براي بعضيها محمدرضا هنرمند يادآور فيلم دزد عروسكهاست از طرفي سه گانه مرد عوضي، موميايي 3 و عزيزم من كوك نيستم خوشايند بعضي از منتقدان است. عدهاي هم هستند كه سهگانه كاكتوس او را در تلويزيون دوست دارند و در اين ميان تعدادي هم از مخاطبان سريال زير تيغ بودهاند اما آنچه اهميت دارد اين است كه ساختههاي اين فيلمساز طي مقاطع مختلف و در مديومهاي گوناگون مورد توجه قرار گرفتهاند. هنرمند نزديك به دو دهه از سينما دور بوده و به قول خودش، ساخت فيلم سمفوني نهم تجربه جديدي در كارنامهاش به شمار ميرود. به بهانه نمايش فيلم سمفوني نهم در سينماها با اين كارگردان گفتوگويي انجام داديم كه از نظر ميگذرانيد.
مسعود كيميايي در مصاحبهاي گفته بود اينكه ناصر تقوايي فيلم نميسازد از نظر من فضيلت نيست. از همين جا بحث را آغاز كنيم. با توجه به اينكه نزديك به دو دهه در سينما فعاليت نداشتيد درباره اين صحبت آقاي كيميايي مبني بر كمكاري سينماگران نظرتان چيست؟ تعداد زيادي از همكارهاي شما هستند كه دير به دير فيلم ميسازند؛ كارگردانهايي مثل رسول صدرعاملي يا كامبوزيا پرتوي... از طرفي برخي همكارهاي شما هم مدام پشت دوربين هستند. البته اين وسط يك پرانتز باز كنم كه در اين مدت چند سريال براي تلويزيون كار كردهايد اما به هر جهت مديومها كاملا با هم متفاوت است. آيا اين كم كاري از وسواس شما ناشي ميشود؟ چرا اين مدت از سينما دور بوديد؟
ضمن احترامي كه به فرمايش جناب استاد كيميايي قائلم به نظرم فيلم پشت فيلم ساختن هم فضيلت نيست. فيلمسازي به عنوان يك فعاليت هنري اجتماعي خلاقانه كه قرار است دغدغههاي خالق اثر را هم به همراه داشته باشد مستلزم فراهم شدن دهها عامل مختلف است. دهها عاملي كه از اراده فيلمساز خارج است. اين به ماهيت سينما برميگردد و مختص جامعه ما نيست. اما در كشور ما فيلمسازي مشكلات بيشتري دارد و تفاوتهاي زياد را شامل ميشود. از يافتن يك ايده نسبتا بكر كه با شرايط و اقتضائات درست و غلط جامعه ما امكان تبديل شدن به يك فيلم سينمايي را داشته باشد، مشكلات ما شروع ميشود تا نوشتن فيلمنامه با تمام محدوديتها، محذورات و گرفتاريهاي رايج. بعد از دور ريختن نوشتههاي مختلف، بالاخره اگر و احتمالا موفق شديد و فيلمنامه مناسب را نوشتيد حالا وارد فعاليتي جمعي ميشويد كه تازه مشكلات اصلي از آنجا شروع ميشود. از پيدا كردن تهيهكنندهاي همسو با افكار و سليقهتان تا جور كردن سرمايه و سرمايهگذار بيمساله. اگر توانستيد با هر ترفندي اين سدها را هم پشت سر بگذاريد، تازه ماموريت جديدي در مقابل شماست. راضي كردن همه. توجه كنيد راضي كردن همه! هم بايد مسوولين متدين، متعهد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را راضي كنيد و هم تماشاگران زاويهدار اهل موزيك رپ و هوي متال. راضي كردن همزمان همه اينها يك ماموريت شرمآور است. اينجاست كه ترمزهايت كشيده ميشود. برگرديم به اصل سوال شما. اساسا فارغ از مقايسه من با فيلمساز برجستهاي مثل جناب ناصرخان تقوايي ولي يقين دارم كه نه من به عنوان شاگرد ايشان و نه استاد در اين سالهاي به اصطلاح دوري از سينما لحظهاي از سينما دور نبودهايم. يا مدام فيلم ديدهايم، يا كتاب خواندهايم يا نوشتهايم. ايشان كه به اشكال مختلف تدريس، راهنمايي و رهبري من و امثال من، هميشه فعال و درگير سينما و مسائل آن بودهاند پس توليد داشتهاند. و از همه اينها گذشته، حضور معنوي و تاثيرگذاري ابدي ناصر تقوايي و ديگر بزرگان سينماي ما بر سليقه و ديدگاه فيلسازان جوان و نورسيده همچنان كار ميكند و تعطيلبردار نيست. شايد بد نباشد در ميدان هنر و ادبيات تعريف تازهاي از كار و كار كردن به مفهوم رايج آن داشته باشيم.
به تعريف تازهاي از كار كردن در سينما اشاره كرديد كه نكته مهم و قابل اهميتي است. يعني در نظر گرفتن آن روي كاركرد بسياري از فيلمسازان قديمي تاثير خواهد گذاشت؟
بله كاملا. بگذاريد خاطره بامزهاي را كه الان به يادم آمد برايتان تعريف كنم. شايد خالي از لطف و بيارتباط با همين مفهوم كار هنرمندان نباشد. زماني كه جمع ما در حوزه هنري فعاليت ميكرديم براي كارهاي خدماتي كسي را استخدام كردند كه هيچ تصوري از كار هنرمندان نداشت ولي آدمي پر انرژي و فعال بود. او وقتي مشغول نظافت محوطه باز و پر دار و درخت حوزه هنري ميشد به بر و بچههاي هنرمندي كه عموما پشت ميز و نيمكتهاي چيده شده در محوطه مينشستند و با هم گفتوگو ميكردند يا در حال فكر كردن و يادداشتبرداري بودند، چپچپ نگاه ميكرد. معلوم بود كه از شرايط كار در حوزه هنري به شدت دلخور است و از چيزي رنج ميبرد. بعد از مدتها خودداري و صبوري بالاخره صبرش تمام شد و روزي برافروخته و عصباني به اتاق آقاي زم رفت و اعتراض كرد كه چه نشستي كه اينجا كسي تن به كار نميدهد. وقتي آقاي زم از او ميپرسد چه كسي كار نميكند؟ بلافاصله و با عصبانيت جواب ميدهد همه! و از همه بدترشان محسن مخملباف است كه از صبح تا شب زير درخت نشسته و دارد چاي ميخورد و با بقيه حرف ميزند. آقاي زم هم در جواب ميگويد اتفاقا از همه پر كارترشان همان محسن مخملباف است. من تا آخرين روزها و سالهايي كه اين مرد زحمتكش و شريف مشغول كار در حوزه هنري بود هرگز اين باور را در نگاه و رفتارش نديدم كه نديدم.
دوري شما از سينما در حالي اتفاق افتاده كه شاهد تغيير و تحول اساسي در اين بخش از هنر بوديم. حتي ميتوانيم بگوييم در اين فاصله با ورود امكانات جديد به سينما تعريف كاركرد سينما با آن دوره شما به كُل عوض شده است. بسياري از كارشناسان معتقدند ساخت فيلم براي فيلمسازان سهلتر شده و... اين تغيير شرايط كار به ديجيتال براي شما كه با نگاتيو كار ميكرديد در وهله اول آزاردهنده نبود؟
در فاصلهاي كه بين ساخت فيلمهاي سينماييام افتاد، مجموعه سريالهاي «كاكتوس»، «زيرتيغ» و «آشپزباشي» را براي تلويزيون ساختم. از اين منظر روبهرو شدن با تجهيزات ديجيتالي و به روز شده سينما چندان غافلگيرانه نبود. چون به هر حال با بخشي از آن كار كرده بودم و تجربه داشتم. ولي گذشته از تغيير و تحول وسايل، آنچه به نظرم مهم و قابل تامل آمد، برداشته شدن ديوار بين سينماي حرفهاي و غيرحرفهاي يا به تعبيري آماتور بود. اين اتفاق مهمي بود و هست. به نظرم مهمترين ارمغان ورود به دنياي سينماي ديجيتال همين برداشته شدن مرز بين سينماي حرفهاي و غيرحرفهاي است كه البته در كنار محاسن آن معايبي هم دارد. در دوران سپري شده نگاتيو، نشستن بر صندلي كارگرداني آسان نبود. شما بايد ابتدا تواناييهايتان را اثبات ميكرديد تا فيلم بسازيد. در دوران ديجيتال شما فيلم ميسازيد تا تواناييهايتان را اثبات كنيد. اميدوارم تفاوت اين دو مسير در اين يك جمله خلاصه شده باشد. چون شرح مفصل اين تفاوت و تاثيرات آن در توليدات سينمايي در حوصله اين گفتوگو نيست. فقط به عنوان نمونه يك مورد از اين تاثيرگذاري را يادآوري ميكنم. به عنوان مثال در دوران نگاتيو نقش فيلمبردار به عنوان اولين بيننده فيلم در حال ساخت، بسيار بسيار اهميت داشت. اين فيلمبردار بود كه با ديدن آموزشهاي طولاني و تربيت خاصي كه داشت از دريچه كوچك ويزور كه به دليل حركت شاتر وضوح كاملي هم نداشت به صحنه نگاه ميكرد و حين فيلمبرداري بايد مراقب اندازه نما، حفظ قاببندي، تنظيم حركت، مراقبت از وضوح يا فوكوس و حتي كيفيت بازي بازيگران را كنترل ميكرد. جز فيلمبردار هيچكس از آنچه در قاب تصوير ميگذشت، خبر نداشت. فقط و فقط با تاييد او همگي نفس راحتي ميكشيديم و به سراغ چالش پلانهاي بعدي ميرفتيم. و بعد از دو يا سه روز پلانهايي را كه چند روز قبلتر گرفته بوديم با دلهره و اضطراب و هيجان در لابراتوار ميديديم. به همين دليل نقش آن روز فيلمبرداران بسيار مهمتر و تاثيرگذارتر از امروز بود.
با همه اين صحبتها شما ژانري را براي روايت نهمين فيلمتان-فانتزي- انتخاب كرديد كه به لحاظ امكانات با مشقتهايي همراه است و هم اينكه مخاطبان هم با اين جنس فيلمها آشنا نيستند. انگار ژانر مورد علاقه شما هم هست. درباره انتخاب شيوه روايت فيلمتان براي ما توضيح ميدهيد؟
انتخاب شيوه روايت فيلم دست خودم نيست. در ضمن من از اول و پيشاپيش تصميم نميگيرم كه مثلا امسال يك فيلم فانتزي يا كمدي يا مثلا پليسي بسازم. بستگي به اين دارد كه روحيات و حال و هوايم چه جوري است و اينكه كدام قصه نظرم را جلب كند. هيچ اصرار يا تاكيدي به ساخت فيلم فانتزي ندارم. كما اينكه در شرايطي كه سريال طنز «كاكتوس» را ساخته بودم و عموم مردم مرا به عنوان يك فيلمساز كمدي يا طناز ميشناختند، سراغ «زير تيغ» رفتم. هر چه آنجا آنها را خندانده بودم اينجا به گريه انداختمشان.
البته به لحاظ تاثيرگذاري هم استفاده از قالب كمدي و طنز با نتيجه بهتري همراه است. رو در رو قرار گرفتن شخصيتهاي پراهميت تاريخي همچون كوروش، اميركبير و حتي هيتلر با ملكالموت فضاي شيريني را براي مخاطب ترسيم ميكرد اما در عين حال تماشاگر را به فكر هم واميداشت.
از آنجايي كه دغدغههاي من به عنوان يك ايراني و بعد يك فيلمساز، معضلات اجتماعي و فرهنگي بايد باشد، درست يا غلط احساس كردم كه ما در حال تبديل شدن به يك ملت بيپشت و پناه و فاقد پشتوانههاي ملي هستيم. به گمان من، دستهاي پنهان و آشكاري چه در خارج و چه در داخل با يك همبستگي ناميمون در تحقق اين رخداد خاموش و فاجعهوار ديده ميشود. من هيچ ادعا يا نسخهاي براي درمان اين درد فرهنگي ندارم. ابزار كارآمدي هم در دستم نيست. هر چند سينما در شرايطي غير از شرايط فعلي سينما ميتواند و بايد كه ابزار كارآمدي باشد ولي بر كسي پوشيده نيست كه فضاي غالب سينماي امروز ايران در دستهاي سالم و دلسوزي نيست. من با بضاعت يك تهيهكننده خصوصي و البته با حمايت بنياد سينمايي فارابي تلاش كردهام تا در حد امكانات محدودي كه در اختيارم بود، اشاراتي به فرازهايي از تاريخ درخشان ايران باستان داشته باشم. همين طور شخصيت زن برجستهاي كه بيشتر از هزار سال پيش تحت تاثير فرهنگ و هنر ايراني از يك شاهزاده خانم نژاد عرب تبديل به اولين شاعر پارسيگوي ميشود و در دوران زندگي كوتاهش يكي از عميقترين و تاثيرگذارترين قصههاي عاشقانه جهان را رقم ميزند و فرازهاي ديگري كه براي پيوند اين فرازها در يك فيلم سينمايي كه داستان و راويت امروزي هم دارد به نظرم همين ساختار مناسبتر بود.
به اهميت و ضرورت بحث مرگ در فيلمهايتان اشاره كنيم؛ موتيفي كه تقريبا در اكثر فيلمهايتان كاراكترها با آن درگير هستند. با توجه به اينكه در هزاره سوم كه بشر كمتر به اين مقوله فكر ميكند و مجذوب لذايذ دنيوي ميشود و از طرفي خشونت هم در جهان بيداد ميكند از بعد معنوي هم در نظر بگيريم، طرح اين موضوع بايد لازم باشد.
من معتقدم فيلم سمفوني نهم در باره مرگ نيست، در باره شخصيتهاي تاثيرگذاري است كه به آخر خط زندگي تاثيرگذارشان نزديك ميشوند. اما فارغ از اينكه فيلم سمفوني نهم تا چه اندازه به مقوله مرگ ميپردازد به گمان من، مرگانديشي ميتواند باعث تغيير جريان زندگي همچنين تغيير ديدگاهها نسبت به هر چه در اين عالم هست، بشود.
به نظر ميآيد علاقهمندي در ميان نسل جديد ما براي دانستن بخشهاي كمتر گفته شده تاريخ وجود دارد اما بستري براي نشان دادن آن نيست و بسياري از كارشناسان سينمايي معتقدند، دائقه مخاطب سينمايي ما چيز ديگري شده و بر همين اساس فيلمهاي تاريخي هنگام عرضه با استقبال مواجه نميشوند. نظر شما چيست؟
به نظر من تغيير ذائقه تماشاگران بعد از اين همه
دستهگلهايي كه در سينما به آب داديم، آسان نيست. بايد صبور بود و كار كرد. بايد هم حمايت مسوولان دلسوز سينما را جلب كرد و هم حمايت مشوقانه تماشاگران جدي سينما. تغيير لحن و سبك در تمام طول تاريخ هنر كار دشواري بوده است. سري به مشكلات نقاشان امپرسيونيست بزنيد، براي اينكه خداي نكرد سوءبرداشت نشود و حمل بر چيزي هم نشود از امپرسيونيستهاي سينما حرفي نميزنم كه براي من و فيلم سمفوني نهم خطر ناك است و ميترسم، پنبهزنيها شروع بشود. به طور كلي هر حركتي حتي در قالب يك تجربه كه تلاش ميكند تا عادات و تربيت يا بهقول شما ذائقه را تغيير دهد با مقاومت جدي مخاطب عادي روبهرو ميشود. اما نخبگان و اهل فن، عليالقاعده اين حركتهاي ابتكاري را كه مثل شنا كردن در جهت مخالف آب است به رسميت ميشناسند و بعضا به آن احترام ميگذارند. بدون اينكه منظور يا اشارهاي به خودم يا نوع فيلمسازيام داشته باشم، فكر ميكنم كه روند تكامل هنرها مديون اين قالب شكستنها باشد.
اگر اشتباه نكنم نوعي علاقهمندي به روايت تاريخ در شما وجود دارد؟
نگاهم و دغدغهام هويت ملي است. به گمان من ملتي كه از گذشته تاريخي خودش بريده باشد دچار بيهويتي، تزلزل، اضطراب و گسست و سرگرداني ميشود. با چنين ملتي هر كاري ميشود، كرد. ميشود او را ترساند، ميشود تحريم و تحقيرش كرد. من در سمفوني نهم تلاش كردهام تا در حد بضاعت اندك خودم و در حد يك فيلم سينمايي 90 دقيقهاي و با وجود تمام محدوديتهاي پيرامونم، اشاراتي مختصر به گذشته تاريخي و افتخاراتي كه از اقتدار، اعتقادات و عشقي عميق به اين سرزمين خبر ميدهد، بكنم. فقط يادآوري و نه بيشتر چون مجموعه ظرفيتهاي موجود اجازه پرداخت بيشتر و عميقتر را نميدهد. من از ميان دريايي از شخصيتها برجسته و تاثيرگذار در گذشته پر افتخار كشورم، محدود به انتخاب فقط چند شخصيت و فرازهايي از زندگي و طرز تفكر آنها بودم. به تصور من براي يك فيلم سينمايي كه صرفا تاريخي نيست و درامي امروزي را روايت ميكند و قرار است نسل امروز تماشاگر آن باشد، اينها مهم بود و لازم.
در فيلم «سمفوني نهم» ارجاعهاي تاريخي متناسب با به آخر خط رسيدن زندگي شخصيتهاي تاريخي در حالت رفت و برگشت بين فضاي معاصر و نامعاصر قرار ميگيرد كه نسبت به فيلمهاي ديگر شما تجربهاي متفاوت در كارنامه شما به شمار ميرود.
معتقدم در حال حاضر سينماي ايران به دو بخش سينماي حرفهاي و سينماي هنر و تجربه تقسيم شده است. متاسفانه سينماي به اصطلاح حرفهاي ما به دلايل زيادي از جمله هزينههاي بالاي توليد، اعمال محدوديتهاي زياد و مختلف، نگراني از شكستهاي تجاري و دخالت سينمادارهاي پر نفوذ، بسيار بسيار محتاط و محافظهكار شده است. به گمان من با تمام تلاشي كه فيلمسازان حرفهاي ميكنند اين بخش از سينماي ايران ناگزير به سمت دايرهاي بستهتر از موضوعات و ژانرهاي سينمايي خواهد رفت. در بخش هنر و تجربه فرصتهاي بيشتري براي به خرج دادن جسارتهاي هنري، رفتن به سراغ موضوعات و قصههاي غيرمتعارف با ژانرهاي كمتر تجربه شده، وجود دارد. اما اشكالش اين است كه اكراني محدود با مخاطبين بسيار محدوتر به نمايش گذاشته ميشود. در واقع تجربههاي جديد و بعضا ارزنده كه باعث نوآوري و تداوم حيات سينما ميتواند باشد، مهجور و بيخاصيت ميمانند. نمونههاي زيادي را در اين چند سال اخير شاهد بودهايم. من هم ميتوانستم و ميتوانم به جاي سمفوني نهم يك فيلم كمدي ديگر به سينماي ايران اضافه كنم.اما واقعيتش را بخواهيد به عنوان يك ناظري كه دغدغه سينما دارد در اين سن و سال و با سابقه نزديك به 40 سال فيلمسازي حرفهاي و تجاري نتوانستم ميل و تمايل وافري كه به ساختن يك فيلم فقط يك فيلم تجربي همراه با آزمون و خطا در من بود را سركوب كنم. سمفوني نهم يك فيلم تجربي است، يك آزمون است. هم براي من و هم براي سينماي به اصطلاح حرفهاي.
براي انتخاب ملكالموت چه گزينههايي پيش روي شما بود؟ ما در اين فيلم از زاويه نگاه شما با عزراييل مواجه ميشويم كه او را با انتخاب حميد فرخنژاد بلند بالا نشان داديد. برخي از منتقدان به اين هيبت عزراييل انتقاد داشتند. نظر شما چيست؟
به نظر من حميد فرخنژاد بازيگر فوقالعاده توانمندي است. در ضمن ماشاءالله قد و قواره و هيبت كم نظيري هم در ميان بازيگران سينماي ما دارد. طنز را ميشناسد و به وقتش از عهده آن به خوبي برميآيد. ميماند شباهتش به ملكالموت، من كه ميگويم خيلي شبيه است به نظر شما شبيه نيست؟ پس انتخاب بهتري جز خود آقاي فرخنژاد براي اين فيلم و لحن آن نداشتم و از همكاري با ايشان بسيار لذت بردم و خوشحالم.
ظاهرا نسخهاي كه در سينماها نمايش داده ميشود با نسخه جشنوارهاي كاملا متفاوت است. در اين نسخه ملكالموت كاملا شخصيت پيدا ميكند ولي در نسخه جشنواره اين بخش از فيلمها نبود.
از اين جهت كه فيلم «سمفوني نهم» در نمايش جشنواره فجر به دليل مشكلات بزرگي كه ما داشتيم و شرح آن فعلا ضرورتي ندارد، بازخورد خيلي خوبي از طرف مردم و منتقدان نداشت. اين بازخوردها همان كاري را براي ما كرد كه نمايشهاي آزمايشي در آن كشورها ميكند. ما صحنههايي را فيلمبرداري كرده بوديم كه با معيارهاي آن روز ما از درك تماشاگران و منتقدان عزيزمان، ضرورتي براي گنجاندن آنها در فيلم نبود. اشتباه كرده بوديم. بعد از جشنواره تصميم گرفتم تا در اين باره تجديد نظر كنم و كار به تدوين مجدد و صداگذاري دوباره كشيد. حاصلش فيلم سمفوني اكران شده كه به نظرم فيلم متفاوتي از هر جهت با نسخه نمايش داده شده در جشنواره شد. همه كشورهاي صاحب سينما هم از بازخوردها براي اصلاحات روي فيلم استفاده ميكنند. در همين فرصت از همه تماشاگران و منتقدان عزيز به خصوص مخالفيني كه فيلم را در جشنواره ديدهاند و آن را نپسنديدهاند، تقاضا ميكنم يك بار ديگر بر من منت بگذارند و در همين تجربه تغييرات اساسي در روايت و لحن فيلم اظهارنظر تازهاي بكنند تا هم براي من و هم براي ديگران درس عبرتي باشد.
آيا فاصله فيلم بعدي شما هم دو دهه ديگر طول ميكشد؟ در سالهاي ابتدايي خيلي زودتر فيلم ميساختيد.
نميدانم ولي ميدانم اين فاصله طولاني مطلوب من نبود، اميدوارم به زودي زود فيلم تازهاي را دست بگيرم. ان شاءالله.
به نظرم فيلم پشت فيلم ساختن فضيلت نيست. فيلمسازي به عنوان يك فعاليت هنري اجتماعي خلاقانه كه قرار است دغدغههاي خالق اثر را هم به همراه داشته باشد مستلزم فراهم شدن دهها عامل مختلف است