قيافه من
سروش صحت
«مستقيم». تاكسي ايستاد. وقتي ميخواستم سوار شوم، راننده چشمش به چشمم افتاد و گفت: «برو پايين». پرسيدم: «چرا؟» راننده گفت: «جايي نميرم... برو پايين». گفتم: «مستقيم نميريد؟». راننده گفت: «ميرم ولي تورو نميخوام ببرم». پرسيدم: «چرا؟» گفت :«از قيافت خوشم نميياد، دوست ندارم ببرمت» و گاز داد و رفت. اين هفته من نميتوانم چيزي براي اين ستون بنويسم، چون تاكسي سوار نشدم.