روايت زخمي كه آزار ميدهد و خوشايند هم هست
زخم
روناك سيفي
يك، دو سالي ميشه كه به اين درد لذتبخش مزمن مبتلا شدم. زخم روي مچ چپم رو ميگم. راستي اگه روي دست راستم بود بايد چه خاكي به سرم ميريختم؟ من كه راست دستم، چطور ميتونم با دست چپ تمركز بگيرم و زخم رو بكنم و يك، دو ميل پايين برم؟ محال بود سوراخي به اين ظريفي دربيارم .يك ربعي ميشه خونش بند نميياد. بايد برش ميداشتم، چند روزي دست نزده بودم و وقتي لمسش كردم زبر و خشك شده و برجستهتر از پوستم بود. مثل زخمي كه آب آورده باشه. نه كه ماسيده بود وسوسهام ميكرد، اما از صبح بيرون بودم و نميتونستم كاريش كنم .امروز بايد خلاص ميشدم. اول پوست جمع شده و خشك رو كندم بعد نوبت به گوشتش شد. تا اين بيقراري جگرسوز رو كه از صبح به جونم افتاده بود رو فروكش كنم. بايد برش ميداشتم چون توي اين مواقع جاش ميخاره، بيتابم و باهاش ور ميرم، نيشگونش ميگيرم، اگه يه چيز تيز و سخت دم دستم باشه توي گوشت فرو ميكنم، بلكه دردش بياد و آروم شم. اما همينم براي چند لحظه است كه راضيم ميكنه. دوباره ميخاره و تاب و توانمو ميگيره. هميشه احساس ميكنم هستهاي زير گوشتمه كه مسبب بيقراري و لذت بعد از كندنها ميشه. خون كه بيرون ميزنه با خودم فكر ميكنم لابد سر هسته خراش برداشته.كاش درش ميآوردن. با كارد يا سوزني كه دردش بده. حتما وقتي بتركه چرك زيادي بيرون ميياد چون مدتهاست دست كم هفتهاي يكي، دو بار با سوزن يا انگشت نشسته انگولكش ميكنم. اين براي وقتهاييه كه چند روز عقب ميندازم. به خيالم تركش ميكنم اما هر چي بيشتر پشت گوش بندازم بيقرارترم ميكنه. كسي چه ميدونه چه لذتي داره. دور از چشم همه ميرم توي اتاقم و با ناخن و دندون گوشت رو خورد خورد ميجوم خون رو يك جا با آب دهنم تف ميكنم توي دستشويي. بوي تند و تلخ خون توي دماغم ميزنه و طعم دهنم رو عوض ميكنه. ولي ميارزه، هر چه بيشتر بكنم بيشتر بهم حال ميده . يه جور نشئگي داره...ام سبك ميشه.به محض اينكه كارم تموم ميشه با ديدن شكل حال بهم زنش شرط ميبندم ديگه بهش دست نزنم هرچند خوب ميدونم حالا توي آرامش و خلسهاي هستم كه ميتونم هر قولي رو بدم اما همين كه وقتش ميرسه باز...خيلي سخته با گوشتت اونقدر ور بري تا كنده بشه بعد به اون هسته برسي. اين لذت رو بعضي وقتا با نمك ريختن روش دوچندان ميكنم. بماند وقتايي كه خونش دير بند ميياد؛ بيا همين حالاشم نيمساعت گذشته و هنوز هم به محض تكون دادن دستم خون توش جمع ميشه. چي ميشد زخم هم نمياومد تا به محض خوردن به چيزي كزكز كنه اما مجبورم همين كه بند ميياد پماد بمالم تا زودتر بسته شه.آخه صبح بيرون ميرم. مردم همچين رو بر ميگردونن انگاري سوسك له شده ديدن. هوا هم گرم شده و نميشه ساق دستي، چيزي پوشيد. چقدر دلم ميخواد هوا بزنه و خشك شه انوقت كافيه كمي انگولكش كنم ديگه همه چي تمومه. زخم دهن باز ميكنه و خون بيرون ميزنه و اونقدر ميسوزه كه جيگرم حال ميياد.