از زماني كه نام فنلاند در سالهاي نخست دهه 2000 و با وجود همه مشكلات، در بالاي رتبهبندي يك آزمون جهاني به نام پيزا (برنامه ارزشيابي جهاني دانشآموزان) پديدار شد، اين كشور در كانون توجه جهان آموزش و پرورش بوده است. دهها هزار بازديدكننده به فنلاند سفر كردهاند تا دريابند كه مدرسههاي خودشان، چگونه ميتوانند پيشرفت كنند. صدها مقاله نوشته شده است تا روشن سازند كه چرا آموزش و پرورش فنلاند، تا اين اندازه شگفتانگيز است- گهگاهي هم براي اينكه نشان دهند اينگونه نيست، ميليونها توييت به اشتراك گذاشته و خوانده شدهاند كه اغلب به درگرفتن گفتوگوهايي درباره سرشت راستين مدرسههاي فنلاند و درباره ياددهي و يادگيري در آنجا انجاميدهاند.
ما درباره اينكه چرا برخي نظامهاي آموزشي- همچون آلبرتا، انتاريو [دو تا از استانهاي كانادا] ژاپن و فنلاند- با سنج كيفيت و همساني نتيجههاي دانشآموزي، نسبت به ديگر جاها، سال به سال بهتر عمل ميكنند، چيزهاي زيادي ميدانيم. ما همچنين و هماكنون بهتر ميدانيم كه چرا برخي نظامهاي آموزشي ديگر- براي نمونه انگلستان، استراليا، ايالات متحده و سوئد- با وجود وعدههاي سياستمداران، بهسازيهايي در مقياس بزرگ و خروارها پول هزينه شده در تلاشهاي آشفته و بيهدف براي دگرگون كردن مدرسهها در طول دو دهه گذشته نتوانستهاند پيشرفت كنند.
نكتههاي زير از جمله درسهاي مهم هستند:
نظامهاي آموزشي و مدرسهها، نبايد همچون شركتهاي تجارياي مديريت شوند كه رقابت سفت و سخت، پاسخگويي اندازهگيري- بنياد و پرداخت حقوق بر اساس عملكرد معين شده، اصلهاي مشترك آنهاست. در عوض، نظامهاي آموزشي كامياب بر همكاري، اعتماد و پاسخگويي مدرسهاي در و ميان مدرسهها متكي هستند.
پيشه آموزشگري، نبايد همچون يك مهارت كوتاهمدت فني كه هر كسي با كمي راهنمايي ميتواند انجام دهد، نگريسته شود. نظامهاي آموزشي كامياب، بر حرفهايگري پيوسته ياددهي و رهبري مدرسه كه نياز به آموزش دانشگاهي پيشرفته، دانش عملي و علمي درست و حسابي و كارآموزي ضمن خدمت پيوسته دارد، متكي هستند.
كيفيت آموزش، نبايد تنها بر اساس سطح نمرههاي آزموني املا و حساب داوري شود. نظامهاي آموزشي كامياب بر اساس تاكيد بر پرورش كودك كامل [رشد همهجانبه كودك، whole – child] همساني نتيجههاي آموزشي، بهزيستي، هنرها، موسيقي، تئاتر و تربيتبدني به عنوان سازههاي مهم برنامه درسي طراحي ميشوند.
افزون بر اين درسهاي سودمند درباره اينكه چگونه و چرا نظامهاي آموزشي آنگونه كه هستند كار ميكنند، برخي بدفهميها، تفسيرهاي نادرست، افسانهها و حتي دروغهاي آگاهانه درباره بهترين روش براي بهبود نظامهاي آموزشي وجود دارند. از آنجايي كه فنلاند، بسان مقصد مردمپسند جستوجو براي كليد بهبود آموزش و پرورش بوده است، بسيار داستانها نيز درباره مدرسههاي آن ساخته شده كه درست نيستند.
بخشي از دليل اينكه چرا گزارشدهي و بررسيها، اغلب در ارايه تصويري بزرگ و درستتر از وضعيت واقعي مدرسههاي فنلاند شكست ميخورند، اين است كه بيشتر سندها و منابعي كه نظام آموزشي فنلاند را توصيف و تعريف ميكنند تنها به زبان فنلاندي و سوئدي در دسترساند. بنابراين بيشتر مشاهدهكنندگان و گزارشگران آموزشي خارجي نميتوانند گفتوگوها و بحثهايي را دنبال كنند كه در اين كشور رخ ميدهند. براي نمونه شمار بسيار كمي از كساني كه به جد درباره آموزش و پرورش فنلاند نظر ميدهند تاكنون قانون آموزش فنلاند، برنامه درسي اصلي ملي (National Core Curriculum يا به اختصار NCC) يا تعدادي از هزاران برنامه طراحي شده در شهرستانها و مدرسهها را خواندهاند؛ برنامههايي كه آنچه مدرسهها بايد انجام دهند و اينكه چرا انجام ميدهند را توضيح و توصيف ميكنند. دليلهاي ديگر اينكه چرا بسياري از تلاشها براي گزارش درباره آموزش و پرورش فنلاند، ناقص- و گاهي هم نادرست- ميمانند، اين است كه به آموزش و پرورش، همچون جزيرهاي جدا افتاده و بيپيوند با ديگر بخشها و سياستهاي عمومي نگريسته ميشود. باور به اينكه آنچه كودكان در مدرسه ميآموزند يا نميآموزند، ميتواند با نگاه صرف به مدرسهها و آنچه آنها به تنهايي انجام ميدهند توضيح داده شوند، باوري نادرست است. بيشتر تلاشها در توضيح اينكه چرا مدرسههاي فنلاند از مدرسههاي ديگران بهترند يا چرا آنها امروزه نسبت به گذشته بدترند در ديدن اين وابستگيهاي چند سويه در جامعه فنلاند كه براي درك آموزش و پرورش به عنوان يك اكوسيستم بايستهاند، شكست ميخورند.
در اينجا برخي از اين افسانههاي فراگير درباره مدرسههاي فنلاند را ميآوريم:
نخست اينكه در سالهاي اخير ادعاهايي بوده كه راز فنلاند درباره برتري آموزشي اين است كه بچهها، مشق شب ندارند. باور عموما پذيرفته شده ديگر اين است كه فرادستان فنلاندي تصميم گرفتهاند كه موضوعهاي درسي را از برنامه درسي مدرسه دور بريزند و آنها را با طرحها يا درونمايههاي ميان رشتهاي [Interdisciplinary] جايگزين كنند و تصور تازهتر اين است كه همه مدرسهها در فنلاند، ملزم به پيروي برنامه درسي ملي شدهاند و شيوه آموزشي يكساني به نام «يادگيري پديده – بنياد» (كه با عنوان «يادگيري پروژه – بنياد» نيز از آن ياد ميشود) را اجرا كنند. همه اينها نادرستاند.
در سال 2014، فرادستان دولت فنلاند، در NCC آموزش پايه بازبيني كردند. NCC جهت و شالودهاي مشترك براي نوكردن آموزش و دانش مدرسهاي به دست ميدهد. تنها شمار كمي از گزارشگران جهاني بهسازي مدرسهاي فنلاند، اين متن محوري را خواندهاند. متاسفانه حتي در ميان پدر و مادران فنلاندي هم كساني كه با اين متن آشنا باشند زياد نيستند. هنوز بسياري از مردم، درباره آن سمت و سويي كه مدرسههاي فنلاند به آن ميروند، باورهايي سخت دارند، آنها به آن راهي نادرست بدون درك واقعي نقشها و مسووليتهاي مدرسهها و آموزگاران در اجتماعهايشان ميگويند.
پيش از انجام هر داوري درباره آنچه در فنلاند درست يا نادرست است، مهم فهم پايههاي نظام آموزش مدرسهاي فنلاند است. در اينجا برخي از اين پايهها را ميآوريم؛ نخست اينكه ارايهدهندگان آموزش كه بيشتر منطقهها هستند در 311 ناحيه شهري، برنامه درسي محلي و طرحهاي كاري سالانه را بر اساس NCC تهيه ميكنند. پس مدرسهها در عمل در طراحي برنامه درسي، زيرنظر فرادستان شهري پيشگام هستند. دوم اينكه NCC، برحسب آنچه مدرسهها بايد آموزش دهند و اينكه چگونه آنها كارشان و نتيجههايي كه دنبال ميكنند را ترتيب دهند، يك سند ناظر كمابيش آزاد است. پس مدرسهها، در طراحي برنامه درسي از مقدار زيادي نرمشپذيري و خودرهبري برخوردارند و چه بسا از يك جابهجاي ديگر، گوناگوني چشمگيري در برنامه درسي آنها ديده شود.
در نهايت، به دليل اين سرشت تمركززدايي شده اقتدار در نظام آموزشي فنلاند، مدرسهها در فنلاند ميتوانند چهرهها و سامانهاي عملي گوناگون داشته باشند كه مدل برنامه درسي بيهمتايي در جهان ميسازد. كار نادرستي است كه بر بنياد آنچه يك يا دو مدرسه انجام ميدهند، هر گونه نتيجهگيري كلي كنيم.
بهسازي آموزش مدرسهاي كنوني در فنلاند، معطوف به همان هدفهاي كلي يكساني است كه سازمان همكاري اقتصادي و توسعه (OECD) – كه هر سه سال يكبار آزمونهاي پيزا را در چندين كشور براي دانشآموزان 15 ساله برگزار ميكند- و دولتها و بسياري از دانشآموزان ميگويند براي خودشان بايسته است: رشد فرهنگ مدرسهاي امن و هميارانه و پشتيباني از رويكردهاي كلنگرانه به ياددهي و يادگيري. NCC ميگويد كه هدف ويژه در سطح مدرسه اين است كه كودكان:
رابطه و وابستگيهاي چند سويه ميان درونمايههاي درسي گوناگون را درك كنند.
بتوانند دانش و مهارتهاي آموخته شده در رشتههاي گوناگون را براي شكل دادن به كلهاي معنادار با هم بياميزند.
بتوانند دانش خود را به كارگيرند و در موقعيتهاي يادگيري هميارانه از آن بهرهمند شوند.
همه مدرسهها در فنلاند، ملزم به بازنگري برنامه درسيشان بر اساس اين چارچوب تازهاند. برخي مدرسهها، از جايي كه پيش از اين بودند تنها گامهاي كوچك به جلو برداشتهاند، در حالي كه برخي، كار را تا اجراي برنامههاي بسيار برجستهتري دنبال كردهاند. يكي از اين مدرسهها، مدرسه پونتيوس [Pontus] در لاپرنتا، شهري در بخش شرقي فنلاند است.
مدرسه پونتيوس، دبستان و كودكستاني نوين براي حدود 550 كودك از سن 1 تا 12 ساله است. سه سال پيش، براي پشتيباني از اين آموزششناسي [پداگوژي] و روح چيره بر «NCC» 2014 ساخته شد. مدرسه پونتيوس، به تازگي در خبرهاي جهاني قرار گرفت هنگامي كه كمپاني پخش برنامه فنلاند، گزارش داد كه پدر و مادران به خاطر «شكست» اين مدرسه تازه شكايت كردهاند. اما طبق نظر فرادستان آموزشي لاپرنتا، تنها دو شكايت از سوي پدر و مادران انجام شده، هر دو نيز در دست بررسي مقامات محلي است. همهاش همين. اين مساله كافي نيست كه آن را يك شكست بناميم.
آنچه ما ديگر بار ميتوانيم از فنلاند بياموزيم اين است كه مهم است مطمئن شويم پدر و مادران، كودكان و رسانهها از سرشت بهسازيهاي مدرسهاي در جريان درك بهتري دارند. آنيو ليلجستروم، سرپرست دپارتمان آموزش و پرورش در لاپرنتا ميگويد: «برخي پدر و مادران، آشنا به آنچه مدرسهها انجام ميدهند، نيستند». او به يك روزنامه محلي ميگويد: «ما هنوز كار بسيار زيادي در توضيح چيستي شيوههاي امروزين آموزشي و اينكه چرا و چگونهاند، داريم». مدرسه پونتيوس، يك مدرسه نوين است كه تصميم گرفته از فرصت فراهم شده توسط برنامه جديد بهره بگيرد تا آموزششناسي و آموزش را دگرگون كند.
سرانجام اينكه نادرست است بپنداريم كه خواندن، نوشتن و حساب كردن، از كلاسهاي درس فنلاند، ناپديد خواهند شد. در بيشتر سال تحصيلي، آموزش در مدرسههاي فنلاند و از آن ميان در مدرسه پونتيوس، بر بنياد برنامه درسي موضوع محور، ادامه خواهد داشت. آنچه تازه است اين است كه هماكنون همه مدرسهها ملزم شدهاند تا پروژهاي دستكم يك هفتهاي براي همه دانشآموزان طراحي كنند كه ميانرشتهاي است و بر اساس دلبستگيهاي دانشآموزان استوار است. برخي مدرسهها اين كار را بهتر و متعددتر از بقيه انجام ميدهند و برخي از بقيه زودتر موفق شدهاند.
آري، در اجراي اين ايدههاي تازه، چالشهايي وجود دارد. اما ما مدرسههاي بسياري ديدهايم كه در پديد آوردن فرصتهاي تازه براي دانشآموزان تا دانش و مهارتهايي را بياموزند كه در زندگيهايشان به آنها نياز دارند، موفق بودهاند. هنوز خيلي زود است كه بگوييم سمت و سوي كنوني فنلاند در آموزش، همه انتظارات را برآورده ميكند يا نه. آنچه ما ميدانيم اين است كه مدرسهها در فنلاند، بايد گامهاي حتي بيباكانهتر بردارند تا بتوانند به نيازهاي آينده، آنگونه كه در هدفهاي ملي و راهبردهاي جهاني توصيف شدهاند، پاسخگو باشند. همكاري ميان مدرسهها، اعتماد به آموزگاران و رهبري بينشورانه و دورانديش، سنگهاي سازنده بنايي هستند كه همه اينها را شدني خواهند كرد.
https: //pasisahlberg.com/what-is-really-going-on-in-finlands-school-reform/