نگاهي به مجموعه داستان مرگ بازي به بهانه چاپ تازه
مرگانديشي ذاتي
محمد بهرهمند
مجموعه داستان «مرگ بازي» مجموعهاي است كه به دلايل گوناگون كاري درخور تامل به حساب ميآيد، زيرا رضاييزاده نهايت تلاش خود را به كار گرفته تا داستانهايي با حال و هواي متفاوت ارايه دهد. فضاي كلي اين مجموعه فضايي مرگمحور است كه البته اشكال ديگر آن را در آثاري از ديگر نويسندگان هم شاهد بودهايم، نوع نگاه به مساله مرگ و ايجاد شمايلي ديگرگون از آن كارهايي نيست كه مختص ذهنيت رضاييزاده باشد، اما سازوكارهايي كه او براي برونرفت از تقليد محض انديشيده به نوبه خود قابل ستايش است. رضاييزاده در داستان كوتاه «دفترچه كوچك خاطرات من» موفق شده كه شكلي ديگر از مرگ را به مخاطبان ادبيات داستاني معرفي كند، شكلي كه ممكن است در آينده به نام خودش ثبت شود. نويسنده در اين داستان فرشته مرگ را در رديف يكي از افراد معمولي جامعه نشان داده كه اي كاش نويسنده دغدغههاي مرگانديشانهاش را در يك مجموعه خلاصه نميكرد و به دنبال آن زحمت خود را در نوشتن داستانهايي چون «دفترچه كوچك خاطرات من» و «فانفار» هدر نميداد. درست مانند همه آدمهاي ساكن شهر تهران از آلودگي هوا رنج ميبرد و دغدغههايي كاملا امروزي دارد، آنچه در اين داستان بيش از موارد ديگر مشهود است، آشنايي رضاييزاده به فنون داستاننويسي است كه البته بيشتر مقيد به رعايت اصول تكنيك صرف است. رضاييزاده در اين داستان و چند داستان ديگر مجموعه بيشتر به اين سمت متمايل بوده كه در گيرودار ادبيات داستان امروز عرض اندام كند و همين مساله باعث شده كه بعضي جاها در برابر يك نمونه ايستايي مفهومي و فني تسليم شود. يكي از دغدغههاي نويسنده در اين داستان آوردن ماجراهاي ريز و درشت است كه براي شخصيت مرگ آفريده، ماجراهايي كه ظاهرا براي مجاب كردن خواننده ساخته شدهاند و هيچ كمكي به روند اصلي داستان نميكنند.
رضاييزاده در اين دو داستان نشان داده كه قدرتي نسبي در ارايه تصاوير بكر داستاني دارد اما در ادامه و در داستانهاي ديگر مقهور فضاي خوب همين دو داستان شده و خودش را تكرار كرده است.
فضاي داستان «فانفار» شايد به لحاظ جوان بودن نويسنده جايگاهي در ذهنيت او نداشته باشد كه البته همين امر را ميتوان از امتيازات او برشمرد، فانفار مربوط به ماجراهاي دهه 60 است و ميتوان از آن به عنوان يك داستان متعلق به جنگ نام برد، داستاني كه يك دلهره جمعي را به شكلي زيبا نشان داده است.