راستي! فلاني هنوز كار ميكند؟
بابك احمدي
چندي قبل مسوولي به دفتر روزنامه آمد، نام نميبرم! با فضاهاي شهري سر و كار دارد و همواره هم از او انتظار داريم بخشي از حمايت گروههاي تئاتري را برعهده بگيرد. يعني اين وظيفهاي است كه همه جاي جهان همين ارگان يا نهاد بر دوش ميكشد، نه دولت. چراغ خاموش آمد و هنگام خروج از تحريريه دستش را گرفتم كه جناب رييس كجا؟! لطفا به فكر محلههاي جنوبي و غربي و شرقي و شمالي شهر باشيد، قرار نيست سالنهاي تئاتر فقط به مركز شهر خلاصه شود.
پرسيد: «جابر عناصري همچنان كار ميكند؟» خندهام را خوردم و گفتم: «جناب عناصري سه سال پيش از دنيا رفت!» وقتي ديدم ماجرا اينطور شد دستش را رها كردم، خداحافظ گفتم و برگشتم پشت ميز. هر روز كه ميگذرد بيشتر بر اين عقيده مصر ميشوم كه عاقبت هم خودمان بايد آستين بالا بزنيم و ساخت و ساز كنيم.
مشابه همان گفته مشهور كه نبايد بپرسيم مملكت براي ما چه كرد، بايد بگوييم ما براي مملكت چه كردهايم. اصلا به همين نيت راهي آبادان و خرمشهر شدم. به خيالم حالا بعد از يك دهه فعاليت خبرنگاري در حوزه هنرهاي نمايشي، ديگر وقت آن رسيده كه كمي چشم از پايتخت بردارم و به آنسوتر – حالا بگو 1400 كيلومتر- دورتر نگاه كنم.
خلاصه راهي شديم و به محل كه رسيديم يك راست راهي بناهاي تئاتري شديم. واقعيت اين است كه موجودي ابدا در شأن بچههاي هنرمند جنوب نيست.
همين كه اسامي هنرمندان برآمده از آن منطقه را فهرست كنيم خواهيم ديد كه اصلا برازنده نيست تنها زمان برگزاري جشنواره در خرمشهر يا آبادان تئاتر ببينيم. در طول سال هر زمان كه به آن خطه سفر كنيم بايد نمايشي روي صحنه باشد. بايد. وجود اجرا هم به ساخت پلاتو و سالن بلكباكس نياز دارد. به جهاد سازندگي فرهنگي نياز دارد. فقط ميماند مسوولي كه ديگر از ما نپرسد، راستي فلاني هنوز كار ميكند؟ بلكه خودش هم پاي كار باشد.