني شد و در آنجا بود كه مخالفان قصد ترور او را داشتند كه با اطلاع برخي دوستان از اين مهلكه نجات يافت.