عليرضا قراباغي| عدهاي تورانيان شاهنامه را بر پايه اوستا، قبيلههايي آريايي ميدانند كه برخلاف نياكان ما به erin-veja يا ايرانويج نيامدند، به كشاورزي و يكجانشيني نپرداختند و همچنان در مرغزارهاي پهناور اوراسيا كوچنشيني را دنبال كردند و خود را تور يا دلاور ناميدند. اين نظر با شاهنامه، كه سلم و تور و ايرج را فرزندان فريدون ميداند، همخواني بسيار دارد. گروههاي ديگري هم هستند كه كوشيدهاند تورانيان و تركان را برپايه مُروجالذهب مسعودي در سده چهارم، دو نژاد جداگانه به شمار آورند يا آنچنان كه كاشغري در سده پنجم در فرهنگنامه خود نوشته است، آنان را يكي قلمداد كنند. جمعي بر اين باورند كه فردوسي براي مخالفت ضمني با قدرت گرفتن تركان غزنوي، آگاهانه تورانيان را ترك ناميده است. دكتر محمدامين رياحي نيز ميگويد، هجوم تركان خلُّخ در عصر فردوسي از سرزمينهايي كه در روزگاران گذشته سرزمين تورانيان بود، موجب شد اين دو به اشتباه يكي دانسته شوند.
كساني كه شاهنامه را نخواندهاند يا مغرضانه ميكوشند وحدت ملي ايرانيان را كه هزاران سال دست در دست هم زيستهاند بر هم بزنند، فردوسي را نژادپرست و ضدترك ميخوانند. براي اين كار، مصراع يا بيتي را از شاهنامه بيرون ميكشند» كسان ديگري كه آنها هم شوربختانه شاهنامه را نخواندهاند، ميگويند اين بيتها به شاهنامه افزوده شده است، يا منظور تورانيان بودهاند، يا تركان نژاد آلتايي و از تبار مغول و ازبك موردنظر بوده است! اگر فردوسي خردمند، نژاد يا قومي را بيخرد بخواند، چه تفاوتي ميكند كه اُيغور باشد يا چيني، ترك باشد يا توراني؟ نژادپرستي كه داخلي و خارجي ندارد. راست آن است كه براي فردوسي، توراني تنها يك نام است كه با آن بتواند برادركشي، جنگ، آزمندي و بيدادگري را محكوم كند و خرد، شرافت، سرزمين، انساندوستي، عشق، صلح و مدارا را بستايد.
براي نمونه، همان مصراع، به بخش «رزم خواستن هومان از گودرز» در جنگ دوازده رخ مربوط ميشود. هومان، پهلوان توراني، گودرز را به ريشخند ميگيرد و ميگويد خودت را از ترس پنهان كردهاي، زيرا در جنگهاي پيشين ضرب شست مرا چشيدهاي. هومان ميگويد:
نداري از ايران، يكي شيرْمرد
كه با من كند، پيشِ لشكر، نبرد
فردوسي نه تورانيان، نه تركان و نه هيچ قوم و نژادي را خوار نميشمارد. او تابلويي از جنگها ميكشد كه اثرگذار باشد. چند بيت پس از اين گفتوگو، از يكسو هومان را «سرافرازِ تور» ميخواند و از سوي ديگر ميگويد گودرز پر از شرم شده و چهرهاش از ننگ عرق كرده است.
اگر بخواهيم بيتها را چنين مغرضانه برگزينيم ميتوان هر نتيجه دلخواهي را بر شاهنامه تحميل كرد! حتي ميتوان گفت فردوسي يك نژادپرست ضدايراني بوده است، زيرا مهراب پس از آنكه از عشق زال و رودابه باخبر ميشود، به دختر خود چنين پرخاش ميكند:
بدو گفت كه: «اي شُسته مغز از خرد!
ز بر گوهران، اين كي اندر خورد
كه با اهْرِمن جفت گردد پري؟
كه مه تاج بادت، مه انگشتري!
گر از دشتِ قحطان سگِ مارگير
شود مُغ، ببايدْش كشتن به تير»
يعني ايرانيان را پست نژاد و بد گوهر، اهريمن و كمتر از سگ ميخواند و كشتن آنان را واجب ميداند.
در زمان فردوسي و پيش از او نيز زيبارويان را ترك يا بتان طراز ميخواندهاند. همچنان كه فرخي سيستاني گفته است:
ترك من، بر دل من كامروا گشت و رواست
از همه تركان، چون ترك من امروز كجاست
مشك با زلف سياهش نه سياه است و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلند است و نه راست
همه تازيدن آن ماه به ديدار من است
همه كوشيدن آن ترك به مهر است و وفاست
يا عنصري از «شكن گرفته چو زلفِ بتانِ تركستان» ميسرايد و منوچهري از «ترك خوب چهره» ميگويد.
ولي فردوسي كه در جنگ ميان دو دشمن، بر پيكر كشته شدگان هر دو طرف مويه ميكند و درباره همگان با واژگاني لبريز از ادب سخن ميگويد، چنان از نژادپرستي به دور است كه تركان را نه تنها به زيبايي كه به خردمندي نيز ميستايد. در داستان زال و رودابه، پنج خدمتكار ترك رودابه را خردمند، رازدار، غمگسار و در همان حال پريروي گلرخ بتان طراز مينامد و از غلام زال با عنوانهايي چون ترك گلرخ، پريروي، كودك ماهروي، خوبچهر و ريدك ماهروي نام ميبرد. ريدك، برخلاف آنچه بعضي پنداشتهاند، ربطي به غلامبارگي ندارد. اين واژه از ريتك زبان پهلوي آمده و به پسرانِ بهويژه زيباروي تا زماني كه هنوز ريش در نياوردهاند و بهاصطلاح مرد نشدهاند، گفته ميشده است. از اين واژه در ادبيات فارسي، «رود» به معناي پسر و فرزند بهجاي مانده است كه امروزه نيز به شكل «ري» در گيلكي و «ريكا» در مازندراني بهكار ميرود. رودكي پيش از فردوسي، از ريدكان مطرب؛ فرخي در عصر فردوسي از ريدكان زيبا با ساقيان دلبر و منوچهري در همان زمان از ريدكان سيم ساق مينويسند.
ريدك واژهاي نيست كه معنايي ناپسند و اهريمني داشته باشد. در كتاب «خسرو قبادان و ريدكي» كه به زبان پهلوي از زمان ساسانيان بهجاي مانده است، ميبينيم كه ريدك خسرو انوشيروان از خانوادهاي توانگر بوده و دبيري و سواركاري و نوازندگي و ستارهشناسي ميداند. اينكه ساقي و نوازنده يا خدمتكار شخصي، از ريدكان و زيبارويان برگزيده ميشدهاند و ترك خوانده ميشدهاند، خوارداشت نيست. فراموش نكنيم كه همسر رستم، بيژن، كيكاووس، سياوش و شماري ديگر از پهلوانان و شاهان، ترك بودهاند. نژاد براي داناي توس آنچنان بي معناست كه هم سيندخت در گفتوگو با مهراب تازي غم «ريدكانِ سپهبدپرستِ» او را ميخورد؛ هم زال از هوشمندي و سخنداني ريدك ماهروي خود شادمان ميشود و هم رودابه پرستندگان ترك خردمند خود را ميستايد و ميگويد: «پرستنده خرّمدل و شاد باد!»