در بررسي و تحليل ژانر شعري موسوم به منظومه كه عموما به اشعار بلند و چندبخشي اطلاق ميشود كه به كشف و شهود تفصيلي و دامنهدار در جنبههاي اسطورهاي، حماسي و تاريخي سرنوشت انسان و زيست او در جهان ميپردازند، بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه موتور محركه و عامل پيشبرنده منظومهها غالبا عنصر روايت است. روايت در اكثر منظومهها نقش پررنگي دارد و در عين پيش راندن جريان تكوين و تكامل شعر، عامل اصلي پيوستگي و انسجام در محور عمودي آن است. پس يكي از دستهبنديهاي ممكن، ميتواند اين باشد كه انواع منظومهها را بنا به شيوه روايتگري و بهكارگيري اين عنصر، تقسيمبندي و تحليل كنيم.
اما نقطه افتراق و تمايز مهمي كه ميان منظومههاي مدرن و كلاسيك وجود دارد اين است كه در منظومههاي كلاسيك اعم از منظومههاي مهم ادبيات كلاسيك فارسي (در كار شاعران بزرگي چون نظامي و جامي و فخرالدين اسعد گرگاني) يا نمونههاي غربي (از قبيل بهشت گمشده جان ميلتون يا منظومههاي چاوسر) روايت يا حتي فرا-روايتي بيرون از شعر شكل گرفته، ساخته و پرداخته شده است و سپس از بيرون به شعر تزريق ميشود اما در منظومههاي مدرن از قبيل سنگ آفتاب اكتاويو پاز، سرزمين هرز اليوت، بلنديهاي ماچوپيچو از نرودا يا صداي پاي آب سهراب سپهري و اسماعيل رضا براهني، روايت در درون خود شعر شكل ميگيرد و تكوين مييابد و به صورت بلاواسطه از بيرون به شعر تزريق نميشود بلكه اساسا خود منظومه به بستري براي كشف و شهود و پيريزي روايتي جديد از انسان و جهان تبديل ميشود؛ از اين رو در منظومههاي مدرن، فرديت شاعر نيز حضور پررنگتري دارد و به سادگي در دل اشارات و ارجاعات برونمتني مستحيل نميشود.
منظومههاي مدرن در روند تكاملي خود، به تدريج بسط و توسعه جنبههاي تكنيكي و فرمال را هم مورد توجه بيشتري قرار دادهاند و با بهكارگيري جريان سيال ذهن، تداعيهاي آزاد در سطح ناخودآگاه، بهرهگيري از تدوينهاي موازي و به اصطلاح سينمايي و ساير ابزارهاي بلاغي، رويكرد تازهاي در سرايش اتخاذ كردهاند. از اين منظر، منظومه «نام ديگر دوزخ» سروده شاپور جوركش نيز در دسته دوم و در زمره منظومههاي مدرن و موفق در شعر معاصر فارسي قرار ميگيرد. شاعر در اين منظومه با خلق فضاهاي اسطورهاي و تاريخي و با ارجاعات متعدد به متون كهن ديني و اساطيري و افسانههاي قومي و ملي، ضمن احضار آنها به افق فكري امروز، از طريق ايجاد ارتباطات بينامتني درهم تنيده، ميكوشد اتصال كوتاهي ميان ديروز و امروز برقرار كند كه در نوع خود قابل تامل است. در واقع جوركش در اين منظومه پروژهاي فراتر از شعر نوشتن صرف را دنبال ميكند و محصول كارش محاط در يك دايره معنايي و مفهومي عظيمتر است كه تامل و پيجويي مستمر براي يافتن راه برونرفت انسان امروز از بحران را در بر ميگيرد.
او در اين كتاب به ترسيم جبهه يكپارچه شر در برابر توان تحليل رفته نيروي خير ميپردازد و نشان ميدهد كه چگونه تمامي نيروهاي بدي در پسزمينه جهاني معنا باخته، در يك راستا و با برآيندي واحد عمل ميكنند. البته يكي ديگر از نقاط قوت اين منظومه اين است كه تقابل ميان جبهه خير و شر را فراتر از تقابل سنتي و شناختهشده آنها تصوير ميكند و ما با جابهجا شدن دايمي صحنه خير و شر و تغيير نقشها مواجه هستيم كه نشان ميدهد نقشهاي معطوف به خير و شر ديگر ثابت و منحصر به يك طرف نيستند بلكه مرتبا جا عوض ميكنند، دگرگون ميشوند و حتي گاه در غياب مطلق هرگونه خير، شاهد كشمكش و تعارض ميان شرور مختلف به دليل تضاد منافعشان هستيم.
به لحاظ خط روايي، «نام ديگر دوزخ» پيرامون سرگذشت جنگجويي كشتهشده به نام ار (ER) شكل ميگيرد كه از جهان مردگان بازگشته و حالا ضمن به دست دادن روايتي تو در تو از آنچه از سر گذرانده و آنچه اكنون ميبيند، ميخواهد پيرنگي جديد از ستيزهجويي و آنتاگونيسم انسان سرگشته در همه اعصار ارايه كند. جالب اينكه خود واژه آنتاگونيسم متشكل از دو جزء آنتي (ضد) و اگوني (احتضار) و در لغت به معناي ضد احتضار و ضد مردن است و به نوبه خود باز هم به مضمون بازگشت از جهان مردگان و مقابله با مرگ كه دستمايه اصلي شاعر در اين منظومه بوده است، اشاره دارد.
منظومه نام ديگر دوزخ در موقعيت مرزي يا در آستانه (Threshold) دو رويكرد متمايز در تاريخ سرايش شعر قرار گرفته است و از اين رو ميتوان آن را تحت عنوان «نام ديگر برزخ» نيز قرائت كرد. برزخي برآمده از دل اين مغاك كه شاعر از يك سو به لحاظ ذهنيت انتقادي و مضمونپردازيهاي متفاوتش، به دنبال خلق شعري انقلابي و ساختارشكن است اما از سوي ديگر به خاطر نوع بهكارگيري زبان و فرم سرايش و استفاده مفرط از زباني آركاييك و برساخته كه به شدت وامدار متون كهن از قبيل كتاب مقدس و تفاسير آنهاست، همچنان محدود و مقيد به رويكردي استعلايي باقي ميماند. جوركش اگرچه بهطور كامل از دايره سنت و ميراث ادبي نگسسته اما با رفتاري هوشمندانه در حد فاصل ميان شعر كلاسيك و شعر مدرن سكونت كرده است.
ذهنيت شاعرانه پيچيده و تعاليگراي جوركش، ريشه در ميراث ادبي و تاريخي برگرفته از سنت پيشينيان دارد اما به سبب اشراف بر تحولات گسترده مدرن در اعصار جديد و با تكيه بر دانستههاي تجربياش، هيچگاه از پذيرش نوآوري و طرح مسائل بشريت همعصر خود نيز غافل نميشود. ارجاعات مكرر شاعر به متون كهن (به ويژه كتاب مقدس) و ارتباط بينامتني با ماجراها و شخصيتهاي اسطورهاي و تاريخي نظير آنتيگونه، حضرت سليمان، يوسف و برادرانش، همسر حضرت لوط، ميقات حضرت موسي و ... در بافت تاريخي و مالوفشان متوقف نميمانند و در مقاطع مختلف به رخدادها و دغدغههاي امروز پيوند ميخورند:
«چون از دامنه فرود آمديم/ ميعاد رعد را / از ياد برده بوديم/ و از درخت آوايي بر نميخاست/ بايد به قلعه ميرفتيم/ چند شهاب باقي مانده سرهنگ!/ ما چند سالهايم؟» (ص 54)
او در بخشهاي مختلف منظومه با استفاده از تكنيكهاي شاعرانه و روزآمدي چون ايجاد پيچشهاي ظريف معنايي و دروني كردن وقايع و رخدادها كوشيده است كه بر نگاه كلاسيك و ارجاع صرف به متون كهن غلبه و نگارشي جديد حتي از اشخاص تاريخي ارايه كند كه به آنها مفهوم و وجه دلالتي تازه ميبخشد. براي مثال در صفحه 26 با اشاره به ماجراي اصحاب كهف و سگشان، نشان ميدهد كه آن سگ دروني يمليخا شده است و از اعماق درون او به سخن در ميآيد كه اين تصاوير تكاندهنده و ابداعات اينچنيني جزو نقاط قوت ارزشمند اين كتاب به حساب ميآيند.
و سرانجام اين روايت، بعد از رفت و برگشتهاي مكرر ميان عشق و مرگ و مكث بر سر دو راهي انتخاب بين دانستن و نداشتن، نهايتا به تصديق نادانستگي عارفانه، سادگي مقدس و زبان گمشده عشق ختم ميشود:
«نيكا ندانستن/ هللويا لوح ساده/ شادا شاپرك كه/ عمر دو هفتهاش/ خود/ گردش جاودانگي است/ بيدفترچه حساب در گردش» (ص 155)
و يا:
«شيرابههاي تنم را بنوش/ ميخواهم قطرهاي باشم
ريزان/ بر مهرگياي دامن صحرايت» (ص 166)
«نام ديگر دوزخ» پيرامون سرگذشت جنگجويي كشته شده به نام ار (ER) شكل ميگيرد كه از جهان مردگان بازگشته و حالا ضمن به دست دادن روايتي تو در تو از آنچه از سر گذرانده و آنچه اكنون ميبيند، ميخواهد پيرنگي جديد از ستيزهجويي و آنتاگونيسم انسان سرگشته در همه اعصار ارايه كند. جالب اينكه خود واژه آنتاگونيسم متشكل از دو جزء آنتي (ضد) و اگوني (احتضار) و در لغت به معناي ضد احتضار و ضد مردن است و به نوبه خود به مضمون بازگشت از جهان مردگان و مقابله با مرگ كه دستمايه اصلي شاعر در اين منظومه بوده است، اشاره دارد.