آشنا با ادبيات كهن
روي چهره فرزانه طاهري سايه مياندازد. گذشته از اينكه فرزانه طاهري مترجم بزرگي است، زبان فارسي را به خوبي ميشناسد. طاهري به واسطه زندگي با گلشيري و حضور در محافل ادبي و كارگاههاي داستاننويسياش، ادبيات كهن فارسي را خيلي خوب شناخته است. ميدانيم كه اغلب مترجمها زبان مقصد را به خوبي نميشناسند، فارسي خوبي ندارند و در نوشتن و برگرداندن جملات با مشكل روبرو ميشوند اما فرزانه طاهري فارسي بينظيري دارد و همين امر باعث شده ترجمههايش به روح اثر نزديكتر باشند. سبك و زبان طاهري در تمام ترجمههايش به روح اثر نزديك بوده است. وقتي از كارور ترجمه ميكند روح اثر اصلي را در آن ميبيند و وقتي اثري مثل «پطرزبورگ» را ترجمه ميكند، انگار كه با آن زندگي كرده است. ناباكف رمان «پطرزبورگ» را در كنار سه اثر «مسخ» فرانتس كافكا، «اوليس» جيمز جويس و بخشي از «در جستوجوي زمان از دست رفته» مارسل پروست از شاهكارهاي منثور قرن بيستم ميدانست و فرزانه طاهري از دو جهت ميتواند در مورد رمان «پطرزبورگ» صاحبنظر باشد؛ اول اينكه به واسطه ترجمههايش از درسگفتارهاي ادبي ناباكف، با فضاي داستاني ادبيات روسيه آشنايي دارد و دوم اينكه از ميان آثاري كه ناباكف به عنوان شاهكار معرفي كرده است، طاهري «مسخ» كافكا را همراه با رسالهاي از ناباكف درباره اين اثر ترجمه كرده است. گذشته از ترجمههايش، او داستانشناس خبرهاي است. بسياري از نويسندگان براي تاييد داستانهايشان به او مراجعه ميكنند و از نظراتش بهرهمند ميشوند. او در نقش ويراستار هم شخصيت ويژه و برجستهاي دارد. در كارنامه حرفهاياش ويراستاري «هزار و يكشب» را ميبينيم كه در اين كتاب اشراف طاهري بر ادبيات كهن براي خواننده روشن ميشود. ترجمههاي دقيق و زيبايش به فارسي براي همين آشنايياش با ادبيات كهن فارسي است.