به مناسبت صحنهآوري نمايش «سكوت سفيد» در عمارت نمايشي نوفل لوشاتو
تكثير تنهايي
فاروق مظلومي
انگار تنهايي اپيدمي شده است همه باهماند و تنهايند مثل كوههاي شاملو .فرهنگ معاصر، تنهايي است و هر كسي معاصر است تنهاتر .امان از عصرينگي .من به جاي واژه معاصر واژه عصرينه را به فرهنگستان زبان فارسي پيشنهاد ميدهم. عصرهاي بعد از مدرنيسم حتي با چاي لاهيجان و كيك يزدي هم شيرين نميشود .در اينجا منظور از عصر، شامگاه است . تازه داشتيم با تفكيك مدرنيسم كنار ميآمديم كه تكثرگرايي بعد از مدرنيته كه قول نزديكي داده بود با اختلاط همه «با هم و در هم» چيزي از فرديت باقي نگذاشت. حالا ديگر حتي يك آلبوم عكس نداريم كه به عنوان يك ناديده مهم به آدمي كه از ديگران برايمان مهمتر است نشان دهيم. قبل از او تمام دنيا تمام عكسهاي ما را در اينستاگرام ديدهاند. انگار امور مهم ته كشيدهاند. حرفي براي زدن هم با آدمهايي كه ميبينيم نداريم. تمام حرفهايمان را با آدمهايي كه نديدهايم در صفحه پيام موبايل زدهايم. ديجيتاليسم جهان را از اهميت انداخت. كاش ميشد با امكانات معاصر و روح گذشته زندگي كرد .نظام روابط انسان با انسان مختل شده است و سرطان روابط در نظامي تكثيري هر لحظه در حال تخريب يا بازسازي رابطه گذشته و تعريف و ساخت رابطهاي جديد است .ميشل فوكو فيلسوف و متفكر فقيد معاصر علاقهمند به بررسي رابطهها بود. در كتاب پيدايش كلينيك، ديرينهشناسي ادراك پزشكي – نشر نقش و نگار به همت يحيي امامي – فوكو به بررسي رابطه نهاد بيمارستان و بيمار ميپردازد.
« فوكو در پيدايش كلينيك، دو پديده مهم را مورد مطالعه قرار ميدهد؛ يكي تن و ديگري نهادي به نام بيمارستان، و ميكوشد كه رابطه ميان اين دو مفهوم را با استفاده از بررسي تاريخي ادراك پزشكي كشف و مطالعه كند. در اين اثر دغدغههايي از اين قبيل كه در بيمارستان اين امكان وجود دارد كه فرد هويت اساسي خود را از دست دهد، مطرح ميشود. حتي فوكو دست به تحليل طبقاتي «فضا»يي به نام كلينيك ميزند. نگاه فوكو در اين كتاب، بيشباهت به بررسي او در كتاب «تاريخ جنون» نيست. همانگونه كه در تاريخ ديوانگي، به جداسازي مجانين از ديگران اشاره ميكند، در اينجا نيز بيمارستان را نهاد جداسازنده بيمار از جامعه معرفي ميكند. روزنامه اعتماد . حسين فراستخواه».
آيا تنهايي مسري است؟ تنهايي بيماري است؟ احتمالا تنهايي يك وضعيت باشد كه انسان خودخواسته يا اجباري در آن فرو افتد. و در احتمالي ديگر شايد انسان معاصر تنهاتر است. شايد هيچ چيز تاريكتر از تنهايي نباشد و شايد تنهايي رستگاري است. نمايش «سكوت سفيد» با نام اصلي «آرامش از نوعي ديگر» در مورد تنهايي است در مورد رابطههاست. در مورد بيمارستان است. سكوت سفيد خيلي معاصر است. نمايش سال گذشته كورش سليماني «خرده نان» هم در مورد رابطه بود و عصرينه .تام استوپارد نويسنده هشتاد ساله چكتبار انگليسي «سكوت سفيد» را نوشته است. او به هنگام دريافت جايزه معتبر «ديويد كوهن» به نقل از منتقد ادبي معروف ليتون استراچي ميگويد: «آينده به چه كار من ميآيد.» حق با استوپارد و استراچي است آيندهاي وجود ندارد آينده در لحظهاي كه ميآيد در حال محو ميشود.استوپارد در بيشتر آثارش بيشتر به فكر انسان معاصر بوده است و كورش سليماني با انتخاب سكوت سفيد بار ديگر نشان داد دغدغههاي معاصر را ميفهمد.
سليماني گفت: «دنبال نمايشنامههايي هستم كه موضوعات مبتلاي جامعه در آنها باشد؛ در انتخاب اين نمايشنامه هم فقدان خلوت و از دست رفتن آرامش بشر امروز مدنظر بود. در نوع نگاهم به ميزانسن و تركيببندي به عنوان كارگردان قائل به نمايشهاي پرسروصدا و بازيهاي غلوآميز امروزي نيستم. وقتي صحنههاي تئاتر چون ميدانهاي مبارزه گلادياتورها در روم باستان پر از فرياد و خشم شده است آرامش و تعمق سكوت سفيد ضروري بود. همه ما وظيفه داريم در صحنه، خشونت جاري در سطح جامعه و خيابان رو تشديد نكنيم و به عوض آن درصدد چارهجويي براي رفع آن باشيم.»
در سكوت سفيد جان براون – سامان دارابي - با سلامت كامل جسم ولي روح گريزان از جامعه مسوولان يك بيمارستان خصوصي را مجبور ميكند تا او را در اتاقي خصوصي بستري كنند. او به درستي به جداسازي فرد از جامعه توسط بيمارستان آگاه است. براونِ درمانده، گريزان از روابط رو به افول در روابطي جديد درگير محبت صوري پرستار مگي – الهه شه پرست - و بازجوييهاي سرپرستار -آناهيتا اقبال نژاد – و دكتر بيمارستان – مهدي بجستاني – ميشود. ورود خودخواسته و با آرامش براون به بيمارستان و گفتوگويش با مسوول پذيرش – الهه رحمتي- ورود يك مسافر به هتل را تداعي ميكند .بازي نقش خارجي آن هم از نوع انگليسي بدون فيگورهاي ايراني در افعال يا همان اكتهاي سامان دارابي ديده ميشد. جديت انگليسي اقبالنژاد، بيخيالي دكتر بيمارستان – بجستاني – را بهتر نمايش ميداد؛ دكتري كه بيمارستان از بيمار و بيماري برايش مهمتر است. او فقط قصد خواباندن غائله براون را داشت تا به روزمرگي – نه روز مرّهگي - و استراحتش بپردازد .گفتوگوهاي انفرادي عوامل بيمارستان با براون و بازيهاي متقاطع كم از درام نمايش كاسته بود و فضاي آرام را افزايش ميداد. در ابعاد صحنه با طراحي سينا ييلاق بيگي ارتفاع اندك كادر صحنه حس مماشات و تساهل بيشتري به صحنه ميداد و صحنه را صلحآميزتر ميكرد اين با تم كلي نمايش سازگار بود اما مربعهاي كوچك كه حامل ايستايي و پايداري بودند كمكي به بروز وضعيت ناپايدار براون نميكردند.
آناهيتا اقبالنژاد بازيگر گزيده كار و با سابقه در مورد حضورش در اين نمايش گفت:
«دغدغههاي اجتماعي هميشه براي من در اولويت موضوعي قرار دارند و از آن مهمتر منظر ما به مسائل.تجربه كاري قبلي من با كورش سليماني در نمايش خرده نان، ايشان را كارگرداني ريزبين، دغدغهمند و بدون ارايههاي زائد و متاسفانه مرسوم اين روزگار به من معرفي كرد.تجربهاي بس غني و لذت بخش بود . طبيعي است كه انتظار تكرار و امتداد آن را به شكلي پر بارتر داشتم. روزگاري فقط 10 تئاتر در سطح شهر اجرا ميشد ولي 8 تاي آن تكاندهنده بود. اكنون بسيارند كارهاي اجرايي ولي واقعا چند تاي آنها حرفي براي گفتن دارند؟ وابستگي اجراها به گيشه، كارگردانان را وادار ميكند دست به جلب مخاطب بزنند نه كسب كيفيت و اين اسفبار است.
گاه اكثر كارهاي دانشجويي ارزشمندتر از كار در ميآيند تا سوپرحرفهايها با خرجهاي كلان و سوپراستارها.
كاش جوهر تئاتر را فراموش نكنيم.».
سكوت سفيد، نمايش وفادار به تئاتر و هنر والا هنوز روي صحنه عمارت نمايشي نوفل لوشاتو است.