در مناقب رواداري
محسن آزموده
روي ديوار پشت سرم در محل كار، تصوير شماري از انديشمندان معاصر ايراني را نصب كردهام، از احمد فرديد كه تصويرش در منتهااليه سمت راست در بالاست و كنار علياكبر دهخدا و بالاي سيدحسن تقيزاده است تا مهدي بازرگان كه تصويرش سمت چپ در پايينترين جا، زير تصوير مجتبي مينوي و كنار سعيد نفيسي قرار گرفته است. اين وسط تقريبا همه روشنفكران و متفكران ايراني كه ميشناختم، حضور دارند؛ از روشنفكران ديني چون عبدالكريم سروش و محمد مجتهد شبستري و مصطفي ملكيان گرفته تا منتقدان سفت و سخت آنها چون جواد طباطبايي و محمدرضا نيكفر، هم سنتگرايي چون سيدحسين نصر حضور دارند و هم عرفيگراياني چون آخوندزاده و فريدون آدميت و ميرزا آقاخان كرماني و داريوش آشوري و داريوش شايگان و بابك احمدي، چپگراياني چون يوسف اباذري و مراد فرهادپور همانقدر حضورشان پررنگ است كه ايرانشناساني چون ايرج افشار و عباس زرياب خويي و عبدالحسين زرينكوب و شفيعيكدكني. در اين كولاژ هم علامه طباطبايي و سيدجلالالدين آشتياني حضور دارند، هم احمد كسروي و احسان يارشاطر، هم حميد عنايت و حسين بشيريه هست، هم محمدعلي فروغي و عزتالله فولادوند، هم آخوند خراساني و ميرزاي ناييني نشستهاند، هم طالبوف و ميرزا ملكمخان. خلاصه عمده فحول فكري و روشنفكري ايران در صد و پنجاه ساله اخير، در يك همنشيني شگفتانگيز و احتمالا پرتناقض، ديوار را پر كردهاند.
بسياري از مراجعان با اين ملغمه عجيب و غريب از افراد با انديشههاي مختلف مواجه ميشوند، به اصطلاح جوانترها ميپرسند: «فازت چيه؟! اين آش درهم جوش قرار است چه چيزي را نشان بدهد؟ متوجه نيستي كه خيلي از اين آدمها چقدر با هم مخالف بودند؟ بعضي از آنها، بعضي ديگر را صراحتا يا در پرده به بيسوادي، دروغ، دورويي، ناآگاهي، تلاش عمدي براي گمراه كردن مردم و حتي خيانت متهم كردهاند. برخي چشم اين را نداشتند كه ديگري را ببينند، چه برسد به اينكه حاضر باشند در يك محفل گردهم آيند و كنار يكديگر بنشينند. حالا تو همه را كنار هم نشاندهاي كه چه بشود؟ آيا اين همنشيني اجباري و بيگفتوگو نشانهاي از ذهن مشوش و آشفته تو نيست؟ آيا نشان نميدهد كه پيروي حزب بادي و مثل نسبيانگاران هيچ موضع ثابت و پايداري نداري؟ آيا دليلي نيست بر آنكه در تفكرت جديت نداري و همه را بر حق ميشماري و اين يعني كه هيچ چيزي را حقيقت مطلق نميداني؟ آيا ثابت نميكند كه با همه اين افراد سرسري و سطحي آشنايي داري و هيچ كدام را دقيق و عميق نميشناسي؟!»
اينها بخشي از انتقادات و نظراتي است كه ممكن است در مواجهه با چنين كولاژي به ذهن متبادر شود. احتمالا كه نه، قطعا بسياري از آنها نيز درست و دقيق است. نگارنده به هيچ عنوان ادعا ندارد كه همه اين متفكران را دقيق و درست ميشناسد و همه آثارشان را مطالعه كرده است. اين را هم ميپذيرد برخي از ايشان دستكم در ساحت انديشه، دشمن سفت و سخت برخي ديگر هستند. شايد هم اين نظر درست باشد كه اين كولاژ نشانهاي بر ذهن آشفته سازنده آن است و دليلي بر محافظهكارياش. اما اين حزمانديشي در پس سالها تجربه روزنامهنگاري در اين حوزه پديد آمده است، يعني از پي چندين سال نشستن پاي صحبت برخي از اين بزرگان يا شاگردانشان و رسيدن به اين نظر كه همه (ممكن است بسياري اين تاكيد بر «همه» را نپذيرند) اين انديشمندان از منظري كه به موضوع مينگريستند، درست ميانديشيدند و دستكم در مقام نظر بايد بتوان همه را تحمل كرد و پذيرفت. گو اينكه همه اين صاحبان فكر و پويندگان حقيقت، ايراني هستند و دغدغه بهتر ساختن جامعه را دارند و در جهت بهتر كردن دنيا براي زندگي انسانها تلاش كردهاند، گيرم به نتايج متفاوتي دست يافتهاند. ضمن آنكه اين متفكران نيز مثل همه آدمهاي ديگر از صنوف و طبقات و گروهها و حرفههاي ديگر، انسانهايي هستند كه نه فقط باورهاي متفاوت و متعارض دارند، بلكه اميال و احساسات مختلفي دارند و الزاما همه كارها و رفتارشان منطبق بر باورهايشان نيست يا لااقل به دلايل مختلف همه باورهايشان را بيان نميكنند. از اين رو نبايد از همه و در همه جا انتظار داشت كه بري از خطاهاي عمدي يا سهوي باشند، اما ميتوان در مقام خوشهچين انديشهها، از خرمن آثار هر يك از اين بزرگان بهرهها برد و درس آموخت. تحمل صداي مخالف و رواداري به معناي هرهريمذهبي و باري به هر جهت بودن نيست، بلكه به معناي پذيرش تكثر واقعيتهاي جهان و تنوع امكانهاي گوناگون نگريستن به اين واقعيتهاست. سخن بر سر اين نيست كه حقيقتي نيست، بلكه ادعا آن است كه گزارشهاي گوناگون از اين حقيقت ذوابعاد و كثيرالوجه امكانپذير است و مهمتر آنكه كوشش براي نيل به اين حقيقت ارزشمند است.