• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4517 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲ آذر

فلسفه و تكليف مالايطاق

محسن آزموده

به مناسبت روز جهاني فلسفه، معمولا جلسات و نشست‎ها و سخنراني‎هاي مختلفي در دانشگاه‎ها و موسسات برگزار مي‎شود. در اين محافل عموما اساتيد و پژوهشگران فلسفه و ساير علوم انساني در ستايش فلسفه و اشاره به ضرورت و اهميت آن داد سخن سر مي‎دهند. فلسفه‎ورزي با نگرش انتقادي گره خورده است و اهل فلسفه بيش از آنكه به تحسين و تمجيد پديده‎اي بپردازند، تمايل دارند آن را نقادي كنند. براي نمونه، عقل و مشتقات آن يعني عقلانيت و تفكر عقلاني و امور معقول و... از ارجمندترين امور در عالم فلسفه است، اما احتمالا مهم‎ترين كار ايمانوئل كانت، انديشمند برجسته آلماني و يكي از پنج فيلسوف بزرگ سراسر تاريخ، نقادي همين عقل است، يعني نشان دادن مرزها و حدود آن در حيطه‎هاي فلسفه، اخلاق، زيبايي‎شناسي و حكم.

بر اين اساس، ارج گذاشتن به فلسفه شايد نقادي آن به معناي كانتي كلمه باشد، يعني نشان دادن حد و حدود فلسفه و نشاندن آن در جايگاه راست و درستش. اين معنا به‌ويژه در جامعه ما اهميت بسياري دارد. از اين جهت كه در جامعه ما تصور رايج آن است كه فلسفه را چنان در صدر مي‎نشانند و به ستايش آن مي‎پردازند كه انگار همه مشكلات و بدبختي‎هاي ما از فقدان فلسفه يا دقيق‎تر بگوييم، از ضعف تفكر فلسفي است. به عبارت ديگر بسيار مي‌شنويم و مي‎خوانيم كه مشكل جوامع توسعه‎نيافته اين است كه فكر و انديشه‎شان مشكل دارد و حتي برخي معتقدند زوال و انحطاط تاريخي اين جوامع در سده‎هاي ميانه، از زماني شروع شد كه به دلايل مختلف فكر فلسفي از رونق افتاد و به ورطه تكرار و حاشيه‎نويسي فرو غلتيدند. معتقدان به اين ديدگاه، در مقابل مدام بر اين تاكيد مي‎كنند كه علت‎العلل و عامل اصلي پيشرفت و ترقي جوامع توسعه يافته، رونق فلسفه و فلسفه‎ورزي در آنها و بسط و گسترش انديشه انتقادي است.

البته شكي نيست كه فلسفه به معناي تفكر آزاد عقلاني و رها از هر قيد و‌ بندي جز هنجارهاي عقل و منطق، اهميتي اساسي در رشد دانش و معرفت در يك جامعه دارد و نقش كليدي و بنيادي در اين زمينه ايفا مي‎كند. در اين سخن هم ترديدي نيست كه يكي از نمودهاي يك جامعه منحط و رو به زوال و ‌اي‌بسا زوال‎يافته، فروبستگي ذهني آن، يعني فقدان انديشه انتقادي فلسفي است. جامعه‎‏اي كه در آن نتوان آزادانه فلسفه ‎ورزيد و بدون هراس و واهمه، با ميزان و معيار عقل به پرسش‌هاي بنيادين پرداخت، از نظر فكري بيمار است و ناگفته پيداست كه از انديشه بيمار نيز نمي‎توان انتظار ايده‎هاي بديع داشت.

سخن اما بر سر آن است كه از فلسفه‎زدگي بپرهيزيم و همه مشكلات را به فلسفه تقليل ندهيم. فلسفه‎ورزي در هر جامعه‎اي، خود بر زمينه‎اي مساعد و مناسب امكان ظهور و بروز مي‌يابد. يكي از مقومات اين بستر، امور مادي يعني شرايط اجتماعي، سياسي و اقتصادي است. در فقدان اين شرايط، فكر كردن آزاد و انديشه‎ورزي عقلاني (و فلسفي) امكان‏پذير نمي‎شود و آنچه به عنوان فلسفه و فلسفه‎ورزي از آن ياد مي‎شود، در حقيقت گفتارها و نوشتارهايي پوچ و ميان‎تهي است. آثاري كه نه فقط به كار توضيح عقلاني واقعيت (وجود) چنانكه هست (يكي از وظايف فلسفه) نمي‌آيند، بلكه بر توهم دانايي نيز مي‎افزايند و به برساختن برج عاج‌هايي پوشالين بدل مي‎شوند كه از افراد فلسفه‎خوانده از پنجره آن‌ مابقي جامعه را به عنوان افرادي نادان و جاهل تحقير مي‎كنند و گفتارها و نوشتارهايي پديد مي‎آورند كه نه فقط معنا و مقصودي محصل ندارند، بلكه براي عموم جامعه نيز قابل فهم نيستند.

كافي است به خاطر آوريم كه يكي از نقدهاي اساسي ماركس به فرهنگ آلماني قرن نوزدهم آن بود كه مي‎گفت، اين جامعه به ويژه در قرن نوزدهم، در مقايسه با ساير جوامع اروپايي از نظر فلسفي دچار تورم شده است، همچون موجود ناقص‌الخلقه‌اي كه سرش در قياس با ساير اندام‎هايش به شكل ناموزوني بزرگ‌تر است و دست‎ها و پاهايش كوچك‎تر. بگذريم كه فلسفه آلماني تا آن زمان فلاسفه ژرف‎انديش چون كانت و هگل و فيشته و شلينگ را به جهانيان عرضه داشته بود كه به‌رغم زبان دشوار و شديدا پيچيده به خصوص در جريان ايده‎آليسم آلماني، هزاران فرسنگ از سخنان مبهم و پرغلط به مدعيان فلسفه‎ورزي ما دور است. با اين همه ماركس كه خود فيلسوفي درجه يك است، به فيلسوفان هم‎عصر خود خاطرنشان مي‎كند كه از پايه‌‎هاي مادي تحولات غافل نشوند و همه پيشرفت‎ها و ترقي‎ها را موكول به فلسفه‎ورزي نكنند. به بيان ديگر تكليف مالايطاق بر گرده فلسفه ننهيم و از آن در همان سطحي كه از آن بر مي‎آيد، انتظار داشته باشيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون