• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4531 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۸ آذر

چند روايت به بهانه 80 سالگي داريوش مهرجويي، فيلمساز مهم ايراني

نيم‌قرن زندگي روشنفكرانه با سينما

در همه دير مغان نيست چو من شيدايي

جواد طوسي

سالگرد تولد داريوش مهرجويي بهانه‌اي است براي اداي دين به فيلمساز تاثيرگذاري با بيش از 50 سال حضور بي‌وقفه و ارزشمند در سينماي اين سرزمين. اگر «موج نو» را اولين گام جدي و فرهنگساز در سينماي قبل از انقلاب بدانيم، او و مسعود كيميايي با فيلم‌هاي «گاو» و «قيصر» (1348) سنگ بناي اين نهضت را گذاشتند. دومين تجربه فيلمسازي مهرجويي در نقطه مقابل «قيصر» از جهت شيوه روايت‌پردازي، كستينگ بازيگري، فضاسازي و ريتم و ضرباهنگ بود. جا انداختن يك سينماي صاحب انديشه با نگاهي تاويل‌پذير و ضدكليشه در آن حجم انبوه توليدات سهل‌پسندانه و راحت‌الحلقومي، كاري دشوار بود و مهرجويي اين ريسك را به جان خريد.

او در طول دوران «موج نو» فيلمساز پركاري نبود ولي با همان چند فيلم «گاو»، «آقاي هالو» (1349)، پستچي (1351) و دايره مينا (1353) نشان داد كه براي خودش چارچوب و حد و مرز مشخصي قائل است و نمي‌خواهد از ديدگاه خود عدول كند و تن به هر كاري بدهد. نوع مواجهه او با انسان در اين فيلم‌ها كاملا منحصر به فرد و مبتني بر نگاهي جامعه‌شناختي و روانكاوانه با لايه‌هاي فلسفي است. در اين بيان تركيبي و چندوجهي، «انسان» با همه رنج‌ها، آرزومندي‌ها، حسرت‌ها و عقده‌هاي دروني و ناتواني‌هايش مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد و عكس‌العمل‌هاي متفاوتي از خود ارائه مي‌دهد كه گاه به نمايشي جنون‌آميز و تراژيك منتهي مي‌شود، گاه با واقع‌بيني تلخي همراه است و گاه بهت‌زده تصويري شيطاني و شرارت‌آميز(همچون علي در دايره مينا) مي‌شويم. اين چنين نشانه‌ها و موقعيت‌هاي شكننده و دفرمه‌اي، محصول يك جامعه بحران‌زده و ناكارآمد در حوزه‌هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي است. يك ويژگي قابل دفاع ديگر مهرجويي، وام گرفتنش از ادبيات داستاني و نمايشي است كه جدا از علي نصيريان(نمايشنامه آقاي هالو) و گئورك بوخنر (نمايش و ويستك در پستچي) بيش از همه شاهد تعلق خاطر او به دنياي پريشان و جنون‌آميز غلامحسين ساعدي و نگاه روانشناسانه‌اش در فيلم‌هاي «گاو» و «دايره مينا» هستيم.

شرايط فرهنگي، اجتماعي و سياسي بعد از انقلاب، وضعيت متفاوتي را براي فيلمسازان شاخص موج نو رقم زد. در اين ميان، داريوش مهرجويي نسبت به ديگر فيلمسازان هم‌نسل خود (به‌رغم آن پيشينه و شناسنامه خاص نخبه‌گرا) موفق‌ترين فيلمساز تا سال 85 بوده است. در كنار او مسعود كيميايي، پركارترين فيلمساز كهنه‌كار موج نو به شمار مي‌آيد. ولي كارنامه پر افت و خيز اين دورانش نسبت به دوست و همكار خود، آسيب‌پذيرتر و پرحرف و حديث‌تر است و در عين حال موافقين و مخالفين سرسخت خودش را نيز دارد. زنده‌ياد علي حاتمي هم در بعد از انقلاب در سينما و تلويزيون فعاليت چشمگيري داشت كه متاسفانه عمر كوتاهش مانع از تداوم اين حضور موثر شد.

ساخت فيلم‌هاي متفاوت و قابل بحث و بعضا پرمخاطبي چون «اجاره‌نشين‌ها»(1365)، «هامون»(1368)، «ليلا»(1375)، «درخت گلابي»(1376)، «بماني»(1380)، «مهمان مامان»(1382) و «سنتوري»(1385) بيانگر هوشمندي و زمانه‌شناسي فيلمسازي است كه با اتكا به دانسته‌هاي آكادميكش در رشته فلسفه و جوهر اجتماعي- فرهنگي‌اش، درك عميقي نسبت به يك جامعه سنتي در حال گذار با همه التهابات و طبقه‌بندي ناهمگون و ظرفيت‌هاي ايدئولوژيكش دارد. قابليت‌هاي ژانري «اجاره‌نشين‌ها» به عنوان يك نمونه درخشان در سينماي كمدي، تبديل شدن «هامون» به يك فيلم «كالت» در ميان نسل‌هاي پير و جوان و پر شر و شور و آرمان‌باخته اين زمانه، بازي هنرمندانه مهرجويي با مايه‌هاي ملودرام در «سارا» و «ليلا» با شناخت درست از پايگاه اجتماعي آدم‌هايش، حديث نفس دلپذير او در «درخت گلابي» كه نوعي خودزني روشنفكرانه نيز به شمار مي‌آيد، تجربيات قابل تامل او در فرم و نگاه جامعه‌شناسانه در «بانو» و «بماني» و گرايشات هرازگاه او به نوعي سينماي مردمي پرمخاطب(با حفظ همان الگوها و ابزار خاص مهرجويي در شخصيت‌پردازي و رويارويي با خانواده و طبقه و كشمكش و تقابل آدم‌ها) نشانه‌هاي عيني اين ذوق و قريحه و ارتباط مرحله به مرحله با جامعه و طيف روشنفكر آن است.

اما در يك واقع‌بيني تلخ بايد بپذيريم كه حتي هنرمند خلاق و پرمايه‌اي چون مهرجويي در بستر يك جامعه سياست‌زده و پرهياهو با همه بحران‌هاي پايان‌ناپذيرش از جايي به بعد كم مي‌آورد و محاسباتش به هم مي‌خورد و دچار سرگشتگي و سردرگمي و بي‌انگيزگي و پريشاني مي‌شود كه نمونه‌هايش را در آثار متاخر او مي‌بينيم. در كنار آثار نااميدكننده‌اي چون «چه خوبه كه برگشتي»(1391) و «اشباح»(1392) و «نارنجي‌پوش» را مي‌توان قابل قبول‌ترين فيلم اين دوران مهرجويي دانست. در «آسمان محبوب» با همه آن بازي‌هاي جنون‌آميز آشناي مهرجويي از فكر و ايده تا مرحله اجرا شاهد وضعيت دگرگون شده‌اي هستيم كه نهايتا به يك انسجام بصري تبديل نمي‌شود و بيان غالب انتزاعي نمي‌تواند، دنياي ذهني فيلمساز را براي ما باورپذير كند. اما فارغ از اين افول ناگزير تاريخي،همچنان به فيلمساز ريشه‌دار و خوشفكر و توانايي چون داريوش مهرجويي دل بسته‌ايم و اميدواريم «لامينور» او بازگشتي به دوران اوج فيلمسازي‌اش باشد. عمرش پر بار و سرش سلامت...

آقاي خاص

سعيد مروتي

با احترام به ابراهيم گلستان، سهراب شهيد ثالث، عباس كيارستمي، ناصر تقوايي و بهرام بيضايي، اين داريوش مهرجويي است كه بيشترين سهم را در اعتلاي آنچه سينماي متفاوت و روشنفكرانه خوانده مي‌شود ايفا كرده. جايگاهي كه هم حاصل بيش از پنجاه سال تداوم حضور در سطح اول فيلمسازي در ايران است و هم اينكه طبقه متوسط شهري از زمان اكران فيلم «گاو» تا همين چند سال پيش، تماشاي هر فيلمي از مهرجويي را مساوي با پيگيري سينماي متفاوت دانسته است. كم‌كاري ابراهيم گلستان و ناصر تقوايي، نخبه‌گرايي بهرام بيضايي و محفل‌گرايي عباس كيارستمي باعث مي‌شود تداوم، هوش و توانايي برقراري ارتباط بي‌واسطه با تماشاگر در عين حفظ دغدغه‌هاي روشنفكرانه و در مواردي چون «هامون» همسو كردن گسترده تماشاگران با اين دغدغه‌ها، نام مهرجويي را در صدر اين چهره‌هاي تابناك سينماي ايران قرار دهيم. در مورد مهرجويي مي‌توان به تاثيرگذاري بر چند نسل از فيلمسازان هم اشاره كرد كه مهم‌ترين‌شان اصغر فرهادي است. در مورد مهرجويي رسم است كه همه از «گاو» شروع كنند و «الماس۳۳» را از قلم بيندازند. در حالي كه امروز بهتر از مثلا پانزده سال پيش مي‌توان درك كرد كه «الماس ۳۳» هم بخشي از شخصيت فيلمساز را بازتاب مي‌دهد؛ فيلمسازي كه وقتي سرحال باشد مي‌تواند از دل موقعيت‌هاي جفنگ، بهترين لحظات سينمايي را بيرون بكشد. مهرجويي مي‌تواند متن فرنگي را با وفاداري كامل به جهان نويسنده به فيلمي ايراني تبديل كند. اين توان را داشته در سرزميني كه هميشه دره‌اي عميق ميان نويسندگان و كارگردانان وجود دارد، بهترين اقتباس‌ها را از ادبيات معاصر انجام دهد و همه از غلامحسين ساعدي و گلي ترقي تا هوشنگ مرادي كرماني از همكاري با او رضايت داشته باشند. سينماي روشنفكري ايران مديون مهرجويي است. سينمايي كه البته نه با فيلم‌هاي او كه با آثار فرخ غفاري و گلستان شروع شد ولي با «گاو» و «پستچي» و «دايره مينا» ميان مردم رفت. اينكه اين فيلم‌ها چه كيفيتي دارند و اينكه مثلا «گاو» تا چه اندازه فيلم درخشاني است يا نيست يا «پستچي» به عنوان فيلمي فلسفي چقدر از عهده موضوعي كه به آن پرداخته برمي‌آيد داستان ديگري است. مساله اهميت و حضوري است كه مهرجويي را از هر فيلمساز روشنفكر ديگري متمايز مي‌كند. اين جايگاهي تاريخي است كه مهرجويي آن را با تلاش پيگيرانه براي يافتن راه‌هاي ارتباطي با تماشاگر طي كرده است. هيچ فيلمسازي كه متعلق به جبهه سينماي روشنفكرانه است، چون مهرجويي در اين مسير نكوشيده و به توفيق نرسيده است. فيلم‌هاي قبل از انقلاب او نخبه‌گرايانه‌تر از آثار پس از انقلاب او بودند (به استثناي «آقاي هالو» كه احتمالا واكنشي به توقيف «گاو» بود و البته نشانه تلاش فيلمساز براي حذف نشدن از عرصه سينماي حرفه‌اي) ولي در همين فيلم‌ها هم مي‌شود كوشش براي برقراري ارتباط با تماشاگر را مشاهده كرد. چيزي كه مثلا براي شهيد ثالث يا پرويز كيمياوي اصلا دغدغه نبود. اما آنچه مهرجويي را ميان هم‌نسلانش به چهره‌اي منحصر‌به‌فرد تبديل مي‌كند، كارنامه بعد از انقلاب اوست. مهرجويي نه‌تنها بهتر از كيميايي، تقوايي، بيضايي و حاتمي توانايي تطبيق با شرايط را نشان داد كه اساسا فيلمساز بهتري شد؛ اتفاقي كه براي ديگر بازماندگان موج نوي سينماي ايران رخ نداد. تنها استثنا عباس كيارستمي بود كه دامنه نفوذ و تاثيرگذاري‌اش بيشتر خارج از مرزها بود. مهرجويي به مدت يك دهه، از «اجاره‌نشين‌ها» تا «درخت گلابي» بهترين فيلمساز اين سرزمين بود؛ فيلمسازي كه با جسارت سراغ كمدي و ملودرام (ژانر‌هايي كه در ايران فيلمسازان متعلق به جبهه روشنفكري علاقه چنداني به آن نشان نمي‌دادند) رفت و «اجاره‌نشين‌ها»، «سارا» و «ليلا» را ساخت. مهرجويي بعد از انقلاب، در غيبت ساعدي كه سايه بر كارگردان «گاو» و «دايره مينا» سنگيني مي‌كرد، تولدي ديگر را تجربه كرد. با انبوه جوايز جشنواره فيلم فجر، تحسين منتقدان و گيشه پر‌رونق مهرجويي بيشتر از همه هم‌نسلانش قدر ديد و بر صدر نشست. از نيمه دوم دهه هفتاد مهرجويي سراغ تجربه‌هاي تازه رفت و از زيبايي‌شناسي «ليلا» و «درخت گلابي» فاصله گرفت. مهرجويي اين سال‌ها، بيشتر در فضاي «الماس۳۳» تنفس كرده و اين حاصل انتخاب فيلمسازي است كه ديگر نمي‌خواهد به سياق دوران طلايي‌اش فيلم بسازد. چهره تكرارنشدني سينماي ايران فيلم‌هايش را ساخته و از اين به بعد هرچه بسازد چيزي از جايگاهش به عنوان مهم‌ترين و تاثيرگذارترين چهره سينماي روشنفكري ايران كاسته نمي‌شود. همه ما دوست داريم مهرجويي بزرگ باز هم فيلم‌هاي بزرگ بسازد. اتفاقي كه مي‌تواند با «لامينور» رخ داده باشد.

افت او افتخار ما است

نظام‌الدين كيايي

در آستانگي هشتاد سالگي داريوش مهرجويي اگر بخواهم فيلم‌هاي اين كارگردان گرانقدر را شماره‌گذاري كنم و متعاقبش ده فيلم برتر او در سينما را هم انتخاب كنم، قطعا از نظر من دو فيلم برتر تاريخ سينماي ايران از ميان ده فيلم به مهرجويي تعلق دارد. راجع به داريوش مهرجويي صحبت‌هاي زيادي گفته شده و ديدگاه‌هاي مختلفي هم وجود دارد، اما توصيف ويژگي و خصلت‌هاي كاري او نيازمند شناخت دقيق و قوي است تا رابطه دوستانه‌اي كه من با ايشان دارم. از منظر ديگر اين نظر هم مطرح است كه جايگاه مهرجويي در سينماي ايران اساسا نياز به توصيف ندارد. او از نظر من تنها آدمي است كه ضمن برخورداري اصول فرهنگي قابل احترام هم هست. اهل تملق و بزرگ‌نمايي نيستم، اما مهرجويي بحق كارگردان برگزيده ايران است.

با ذكر اين نكات اما بدانيم همه ما در زندگي نقاط قوت و ضعف‌هايي داريم، همه ما در دوران كاري‌مان فراز و فرودهايي داشته و داريم. اما داريوش مهرجويي وراي تمام اين برداشت‌ها قرار مي‌گيرد؛ او به گردن سينماي ايران حق زيادي دارد. مهرجويي اولين كسي است كه اسمش در دايره‌المعارف سينماي جهان به عنوان ايراني درج شده و آن هم به خاطر ساخت فيلم گاو است. بعد از او بود كه نام سهراب شهيدثالث و ديگر سينماگران ايراني در دايره‌المعارف ثبت شد. مهرجويي طي پنجاه سال فعاليت در سينماي ايران به خوبي خودش را حفظ كرد. اينكه شما پنجاه سال بتواني مراقب خودت باشي و خودت را در هر شرايطي حفظ كني، بسيار مهم و قابل تامل است. البته اين را هم بگويم كه مهرجويي در سال‌هاي اخير خيلي افت كرده، اما همين افت مهرجويي هنوز بالاتر از كيفيت سينماي رايج ايران است.

جدا از چند آدم بزرگ همچون اصغر فرهادي، مهرجويي از معدود سينماگراني است كه پنجاه سال در سينما تداوم داشته است، آن هم در ايران كه نمي‌توانند محبوب‌ها را تحمل كنند و ظرف دوسال طوري زير پاي آدم محبوب را خالي مي‌كنند كه خودش هم نمي‌فهمد.

در آخر بگويم كه مهرجويي فعاليتش در سينما را با بدترين فيلم شروع كرد، با گاو به اوج فيلمسازي‌اش رسيد و اين روزها بسيار فروكش كرده، اما من به احترام همين افت و فروكش از جاي بر مي‌خيزم، كلاه از سر برمي‌دارم و خبردار مي‌ايستم. به راستي و درستي افت مهرجويي اوج و افتخار سينماي ايران است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون