به بهانه تقابل ساري و رونالدو در يوونتوس
دموكراسي، دامن مربيان را هم ميگيرد!
تقابل زيرپوستي مائوريتسيو ساري و كريس رونالدو در يوونتوس، واقعهاي تكراري اما مهم در دنياي كنوني فوتبال است. در همين دهه كنوني، تا به حال حداقل اقتدار سه مربي بزرگ در مشهورترين تيمهاي اروپايي توسط بازيكنانشان به چالش كشيده شده است. گوارديولا در سال آخر حضورش در بايرن مونيخ، با ستارههاي مونيخي دچار مشكل شد. بعد از اينكه گوارديولا از بايرن رفت، كارلو آنجلوتي و نيكو كواچ هم بر اثر تقابل با بازيكنان بايرن، منصبشان را از دست دادند. آنتونيتو كونته نيز در سال دوم حضورش در چلسي، دچار چنين مشكلي شد و همين امر در اخراجش از چلسي موثر بود. بازيكنان چلسي در گروهي كه در واتساپ تشكيل داده بودند، پشت سر كونته صفحه ميگذاشتند! اگر بازيكنان چلسي چنين كاري را عليه دي متئو انجام داده بودند، باز ميشد كارشان را به حساب بزرگ نبودن نام دي متئو در دنياي فوتبال بگذاريم؛ ولي وقتي چنين كاري عليه كونته انجام ميشود، معلوم ميشود عصيانگري بازيكنان مشهور، فقط دامن مربيان كوچك و متوسط را نميگيرد، بلكه مربيان بزرگ نيز هر آن بايد آماده باشند كه در تيمشان دچار چنين مشكلي شوند. قصه مورينيو هم كه شهره عام و خاص است. او در چلسي با بازيكنانش مشكل داشت و در منچستريونايتد هم با كودتاي ستارههاي تيمش مواجه شد و پست و مقامش بر باد رفت! تقابل ساري و رونالدو هم اگر به درازا بكشد و رسمي و علني شود، هيچ بعيد نيست كه يوونتوس فكري به حال ساري بكند تا رونالدو را از دست ندهد. موقعيت ضعيف والورده در بارسلونا، در برابر مسي، مثال ديگري از تضعيف اقتدار مربيان بزرگ فوتبال در زمانه كنوني است و نيز موقعيت ضعيف سرمربيان آرژانتين در برابر ليونل مسي در چند سال اخير. با اين حال اگر بتوان ضعف مربيان در مواجهه با مسي و رونالدو را به حساب بازيكنسالاري و فقدان موازنه قوا بين يك مربي بزرگ و يك سوپرستاره بدانيم، مشكلات گوارديولا و كونته و مورينيو در برابر جمعي از بازيكنان بايرن و چلسي و منچستريونايتد، بيش از آنكه ناشي از جايگاه رفيع يك ستاره تاريخساز بوده باشد، ناشي از تغيير ذهنيت بازيكنان يك تيم نسبت به حدود اقتدار مربي تيم است. در واقع عصر اتوريته غيردموكراتيك مربيان بزرگ رو به پايان است. يا حداقل چنين به نظر ميرسد. شايد در آينده روند كنوني بنا به علل و دلايلي دگرگون شود ولي فعلا به نظر ميرسد در رابطه مربي و بازيكن، چيزي تغيير كرده و اين تغيير احتمالا ادامه هم خواهد يافت. گسترش «فرهنگ دموكراتيك» در جهان كنوني، به رابطه مربي و بازيكن در دنياي فوتبال نيز تسري يافته است. ديگر الكس فرگوسني پيدا نميشود كه دمپايياش را بكوبد توي صورت ديويد بكام! اين روزها مربيان بابت اقداماتي بسيار ملايمتر از كار فرگوسن، تاج و تختشان را از دست ميدهند! دموكراسي، ضد ديكتاتوري و اتوكراسي است. حتي اگر اتوكرات و ديكتاتور، مربي بزرگي در حد كونته يا مورينيو يا حتي گوارديولايي باشد كه قطعا به لحاظ تاكتيكي مهمترين مربي قرن بيست و يكم بوده است.