مروري بر مولفههاي شعر پستمدرن از نگاه علي باباچاهي
شكلهاي جديد معرفت در «وضعيت ديگر» شعر
عبدالله سليماني
۱-يك پرسش اساسي در مورد آثار علي باباچاهي مطرح است و آن اينكه او در مقام شاعر و منتقد آيا توانسته است مولفههايي را كه در آثار نثرش براي شعر پستمدرن قائل است، در شعرش اجرا كند؟ به عبارتي آيا بين توضيحات و اجرا مطابقت وجود دارد؟رضا براهني در موخره «خطاب به پروانهها» از نوعي تضاد ميان نظريه و شعر حرف ميزند: «گاهي توضيحات با اجرا تطبيق ميكند و گاهي تطبيق نميكند. اين بحران در ذات توضيح ادبي است؛ در ذات آفرينش ادبي است.» (خطاب به پروانهها، ص۱۲۶) در ادامه همين بند، نويسنده شاعراني را بزرگ ميداند كه اجراي كارشان، توضيح تئوريك آنها را زير سوال ببرد. حال به همان پرسش اوليه برميگردم؛ پرسشي كه ميتواند محرك يك كار پژوهشي درباره شعر علي باباچاهي باشد: ويژگيهايي كه اين شاعر در مجموعه آثار منثور خود براي شعر پستمدرن قائل شده، تا چه اندازه در عمل خلاقه او يعني در شعرهايش، بازتاب يافته و منعكس شده است؟
براي كساني كه ميخواهند به جهان شعري باباچاهي وارد شوند و در قلمرو آن طي طريق كنند، به عقيده من شرط اول مطالعه آثار منثور اوست. آثاري كه او در آنها شعر خود را توضيح داده است. حتي در مطالعات آكادميك هم براي دانشجوياني كه قصد كار و پژوهش پيرامون شعر امروز و شعر دهه هفتاد به بعد را دارند، يكي از منابع مطالعاتي ميتواند همين آثار او باشد.علي باباچاهي در موخرههاي دو مجموعه شعر «نمنم بارانم» و «عقل عذابم ميدهد» بهطور مفصل شعر پستمدرن يا همان «قرائت چهارم از شعر معاصر را معرفي و شناسايي ميكند. به نظر من مطالعه دو موخره، قدم مطمئني براي شناخت شعر خود باباچاهي هم هست. ضمن اينكه براي آشنايي بيشتر با ديدگاههاي باباچاهي در مورد شعر امروز، مطالعه آثار ديگر او از جمله «دري به اتاق مناقشه»، «تاملات؛ ازصفر» و... هم لازم است.
۲- علي باباچاهي در شعر معاصر فارسي بياغراق يكي از پركارترينهاست و تعداد كتابهاي او اين را نشان ميدهد. باباچاهي در حدود اين چهار دهه، دايم سرگرم سرودن و نوشتن بوده و هست. حجم نوشتهها و مقالات و مصاحبههاي او بسيار پرشمار است. از كتاب سه جلدي «گزارههاي منفرد» تا «دري به اتاق مناقشه» و «بيرون پريدن از صف»، «تاملات؛ از صفر» و... يكي از ويژگيهاي منحصربهفرد مجموعههاي شعر باباچاهي، آوردن يك موخره يا مقدمه مفصل در پايان و آغاز كتابهاي شعر ايشان است. براي خوانندگاني كه قصد خواندن اين شعرها را دارند، مطالعه موخرهها آنها را در خوانش و قرائت متن كمك خواهد كرد. به بيان ديگر ذهن خوانندگان را كاملا تجهيز ميكند تا بتوانند با اين پشتوانه قرائت منصفانهتري از متن شعر داشته باشند. موخره شاعر در دومجموعه ذكر شده مطالب ظريف و مهمي پيرامون شعر پسانيمايي آورده است. در اينجا مهمترين اين مولفهها و ويژگيها را بهطور مختصر برميشمارم.شعر پسانيمايي يا شعر پستمدرن از نظر باباچاهي از زبان روزمره تغذيه ميكند. گويا انشعاب شعريت يافته زبان روزمره است و شورش عليه راحتطلبي زبان. اين شعر در نهايت به سادگي غيرآسان خود متكي است.» وي در ضمن اشاره ميكند كه اين شعر پرشتاب از كتابها (نظريههاي هنري/فلسفي) ميآموزد اما دانستههاي خود را به زبان فطرت خود يا فطرت زباني مرئي ميسازد و با فن سالاري در بيان ميانه خوشي ندارد. اين شعر ميكوشد از تكرار تجربههاي زباني پيش از خود خلاص شود. در شعر پسانيمايي تجربه در حال نوشتن در كلمات و عبارتها و در خود شعر اتفاق ميافتد و تجربههاي مغفول دربازآفريني زبان آفريده ميشوند... و معنا خود را به زبان شعر تحميل نميكند و به آن فرمان نميدهد و تكمعنايي نيز معنايي ندارد. امحاي معناهاي ظاهرا موعود و ايجاد معناهاي تا اين لحظه ناموجود از كاركردهاي شعر پسانيمايي است. شاعران پسانيمايي با استعارهپردازي ميانه خوبي ندارند و امور ذهني را به مدد كاركردهاي زبان شعر، عيني و قابل رويت ميسازند. شعر پسانيمايي نابگرا نيست وگاه بيان و زباني ضدشعر دارد. جملههايي ظاهرا نثري در كل شعر تنيده ميشوند و از شعر جدا نيستند. زبان اين شعر كم و بيش بر لبه زبان نثر ميرود. نثري كه ميخواهد موزونيتي طبيعي داشته باشد... اين شعر به قولي به سوي نوعي موسيقي ميشتابد كه هر كس در درون خود دارد... شعر پسانيمايي خود را از گرايشهاي هنري-فلسفي جديد جهان بازنميدارد و درها را به روي تجربههاي مشترك بشري نميبندد.
۳- اصلا چه دليل قانعكنندهاي در دست است كه شاعران پسانيمايي برخي مولفههاي هنري مثلا پستمدرنيستها را صرفا همچون مصالح زباني به كار نگيرند؟باباچاهي اشاره ميكند كه شعر مدرن ايران (با هر دو، سه نوع قرائت) در طول هشتاد سال اخير از مكاتب و نظرگاههاي مختلف فلسفي/هنري درسها آموخته است. مثلا شعر تصويرگراي ايران القائاتي از ازر پاوند و ديگر ايماژيستها را در اين زمينه فراموش نكرده است.در قرائت چهارم، خواننده شعر بايد به قول پل ريكور عليه كوتهبيني خود بجنگد و خواننده بايد در اين قرائت تازه بتواند نانوشتهها يا نوشتههاي مرئي سفيدي متن را بخواند. خواننده شعر امروز در قرائت چهارم، مقولههاي جديد فلسفي- هنري را از نظر دور نگه نميدارد و در عين حال شعر پسانيمايي بيارجاع خواننده به مولفههاي ادبي/هنري پستمدرنيستها در شعري كه از اين مولفهها همچون عناصري عيني بهره برده است، از ايجاد ارتباط عاحز نيست. حتي نظارتي رندانه بر مولفههاي هنري، ادبي پستمدرنيستها دارد و اين به اين معنا نيست كه شعرهايي از اين دست لزوما بر مبناي تئوري يا معيارهاي زيباييشناسي خاص آنها نوشته شده است.در اين قرائت تازه (قرائت چهارم) خواننده بايد بتواند نانوشتهها يا نوشتههاي نامرئي (سفيدي متن) را بخواند و به جاي افعال غايب و به جاي نيمه مفقوده برخي جملهها در شعر بينديشد. اين شعر بر حذف فعل و ايجاد فضاهاي محذوف تاكيد دارد.در شعر پسانيمايي اجزا و عناصر از بازنمايي معمول دور ميشوند، حذفهاي ناگهاني و جسارتآميز، جملههاي تعليقي، پرهيز نسبي از وحدت موضوعي، حذف مطالب مالوف، پركردن شكافها (سفيديها به وسيله خواننده) گرايش به جنبههاي غيردستوري زبان معيار، شيوهاي معين از قرائت (قرائت چهارم) را به خواننده تجويز ميكند. اين شعر بر كاركرد زبان تاكيد دارد.باباچاهي آنچه شعر پسانيمايي از مقوله پسامدرنيسم آموخته يا بايد بياموزد و بيندوزد، نام ميبرد: شعر پسانيمايي از مقوله پسامدرنيسم چه چيزهايي را بايد بياموزد و بيندوزد؟ تاكيد بر زبانيت زبان، تعميق شعر از طريق به تاخير انداختن معنا و اينكه تكمعنايي در شعر معنايي ندارد. نفي نخبهگرايي، مثلا اجتناب از تصويرمحوري و پرهيز از نگارش به اصطلاح ناب كه برخي كلمات و عبارات را غيرشاعرانه ميداند.توجه به پيچيدگيهاي ذهن و تجربه انسان. يكپارچه نديدن جهان و پديدهها: اشيا يك بعدي نيستند، سياه يا سفيد، خوب يا بد، عين يا ذهن، فرم يا محتوا و توجه بيشتر به اين نكته كه ما با ساختارهاي تودرتو در وجود انسان و در نتيجه در شعر روبهرو هستيم. خرد راوي اعظم نيست و ديگر آواها، مثلا آواي جنون و اشكال ديگر معرفت هم ديدني-شنيدني است: نفي تكگويي و گرايش به چندآوايي در شعر. درك وضعيت تازه جهان و زبان، مستلزم اين نكته است كه چيزي در حال متزلزل شدن است. توجه به ارزش تفاوتها و تفاوت ارزشها و اينكه طبقات حاكم -در اينجا حاكمان ادبي- ميخواهند به نشانههاي ايدئولوژيك در شعر خصلتي ابدي ببخشند. توجه به نسبيگرايي، تنوع و تكثر در امور و معناها، تكمركزي ندانستن شكل يا ساختار شعر و... پيش از اين ساختار شعر را معمولا با اين مثال مجسم ميكردند: سنگي را در آبي مياندازيم: دايرههايي پديد ميآيند كه ظاهرا گرد يك نقطه ميچرخند: نقطه اصابت سنگ. شعر پسانيمايي كه به تنوع، دگرگوني و تفاوت در ساختار شعر معتقد است، در مثال فوق تغييراتي پديد ميآورد. به اين ترتيب كه در فاصلهاي كوتاه يا همزمان، ناگهان چند سنگ در آب انداخته ميشود. در نتيجه با چند نقطه اصابت سنگ روبهرو ميشويم. آنگاه دايرههاي متوالي در دايرههاي ديگر تداخل پيدا ميكنند. ساختار شعر پسانيمايي هر بار ميتواند تعريف تازهاي بپذيرد. شعر پسانيمايي ميآموزد كه ساختارهاي جديدي را در پراكندگي و عدم قطعيت امور جستوجو و آن را به نفع خود مصادره كند.شعر پسانيمايي با نفي كليگراييهاي دنياي صنعت و تكنولوژي و رويكرد به جهاني كه تركيبي از فلسفه، هنر و ادبيات است، نگاهي مهرآميز و جزيينگر به جهان را ميآموزد. در حال حاضر شعر پسانيمايي با حضور شورشي خود آرامش عدهاي از خوانندگان و شاعران معاصر را كه به نظمي مستقر در آفرينش و خوانش شعر عادت كردهاند، بر هم ميزند.باباچاهي اشاره ميكند كه راهكارهاي پسامدرنيستي همچون تناقض، عدم تداوم، اتفاقي بودن در نگارش و خصلت سالبه بوطيقاي پسامدرنيسم سرانجام به نوعي سبك مشخص، «زبان خاص» و «ويژگيهاي زباني» ميانجامد كه طبعا خصلتي آخرالزماني است. او همچنين تصريح ميكند كه در عين حال ملزم به رعايت موبهموي مولفهها و مشخصههاي پستمدرنيستها يا هر ايسم و ايست ديگري نيست. او به خوانش دقيق اين نظريهها و سپس دروني و بومي كردن جنبههاي مثبت آن قائل و عميقا معتقد است كه «دور شعر مدرن فارسي به پايان نرسيده است.»
۴- همانگونه كه با طرح پستمدرنيسم، فاتحه مدرنيته و مدرنيسم نيز در غرب خوانده نشده است، مهمترين پيشنهادي كه شعر فرا(پسا) مدرن مطرح ميكند توجه به بحران ارزشها، بحران حقايق و بحران قطعيت امور و... است. در عين حال شعر فرا (پسا) مدرن به نوعي به انفصال و گسست از امور مسلم و احكام جزمي شعر مدرن ميانديشد. با اين حال، شعر مدرن فارسي در شرايطي نظم امور شعر پيش از خود را برهم زد كه جامعه ما گرچه تجربه انقلاب مشروطيت را از سر گذرانده بود اما مدرنيسم را در اشكال تكنولوژيك آن به شيوه غربيها تجربه نكرده بود و تاكنون نيز تجربه نكرده است. هنر (شعر) ما همواره با عوارض وآسيبهاي مدرنيته و مدرنيسم روبهرو بوده است.وقتي جوانبي از شعر نيمايي به تكرار و فرسايش ميرسد، با اخطاري تاريخي-هنري روبهروييم: از اين مرحله عبور بايد كرد. به بيان ديگر وقتي ابزار و عناصر قبلا پيشرو به كليشه و كالايي آشنا تبديل ميشود، بايد منتظر تغيير و تحولي لااقل در عرصه صورت (فرم) باشيم. نيما اولين كسي بود كه به اين تكرار و فرسايش -لاقل در زمينه وزن شعر نيمايي- پي برد.باباچاهي تفاوتهاي كمي و كيفي شعر غيرنيمايي و شعر پسانيمايي را همراه با مولفههاي شعر پسانيمايي در موخره كتاب «عقل عذابم ميدهد» توضيح ميدهد كه سرفصلهاي آن عبارتند از: 1)برخورداري از وزن تركيبي و چندوزني؛ 2)خصلت چندآوايي؛ 3)گريز از شگردها و اشكال فرسوده مثل واجآرايي؛ 4)فاصلهگيري از زنگ قافيه و تكرار نوعي از رديف و قافيه كه حالتي ترجيعگونه به خود ميگيرد؛ 4)برخورداري از بيان استدلالي؛ 5) بهره بردن از بيان توضيحي؛ 6) تشبث به پديدهها و عناصر غير لازم؛ 7)آشنازدايي از لحن شعر گفتاري؛ 8)گريز از تصويرمحوري در شكل استعاره و تشبيه و نماد و دوري جستن از استفاده بيرويه از صفتهاي تصويرساز و ...بنا به قرائت علي باباچاهي از شعر پسانيمايي، ورود اشيا، عناصر و حوادث به اين نوع شعر، غالبا غيرقابل پيشبيني است؛ همانطور كه در زندگي عادي هم نميدانيم ساعتي بعد چه اتفاقي پيش ميآيد. بنابراين شعر ميتواند چندسطحي باشد و به ارگانيكگرايي محض و وحدتبخشي معمول تن ندهد. تنوع، دگرگوني و تفاوت در گردش زبان شاعر، نحوگريزي و پايانبندي غيرمنتظره از ديگر ويژگيهاي اين شعر است. به باور باباچاهي، شعر پسانيمايي با حضور شورشي خود آرامش عدهاي از خوانندگان و شاعران معاصر را كه به نظمي مستقر درآفرينش و خوانش شعر عادت كردهاند، بر هم ميزند و نظام مستمر ادبي نيز براي حفظ موقعيت خود درصدد ارعاب و سركوب شورشگران برميآيد. او معتقد است كه شعر پسانيمايي با نگاهي نقادانه درها را به روي تجربههاي مشترك بشري باز ميكند. مگر شعر مدرن نيمايي ما مديون تجربههاي هنري غرب نيست؟ هر شاعر هوشمندي ميداند چه چيزهايي را دروني خود كند و در چه مواقعي گوش به حرف مفت نسپارد؟