درباره نمايش شيهيدن كه در تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه است
پژواك فريادي عبث
شيرين كاظميان
نور در عمق صحنه صندليهايي را روشن ميكند كه چون نتهايي بر خطوط حامل آماده نواخته شدند. نتها/ اجراگران ميان نور و تاريكي بر صحنه ميريزند و بههم ميتنند، به جان هم ميافتند و هر از گاهي فريادي را بر زبان ميآورند تا گوش مخاطب را دقيق كنند براي شنيدن.
اين شروع تاثيرگذار تماشاگر را آماده ميكند تا پس از تكرار نعرهها و فريادها، بالاخره التهاب چنين فُرمي آرام بگيرد و اتفاقي ديگر بيفتد اما چنين نميشود. اجراگران تا پايان نمايش دسته دسته در قسمتهايي از صحنه دنبال هم ميكنند، در هم آميخته ميشوند و تصاويري ميسازند كه شديدا در خدمت عكس يا نقاشي هستند تا اجرا. اگرچه به نظر ميآيد كارگردان آن اندازه خوب تصاوير را به كار گرفته كه چشم مخاطب نتواند از جستن باز بايستد، اما چون ذهن يك آهنگساز عمل ميكند، آهنگسازي كه پيش از آنكه به نوشتن قطعهاي موسيقي برسد صداهايي موهوم و آشفته را پشت هم ميشنود تا به نظم برسيد؛ نظمي كه در شيهيدن هرگز به ساحت اجرا نميرسد. پيشدرآمدي بر صحنه شكل ميگيرد اما محو تماشاي خود ميماند.
از ميانه نمايش زخمههايي از روايت به گوش ميرسد، ارجاعاتي به كلاس درس، به سر در پنجاه توماني، دانشگاه و نامهايي كه چون اوج يك قطعه موسيقي نوشته شدهاند اما باز هم به گوش نميرسند. شيهيدن، گويي چنان شيفته آشفتگي خود شده كه تكرار بيامان تصاوير را ترجيح ميدهد به صراحتي كه نياز است تا در قامت فرم وقفه بيندازد و دستكم جملهاي مثله نشده را به گوش مخاطب برساند. به عبارتي عطش روايت در مخاطب شكل ميگيرد، برانگيخته ميشود اما نمايش جرعهاي انسجام روايي به او نميدهد، به نظر ميآيد چرايي اين ميزان خِست در جدا نشدن از فرم اوليه تعمدي است، نه گفتن به مرزهاي اصلي و قواعدي هستند كه ميتوانند نمايش را بسازند اما به روي آنها ضربدري كشيده ميشود كه انتزاع مفرط اثر حفظ شود. ديالوگها تا پايان نمايش قطعه يا گزاره شعرهايي باقي ميمانند كه در پژواك خود به صحنه رعشه مياندازند اما در قالبي شديدا مادي و خدمتگزار مطلق فرم مستبد نمايش باقي ميمانند و سخنگو نميشوند. به نظر ميآيد مناسبات تجربي اثر سالن قاب صحنهاي ناظرزاده كرماني را پس ميزند و مدام ميخواهد از آن بگريزد و بيرون بريزد، از همين روست كه غليان نهفته در جان نمايش، تا پايان تقلا ميكند حرفي را بزند كه نميخواهد گفته شود! اين دور تسلسل ادامه ميگيرد و ديگر خسته ميشود، از پا درآمده گرد سفرهاي بر صحنه مينشيند كه گويي بساط خودخوري اجراست، چراكه اين صحنه آنقدر به طول ميانجامد تا شكوه بصرياش هم جان ميبازد. زبالهداني عميق اما، هوشمندانه چون ناظري در تمامي طول نمايش بر صحنه قرار دارد و هر از گاهي كسي را ميبلعد و گشت ميزند، افسوس كه چون ديگر خلاقيتهاي شيهيدن، در قالب عكس و تصوير از اجرايي شدن دور ميماند.