• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4459 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۷ شهريور

مروري بر درس‌هايي كه بايد از نهضت حسيني گرفت

عاشورا، نه به بيعت اجباري بود

مصطفي دلشاد تهراني

آنچه با نهضت پيشواي آزادگان حضرت حسين(ع) نمود يافت، احياي مدرسه پيامبر اكرم(ص) و مدرسه امام علي(ع) بود. حسين(ع) با برافراشتن پرچم حماسه كربلا و عاشورا، مدرسه‌اي را بنيان گذاشت كه مردمان در آن به نيكوترين و والاترين تربيت (تربيت نبوي و تربيت علوي) دست يابند، چنان‌كه خود هنگام حركت از مدينه به سوي مكه در آغاز نهضت خويش در وصيتنامه‌اش نوشت:

«أُرِيدُ أنْ آمُر بِالْمعْرُوفِ و أنْهي عنِ الْمُنْكرِ، و أسِير بِسِيره جدِّي مُحمّدٍ، و سِيره أبِي علِيِّ بْنِ أبِيطالِبٍ.» (الفتوح، ابن أعثم كوفي، ج 5، ص 33)

من مي‌خواهم به خوبي‌ها سفارش و از زشتي‌ها جلوگيري كنم و به سيره جدم محمد(ص) و سيره پدرم علي بن ابي‌طالب(ع) رفتار كنم.

احياي اسلام نبوي و علوي

مدرسه حسيني، مدرسه احياي اسلام نبوي و اسلام علوي است؛ مدرسه‌اي كه اسلام حقيقي در آن جلوه دارد و تربيت‌شدگانش بينا و دانا و كريم و عزيز و آزاد از دنيا و مطيع خدا و اهل شجاعت و استقامتند، چنان‌كه بزرگ مربي اين مدرسه، حسين(ع) جلوه تام اين ويژگي‌ها است.

مدرسه حسيني برخاسته از مدرسه تربيتي پيامبر اكرم(ص) و اميرمومنان(ع) بود؛ مدرسه‌اي كه به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسين(ع) آن را به تمامي برپا كرد و پرچمي برافراشت كه هميشه تاريخ در اهتزاز باشد. گويا سخن مشهور پيامبر اكرم(ص) بيانگر همين حقيقت بوده، چنان‌كه فرموده است:

«حُسيْنٌ مِنِّي و أنـا مِنْ حسيْنٍ؛ حسين از من است و من از حسينم.» (المسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 172)

مي‌توان گفت اين سخن كه پيامبر(ص) فرمودند «من از حسينم» يعني بقاي دين و آيين من به وسيله حسين است و مدرسه من با او احيا مي‌شود و مي‌ماند. زيرا اگر كربلا و عاشورا برپا نمي‌شد و مدرسه حسيني شكل نمي‌گرفت، چنان اسلام وارونه مي‌شد كه هيچ از آن نمي‌ماند.

مسائل جامعه اسلامي پس از رحلت پيامبر(ص)

پس از پيامبر اكرم(ص) در پي تحولاتي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دگرگوني‌هايي اساسي شكل گرفت و اين دگرگوني‌ها در حكومت معاويه به نقطه اوج رسيد؛ بيعت اجباري، بر هم خوردن مساوات اجتماعي و شكل‌گيري نظام طبقاتي، منسوخ شدن عدالت، حاكم شدن جاهليت در لباس اسلام، بسته شدن باب آزادي، تبديل بيت‌المال مسلمانان به خزانه شخصي زمامداران، متداول شدن دستگيري، زنداني كردن، شكنجه، كشتار و گاه قتل‌عام، مصادره اموال بدون مجوز شرعي، شكنجه و آزار به خاطر گرويدن به مذهبي خاص يا داشتن طرز تفكري مخصوص، تبديل خلافت به سلطنت و پيدايش نظام استبدادي موروثي.

اين‌گونه بود كه امام حسين(ع) به پا خاست و با خون خود اين ننگ‌ها را از دامن اسلام و مسلماني شست و مدرسه حسيني را بنيان گذاشت؛

چون خلافت رشته از قرآن گسيخت

حرّيت را زهر اندر كام ريخت

خاست آن سر جلوه خيرالامم

چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمين كربلا باريد و رفت

لاله در ويرانه‌ها كاريد و رفت

تا قيامت قطع استبداد كرد

موج خون او چمن ايجاد كرد

(ديوان كليات اشعار فارسي، اقبال لاهوري، ص 75)

حسين(ع) ديده‌ها را بر اسلامي گشود كه ارمغانش آزادي، بينايي، ارجمندي، برابري، برادري، دادگري، آسودگي و بندگي است و زندگي حقيقي با اين امور معنا مي‌يابد.

خطبه امام حسين(ع) در مواجهه با سپاه حر

حسين(ع) همگان را به تلاش و مبارزه براي دستيابي به حقيقت زندگي فرا خوانده است. آن حضرت در مسير نهضت خود به سوي كوفه، پس از رويارويي با سپاه حر بن يزيد رياحي كه مانع حركت آن حضرت به سوي كوفه بودند، در منزل «بِيْضه» خطاب به آنان و ياران خود و كوفيان و همه مردمان خطبه‌اي ايراد كرد و چنين فرمود:

«مردم! همانا رسول خدا(ص) فرموده است: «هركس حاكم ستمگري را مشاهده كند كه حرام‌هاي خدا را حلال مي‌سازد، عهد و پيمان الهي را زير پا مي‌گذارد، با سنت و قانون پيامبر مخالفت مي‌ورزد، با بندگان خدا با دشمني و از سرِ گناه رفتار مي‌كند، ولي در برابر چنين حاكمي با زبان و عمل مخالفت نكند، بر خداوند است كه او را با همان ستمگران در يك جايگاه عذاب كند.» مردم! آگاه باشيد كه اينان (امويان) پيروي از شيطان را بر خود واجب كرده و اطاعت خدا را ترك كرده‌اند و فساد را ترويج كرده و حدود الهي را تعطيل كرده‌اند و اموال عمومي را به خود اختصاص داده‌اند و حرام خدا را حلال كرده و حلال او را حرام ساخته‌اند و من شايسته‌ترين كسي هستم كه اين وضع را تغيير دهم. نامه‌هاي شما را دريافت كرده‌ام و سفيران شما بيعت‌تان را به من رسانده‌اند كه پيمان بسته‌ايد كه مرا در برابر دشمن تنها نگذاريد و دست از ياري من برنداريد. پس اگر بر پيمان خود وفادار بمانيد و استوار باشيد به هدايت و سعادت دست يابيد، زيرا من حسين فرزند فاطمه دختر پيامبر و فرزند علي هستم. من با شمايم و خاندانم با خاندان شماست و من [در حيات و ممات] سرمشق و الگوي شمايم و اگر چنين نكنيد و پيمان خود بشكنيد و بيعتي كه با من بسته‌ايد از گردن خويش‌ برداريد، به جان خودم سوگند كه اين كار از شما شگفتي ندارد. زيرا پيش‌تر اين كار را با پدرم و برادرم و پسرعمويم مسلم كرده‌ايد. پس فريب‌خورده كسي است كه به شما دل بندد و به پيمان‌تان اعتماد كند. شما مردماني هستيد كه در يافتن خواسته خود به اشتباه رفته‌ايد و بهره حقيقي خود را تباه كرده‌ايد و هر كه پيمان‌شكني كند، بي‌گمان به زيان خود عمل كند و خداوند مرا از شما بي‌نياز سازد و سلام و رحمت و بركات الهي بر شما باد.» (تاريخ طبري، ج 5، ص 403)

كربلا؛ پيام حريت

بدين‌ترتيب حسين(ع) همگان را به مدرسه تربيتي خود كه مدرسه يافتن زندگي حقيقي است فرا مي‌خواند. پيام كربلا و عاشورا، پيام حريت، بصيرت، عبوديت، عدالت و عزت است و اگر اين اهداف مدرسه حسيني فراموش شود، فلسفه عزاداري و به تبع آن راه حسين(ع) فراموش مي‌شود. مدرسه حسيني اين‌گونه زيستن را مي‌آموزد و اگر اهداف تربيتي اين مدرسه دريافت نشود يا از آن غفلت شود، انسان در جبهه مقابل حسين(ع) و نهضت او قرار مي‌گيرد يا از مدرسه حسيني به كلي دور مي‌شود.

ور‌نه ‌اي آگه برو بر خود گِري

ز آن كه در انكارِ نقل و محْشري

بر دل و دينِ خرابت نوحه كن

كه نمي‌بيند جز اين خاكِ كُهُن

ور همي بيند، چرا نبْود دلير

پُشتدار و جانسپار و چشمْسير؟

در رُخت كو از ميِ دين فرخي

گر بديدي بحر، كو كفِّ سخي؟

آن كه جُو ديد، آب را نكْند دريغ

خاصه آن كو ديد آن دريا و ميغ

(مثنوي معنوي، مولوي، دفتر ششم)

هر كه از آن درياي معرفت جرعه‌اي بياشامد سرمست مي‌شود و حريت و كرامت و عزت و شجاعت و استقامت و سخاوت در او جلوه مي‌كند كه مدرسه حسيني مدرسه اتصاف به كمالات انساني است.

پس از پيامبر اكرم(ص) در پي تحولاتي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دگرگوني‌هايي اساسي شكل گرفت و اين دگرگوني‌ها در حكومت معاويه به نقطه اوج رسيد؛ بيعت اجباري، بر هم خوردن مساوات اجتماعي و شكل‌گيري نظام طبقاتي، منسوخ شدن عدالت، حاكم شدن جاهليت در لباس اسلام، بسته شدن باب آزادي، تبديل بيت‌المال مسلمانان به خزانه شخصي زمامداران، متداول شدن دستگيري، زنداني كردن، شكنجه، كشتار و گاه قتل عام، مصادره اموال بدون مجوز شرعي، شكنجه و آزار به خاطر گرويدن به مذهبي خاص يا داشتن طرز تفكري مخصوص، تبديل خلافت به سلطنت و پيدايش نظام استبدادي موروثي.

عاشورا؛ نه به بيعت اجباري بود

مدرسه حسيني، مدرسه‌اي است برخاسته از مدرسه تربيتي پيامبر اكرم(ص) و اميرمومنان(ع)؛ مدرسه‌اي كه به انحراف رفته و رو به اضمحلال بود و حسين(ع) آن را با پرچمي برافراشت كه پيوسته در اهتزاز است.

مدرسه حسيني مدرسه فهم درست اسلام و دريافت جامعيت آن و ارايه آن در هندسه‌اي صحيح است. اين سه امر حياتي يعني فهم درست اسلام و جامعيت اسلام و هندسه صحيح اسلام، پس از پيامبر دچار آفت‌هاي سخت و دگرگوني‌هاي شگفت شد و با قدرت گرفتن امويان اين انحراف و اضمحلال به اوج خود رسيد. امويان فهم درست را از اسلام گرفتند و مفاهيم آن را تا آنجا كه توانستند تحريف كردند. آنان اسلام را از جامعيت انداختند و لباسي تنگ و متناسب با نظام قبيلگي و نژادگرايي و جاهليت اموي بر تن آن كردند. آنان هندسه اسلام نبوي را برهم زدند و چنان نسبتي از امور ديني برپا كردند كه منافع آنان تأمين و حفظ شود. بدين‌ترتيب اسلامي شكل گرفت خشن و جاهلانه، بي‌روح و قشري‌گرايانه، مبتني بر مديريتي خودكامانه. شاخصه‌هاي اين اسلام كه پس از پيامبر شكل گرفت و در دوره امويان تماميت يافت، در تربيت، سياست و مديريت آنان به خوبي قابل مشاهده است.

اظهار اين سخن كه يا بيعت با حكومت يا پذيرش ذلت و دست كشيدن از حيات، پديده بسيار خطرناكي بود كه پس از پيامبر اكرم(ص) به نام ديانت ظهور يافت. بيعت اجباري، خشونت سياسي و استبداد ديني، يعني جلوه‌هاي تباهي دين و دولت، حكومت و جامعه را در بر گرفت و رسميت يافت. اميرمومنان علي(ع) در سخني بدين امر اشارت كرده و فرموده است:

«بار‌خدايا از تو بر قريش ياري مي‌خواهم كه پيوند خويشاوندي‌ام را بريدند و كار را بر من واژگون گردانيدند و براي ستيز با من فراهم شدند در حقي- كه از آنِ من بود نه آنان- و بدان سزاوارتر بودم از ديگران و گفتند حق را تواني به دست آور و توانند تو را از آن منع كرد. پس كنون شكيبا باش افسرده يا بمير به حسرت مرده. و نگريستم و ديدم نه مرا ياري است، نه مدافعي و مددكاري جز كسانم كه دريغ آمدم به كام مرگ‌شان برانم. پس خار غم در ديده خليده، چشم پوشيدم و گلو از استخوان غصه راه نفس را بريده، آب دهان را جرعه جرعه نوشيدم و شكيبايي ورزيدم در خوردن خشمي كه از حنظل تلخ‌تر بود و دل را از تيغ بُرنده دردآورتر.» (نهج‌البلاغه، كلام 217)

آنها معتقد بودند كه «الْحقُّ لِمنْ غلب» حق از آنِ كسي است كه چيره شود و با اين منطق سياست خود را پيش مي‌بردند و آن را به نام دين تمام مي‌كردند.

آغاز انحراف از فهم درست اسلام

پس از رحلت پيامبر(ص)

پس از پيامبر اكرم(ص) فهم درست اسلام به انحراف گراييد و قرائت‌هايي از اسلام پيدا شد كه هيچ نسبتي با اسلام پيامبر نداشت. پس از رسول خدا(ص) اوصياي آن حضرت سخت تلاش كردند تا فهم درست اسلام را تبيين كنند و كج‌فهمي‌ها و بدفهمي‌ها را بزدايند. از جمله راهبردهاي اوصياي پيامبر در تمام عصر امامت همين بوده است كه فهم درست اسلام را تبيين و قرائتي نبوي از آن ارايه كنند. اين سخن حسين(ع) كه من در پي آنم كه به راه و رسم رسول خدا(ص) و امير مومنان(ع) رفتار كنم، به اين امر نيز ناظر است. تا فهمي درست از اسلام نباشد و ميزاني براي اين فهم در نظر گرفته نشود، هر تباهي و ستمي را مي‌توان به نام اسلام تمام كرد و حسين(ع) و راه و رسم او ميزان فهم درست اسلام است، چنان‌كه همه اوصياي پيامبر(ص) چنين نقشي را داشته‌اند.

امام صادق(ع) در سخني به عمّار بن ابي‌احوص دو اسلام را تفكيك كرده و راه و رسم پيامبر اكرم(ص) و اوصياي آن حضرت را از راه و رسم امويان در سياست و مديريت و حكومت مشخص نموده و فرموده است:

«بر مردم فشار نياوريد. آيا نمي‌داني كه حكومتداري و روش اداره امور بني‌اميه به زور شمشير و فشار و ستم بود، ولي حكومتداري و روش اداره امور ما به نرمي و مهرباني و متانت و تقيه و حسن معاشرت و پاكدامني و كوشش است؟ پس كاري كنيد كه مردم به دين شما و مسلكي كه داريد رغبت پيدا كنند.» (الخصال، صدوق، ج 2، ص 354 – 355)

پس از پيامبر اكرم(ص) اسلام پيوسته در معرض تحريف بوده است و هر قدرت سياسي تلاش كرده است تا آن را در جهت منافع خودكامانه خود به كار گيرد، چنان‌كه اسلام‌هاي متعدد رخ داده است: اسلام خلفا، اسلام امويان، اسلام عباسيان، اسلام عثمانيان، اسلام صفويان و ديگران. هر يك تا توانسته‌اند اسلام را مسخ كرده‌اند. آنها خواهان اسلامي بي‌هويت بودند تا بر مردماني بي‌هويت به راحتي حكومت كنند؛ اسلام اسارت و ذلت و ظلمت، تا مردمان را به اسيري و خواري و ستم‌پذيري بكشانند و در اين ميان حسين(ع) نشان داد كه اسلام مكتب حريت و عزت و عدالت است، و با حماسه خويش اين فهم از اسلام را جاودانگي بخشيد.


مي‌توان گفت اين سخن كه پيامبر(ص) فرمودند «من از حسينم » يعني بقاي دين و آيين من به وسيله حسين است و مدرسه من با او احيا مي‌شود و مي‌ماند. زيرا اگر كربلا و عاشورا برپا نمي‌شد و مدرسه حسيني شكل نمي‌گرفت، چنان اسلام وارونه مي‌شد كه هيچ از آن نمي‌ماند.

پس از پيامبر در پي تحولاتي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دگرگوني‌هايي اساسي شكل گرفت و اين دگرگوني‌ها در حكومت معاويه به نقطه اوج رسيد؛ بيعت اجباري، بر هم خوردن مساوات اجتماعي و شكل‌گيري نظام طبقاتي، منسوخ شدن عدالت، حاكم شدن جاهليت در لباس اسلام، بسته شدن باب آزادي، تبديل بيت‌المال مسلمانان به خزانه شخصي زمامداران، متداول شدن دستگيري، زنداني كردن، شكنجه، كشتار و گاه قتل عام، مصادره اموال بدون مجوز شرعي، شكنجه و آزار به خاطر گرويدن به مذهبي خاص يا داشتن طرز تفكري مخصوص، تبديل خلافت به سلطنت و پيدايش نظام استبدادي موروثي.

مدرسه حسيني، برخاسته از مدرسه تربيتي پيامبر اكرم(ص) و اميرمومنان(ع)؛ مدرسه‌اي كه به انحراف رفته و رو به اضمحلال بود و حسين(ع) آن را با پرچمي برافراشت كه پيوسته در اهتزاز است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون