بحران، بيبرنامگي است
دولت تنها در شرايط سخت سراغشان ميرود و در باقي سال كاري به آنها ندارد. همين موضوع سبب ميشود كه همكاري و هماهنگي خوبي با سيستم نداشته باشند.
در حال حاضر بهزيستي و شهرداري دو نهاد فعال در حوزه ساماندهي كارتنخوابها هستند. بهزيستي برنامه و آموزش و نيروي متخصص دارد اما مكان ندارد. اين مكان را شهرداري بايد بدهد اما متاسفانه هماهنگي شهرداريها با بهزيستي در اين زمينه بسيار كم است. علاوه بر حوزه شهرداري، شوراي شهر هم مسوول است. يكي از وظايف شوراي شهر اين است كه آسيبها را ببيند و برايش برنامهريزي كند اما اگر مصاحبههاي اعضاي شوراي شهر تهران را در 6 ماه گذشته بخوانيد، آنچنان اشارهاي به موضوع آسيبهاي اجتماعي نميبينيد. وقتي آنها برنامه نداشته باشند، شهرداري هم كه متولي كار است گاهي آماري از تعداد افرادي كه نگهداري شدهاند ميدهند اما در مراجعه به سازمانهاي مردمنهاد فعال در اين حوزه ميبينيد كه از چنين آماري اظهار بياطلاعي ميكنند. پس يك تناقض آماري هم در اين ميان داريم كه به خصوص در مورد شهرداري كلانشهري مانند تهران بسيار به چشم ميخورد. در اين فرآيند هميشه چند حلقه بايد با هماهنگي هم كار كنند اما همواره در اين ميان دو سه حلقه واصل مشكل دارند كه سبب ميشود كل روند با مشكل به كار ادامه دهد.
ميلياردها هزينهاي كه براي اين طرحها ميشود اگر در يك روند علمي و با همكاري بخش خصوصي و سازمانهاي مردمنهاد اتفاق ميافتاد بسيار موثرتر بود. در همه جاي دنيا همين است. وقتي ميگوييم بهزيستي، تامين اجتماعي و شهرداري يعني اينها بايد در سطح برنامهريز باقي بمانند و بودجه را در اختيار بگذارند و به جاي ورود مستقيم به كار، بخش خصوصي و سازمانهاي مردمنهاد را توانمند كنند چون اينها هستند كه بهتر ميتوانند كار را پيش ببرند. همين حالا برخورد ماموران شهرداري را با كارتنخوابها ببينيد. وقتي 10 نفر را بدون داشتن تخصص به امور اجتماعي و مددكاري مامور انتقال جمعي از مكاني به مكان ديگر ميكنند، ميبينيد كه حتي ممكن است يقه معتاد كارتنخواب را بگيرد و پرتش كند پشت ماشين و بگويد بنشين كه ميخواهيم ببريمت فلانجا. اما فرد كارشناس ميداند كه بايد در مورد شرايط توضيح دهد و بگويد كه هوا سرد است و براي حفاظت از سلامتشان قرار است آنها را به سرپناه انتقال دهند. اين كار بايد به دست انجمنها سپرده شود چون آنها هستند كه در بطن جامعه هستند و اتفاقا مردم هم حاضر هستند از طريق آنها به كارتنخوابها كمك كنند. يك مغازهدار، يك خانهدار يا اهالي يك محله با انجمنها ارتباط بهتري دارند و راحتتر ميپذيرند كه به عنوان مثال پول يك وعده غذاي گرم يا پول يك مسير رفتن ماشين جمعآوري كارتنخوابها را بپردازند تا در اين امر شريك شوند.