بهنام ناصري
نقش اينترنت و ساحت مجازي آن در زندگي انسان امروز چنان برجستگي دارد كه بيراه نيست اگر جهان را در حكمي نانوشته به قبل و بعد از ظهور اين پديده تقسيم كنيم؛ شبكهاي كه عظيمترين سامانه ابتكارشده بشر تا لحظه اكنون است و اگرچه ريشههاي آن به دهه 60 ميلادي برميگردد اما به سبب فراگيري جهانياش در سالهاي پاياني قرن بيستم، شايد بهتر باشد آن را پديده هزاره سومي بدانيم.
با اين حال، اين امكان نوظهور كه بنا بود زندگي انسان مدرن را تسهيل كند و راهگشاي دشواريهايي باشد كه تا پيش از آن بخش زيادي از وقت و توش و توان او را مصروف خود ميكرد، خود در جاهايي سبب بروز مشكلات و دشواريهاي بيسابقهاي شد كه انسانِ عصر پيش از اينترنت از گزند آنها در امان بود؛ به عبارتي اينترنت كه قرار بود به زندگي انسان مطلوبيت بيشتري بدهد، چنان بر ساختار زندگي انسان معاصر سايهافكن شد كه درونمايه و معناي زندگي را هم تحتتاثير قرار داد. چه بسيار وارونهنماييها و جعليات كه به اسم واقعيت به خلقالله حواله نميشود! از عرصههاي عمومي و اجتماعي و سياسي گرفته تا حوزههاي تخصصي و علمي و فرهنگي و به طور كل هر آن چيزي كه بتوان تقاضاي عمومي را در ارتباط با آن در فضاي مجازي برانگيخت.
عرصه هنر و ادبيات هم بالطبع از اين قاعده خارج نيست. همين دو ماه پيش بود كه رماننويس نامآشنا محمود دولتآبادي در واكنش اعتراضي به سخنان مجعولي كه در فضاي مجازي به او نسبت داده بودند، خواستار پيگيري پليس فتا براي شناسايي جاعلين شده بود؛ پديدهاي كه در حوزه هنر و خاصه ادبيات دامنگير بسياراني از نامهاي بزرگ شده و سطرها و سخنان مجعول و بيربطي را به نام آنها نسبت داده است.
نشر اكاذيب و جعليات تنها به نقل سخنان مجعول از قول مشاهير محدود نميشود. گاهي انتشار خبري بيپايه در فضاي مجازي چنان هياهويي گِردِ هيچ به پا ميكند كه رسانههاي رسمي هم از پس خنثي كردن آن و شفافيت بخشيدن به موضوع كه خلاف آن خبر مجعول است، بر نميآيند.
عصر روزي حوالي نيمه ديماه سال گذشته بود كه خبري روي خروجي خبرگزاريها قرار گرفت مبني بر اينكه محمدرضا شفيعيكدكني، اديب، پژوهشگر، شاعر و استاد نامآشناي ادبيات دانشگاه تهران را به اين دانشگاه راه ندادند. طولي نكشيد كه شبكههاي اجتماعي يكي پس از ديگري نسبت به موضوع واكنش نشان دادند. كانالها و سايتها و... كه شايد اگر چنين خبري منتشر نميشد، از نام محمدرضا شفيعيكدكني نه چيزي فراتر از يك نام ميدانستند و نه هرگز دغدغهاي براي تحقيق در باب جايگاه علمي و فرهنگي او داشتند، حالا براي اعاده حرمت او كه گفته ميشد نگه داشته نشده سينه چاك ميكردند.
خبر تاثيرگذار بود: از ورود محمدرضا شفيعيكدكني به دانشگاه تهران به دليل نداشتن كارت پرسنلي ممانعت شده است اما واقعي نبود. جعلي بود و همين مجعول تاثيرگذار تا صبح ديروز كه روزنامه خراسان بعد از 10 ماه پرده از اصل موضوع برداشت، همچنان واقعي شمرده ميشد.
روزنامه خراسان از تعريضي نوشت كه محمدرضا شفيعي كدكني هفته گذشته در روز 23 مهر در يكي از كلاسهاي درسش به موضوع ديماه سال گذشته داشت. بنا به آنچه روزنامه خراسان نوشته، استاد نامآشناي ادبيات فارسي دانشگاه تهران لابلاي بحثي پيرامون جعل احاديث، به جعل خبري اشاره كرد كه سال گذشته در مورد عدم ورود او در ساعتي از روز 13 ديماه به دانشگاه تهران منتشر شده بود: «چيزهايي را به عنوان شايعه در مملكت رايج ميكنند... مثلا براي خودم؛ كي من را به دانشگاه تهران راه ندادند؟ اصلا چنين چيزي نبود.»
آنچه در اين وضعيت محل پرسش است، منبعي است كه بار اول خبر از آنجا نشر يافته. بنا به آنچه خبرآنلاين گزارش داده، منبع خبر مطلبي از ميلاد عظيمي، پژوهشگر و استاد ادبيات بود. عظيمي ابتدا با مبنا قرار دادن پيغامهاي دانشجويان در كانال تلگرامياش خبر داده بود كه از ورود محمدرضا شفيعي كدكني به دليل همراه نداشتن كارت پرسنلي به دانشگاه تهران جلوگيري شده است و چند ساعت بعد، ظاهرا پس از مطلع شدن از كذب بودن خبر، آن را تكذيب كرده بود: «دو دوست بسيار موثق پيام دادند كه موضوع چنان نبوده كه مطرح شده است.» اما چه فايده. شايعه كار خودش را كرده بود و آنچه روي تلكس خبرگزاريها آمده يا روز بعد در صفحات روزنامههايي چون ايران و... درباره خبر جعلي منتشر شده بودند، ملاك مردم قرار گرفته بود؛ حال آنكه گويا اصلا درباني نبوده كه از ورود استاد به محل كار ساليانش جلوگيري كند و همه ماجرا تنها زاييده ذهن افراد و ظاهرا دانشجويان دانشگاه تهران بوده است.
تا اينكه شش روز پيش خود شفيعيكدكني، لابلاي درسگفتارش در باب «قطعيت يا عدم قطعيت انتساب احاديث» بعد از حدود 10 ماه و نيم ماجرا را به اين صورت شرح داد: «هميشه چيزهايي را به عنوان شايعه در مملكت رايج ميكنند. مثلا براي خودم ميگويم. كي من را به دانشگاه تهران راه ندادند؟ اصلا چنين چيزي نبود. من هفته قبلش به بچهها گفتم ترم تمام شد و هفته ديگر نميآيم. با اين همه آمدم، گفتم شايد بچههايي از شهرستان آمده باشند. براي اينكه آنها منتظر نشوند، من خواستم بيايم. ديدم دري كه با خودرو وارد ميشديم، بسته است؛ من ديدم مدتي است كتابفروشيهاي روبهروي دانشگاه را نرفتهام. دلم خواست از پشت شيشه به كتابفروشي نگاه كنم ببينم كتاب تازه چي هست. رفتم آنجا. بعد شايعه كردند آقاي شفيعيكدكني را به دانشگاه تهران راه ندادند. كجا راه ندادند؟»
او همچنين نصايحي به دانشجويان را هم پيوست به درسگفتار خود كرد از اين قرار كه ياد بگيرند دنبال امور قطعي و يقيني بروند و نه احتمالات و شايعات.
حالا كه موضوع روشن شده و هيچ سويه پنهاني از آن باقي نمانده، تنها يك پرسش ميماند كه بايد از اين استاد عاليجاه دانشگاه تهران پرسيد: آقاي دكتر شفيعيكدكني عزيز؛ با اينهمه نگراني جاري در كلامتان از افتادن شأن دانشجويان در دام شايعات، چرا نزديك به يك سال در اين باره سكوت كرديد و همانوقت با چند جمله از گسترده شدن دامنه شايعه جلوگيري نكرديد؟