تفاهمنامه ايرنا و كتابخانه ملي گردهمايي سوتهدلان
مجيد تفرشي
امضاي تفاهمنامه همكاري ميان خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا) و سازمان اسناد و كتابخانه ملي را ميتوان مصداقي براي گردهمايي سوتهدلان دانست. بيش از 35 سال سابقه همكاري با سازمان اسناد و حدود 20 سال سابقه همكاري مستقيم و غيرمستقيم با ايرنا، موجب شده تا به حساب آبروداري و حفظ شؤون قسمتي (به تعبير نظاميان)، به ندرت به بيان ديدهها و شنيدههاي مربوط به مشكلات، نواقص، سوءمديريت و سوزاندن منابع مادي و معنوي اين دو نهاد مهم ديرپاي دولتي فرهنگي در ايران بپردازم. اگر آغاز دوران نزول و سقوط تدريجي اين دو نهاد ملي سابقا تاثيرگذار را از آغاز دوران رياستجمهوري آقاي محمود احمدينژاد تلقي كنيم، توقع بسياري اين بود كه از سال 1392 و با آغاز دوره رياستجمهوري آقاي حسن روحاني، وضع در اين دو موسسه تغيير كند. ولي در كمال تاسف و تحسر، طي حدود شش سال و نيم اخير، نه تنها اين روند تغييري نكرده كه در مواردي شتاب نزولي و سقوط آنها نيز تندتر از گذشته شده است. ايرنا پس از يك دوره واقعا انحطاط هشت ساله در سالهاي 1384 تا 1392، عملا در چهار سال نخست دولت روحاني، در شرايطي وضع اسفناك مديريتي خود را تحت رياست جديد ادامه داد كه با وجود سوء مديريت قبلي، حتي از موهبت برخورداري از منابع مالي جهت رفاه كاركنان خود نيز بهرهمند نبود. در اين مدت، ايرنا كه در سالهاي قبل از 1384 مهمترين نهاد خبري و رسانهاي مكتوب كشور و يكي از مهمترين موسسات از اين دست در منطقه بود، با ادامه اين روند انحطاطي، به سرعت جاي خود را به رقباي نوظهور داد و در عصر ديجيتال به جايگاهي نازل و رتبهاي احتمالا دو رقمي تنزل كرد و عملا به موسسهاي پرهزينه، كممحصول و غيرقابل اعتنا تبديل شد و متاسفانه اين روند همچنان نيز ادامه دارد. اگر تا حدود سالهاي قبل از 1376، ايرنا به مدد دسترسي انحصاري به منابع خارجي، عملا در حد مترجم تلكسهاي خبري و بولتنهاي رسانهاي غيرقابل دسترسي براي عموم عمل ميكرد، در سالهاي 1376 تا 1384، با وجود همه مشكلات سياسي و مديريتي ادامهدار، توانست با گسترش فعاليت مراكز خود در سطح جهان، به رسانهاي پرمخاطب و تاثيرگذار حرفهاي تبديل شود. در دوره سرنوشت ساز 14 ساله (1384 تا 1398)، خبرگزاري ايرنا از يك نهاد مهم تاثيرگذار خبري بينالمللي و رقيب مهم رسانههاي منطقهاي و جهاني، به رسانهاي كوچك داخلي تبديل شده كه حتي قادر به رقابت جدي با رقباي نوظهور با امكانات مادي و نيروي انساني چند برابر كمتر از خود هم نيست. اين در حالي است كه مديريت كلان ايرنا در 14 سال اخير، بعضا بر اساس موازين سياسي و گروهي و بدون توجه به دانش، درايت و تجربه رسانهاي تعيين شده و مديريت مياني نيز بعضا بر اساس مژدگاني و نوبت و حق آب و گل سازماني تعيين شده است. اميدوار بوديم كه دستكم اين روند با تغييرات مديريتي در سال 1396 بهتر شود، ولي اين اميد نيز چندان برآورده نشده و حكايت همچنان باقي است. در اين شرايط، در موارد مشخصي كه ابتكار عملي از سوي نيروهاي خلاق، صاحب انديشه، تازه نفس و جوان پيش آمده، پس از يك دوره توفيق نسبي، جلب مخاطب عام و خاص و فتح قلوب و اذهان، عملا توسط همان مديريت خرد و كلان، مانع اين ابتكارها شده و اين معدود فرصتها براي ارتقاي شغلي و توليد برنامههاي شاخص ايرنا نيز سلب شده است. براي نمونه، در يك سال اخير، ايرنا توانست با توليد يك برنامه تصويري حرفهاي گفتوگو محور، با عنوان «بزنگاه» با توليد و اجرايي هوشمندانه و جسورانه و در قالبي متفاوت و جذاب، به بررسي و چالش مسائل جهاني با كارشناساني صاحب راي بپردازد. در آغاز كار اين برنامه به شوخي به توليدكنندگان برنامه گفتم كه اين برنامه نواقص متعددي دارد، ولي مهمترين اشكال آن اين است كه از سطح كنوني توليدي و اجرايي ايرنا بالاتر است و طبيعتا در اين شرايط، به جاي قدرداني از آن، دير يا زود دشمناني براي خود خواهد تراشيد و شايد تعطيل شود. تاسف بار است كه اين احساس و پيشبيني من اكنون درست از آب درآمده و تنگ نظران كوته بين، اين برنامه حرفهاي و ديدني را تعطيل كردهاند. در سوي ديگر با سازمان اسناد و كتابخانه ملي طرف هستيم كه آن هم در 14 سال اخير دچار مشكلات اجرايي و مديريتي جدي بوده است. حتي در مواردي مانند سالهاي 1384 تا 1388 كه رييس منصوب، به تدريج در جايگاه خود موفق به ايجاد تغييرات تدريجي مثبت شد، باز هم بالادستيها و زيردستيها با هم متحد شدند تا مانع تداوم آن روند نسبي مثبت شوند. در نيمه دوم دولت احمدينژاد، اين موسسه به تدريج به پايگاهي حزبي و گروهي و همشهريگري تبديل شد و منتقدان به حق به اين وضع اعتراض داشتند. اين در حالي بود كه از سال 1392 به بعد، وضع سازمان اسناد و كتابخانه ملي تغيير كرد. مديران منصوب شده، يا در انديشه استفاده از اين منصب مهم فرهنگي به عنوان سكوي پرتاب به سوي مناصب سياسي به زعم خودشان بالاتر بودند، يا اين مقام را مجالي براي خودنمايي رسانهاي جهت فعاليتهاي غيرمرتبط با شغل خود دانستند يا براي پز جوانگرايي، عدهاي جوان ناكاربلد، بي تجربه و خامدست را دور خود جمع كرده تا نشان دهند كه تا چه حد در جوانگرايي پيشگام هستند. به حق گفتند كه در دوران قبل، انتصاب و عزل مديران، بر اساس منافع شخصي و مصالح حزبي بوده، ولي با تاسف شاهد آن بوديم كه در سالهاي بعد از 1392، اين روند نادرست نه تنها قطع نشد كه ادامه يافت و بيشتر هم شد. اين البته در شرايطي بود كه آرشيو ملي ايران برخلاف ظاهر فاخر و محتشم جديد، به دليل تصميم نادرست، ضدعلمي و غيرحرفهاي ادغام در كتابخانه ملي، عملا از معرفهاي به نكره تبديل شده و اين نزول و انحطاط تا جايي پيش رفته كه اكنون بودجه مصوب آرشيو ملي ايران، بسيار كمتر از روابط عمومي و ابزار تبليغاتي شخصي رياست سازمان كمتر شده است. در اين شرايط است كه سازمان اسناد از حداقل بديهي و طبيعي وظيفه حفظ و نگهداري اسناد خود نيز عاجز مانده و ما شاهد حادثه تلخ از بين رفتن حدود 16 كاميون سند بوديم. اسنادي كه برخلاف اصرار و تكذيب و ادعاي روساي مربوط، در بين آنان اسناد ارزشمندي از مجموعههاي قوه قضاييه و رياستجمهوري وجود داشت. اگر اين گزارشهاي تلخ، واقعيت نداشت، شايد نيازي نبود تا با دادن پاداش مخصوص مالي، به افرادي خاص، به نگارش گزارشهايي براي پوشاندن اين فاجعه ملي دست بزنند. به عنوان كسي كه 35 سال با سازمان اسناد و كتابخانه ملي و 20 سال با ايرنا همكاري داشتهام، نگران اين تفاهم نامه بين اين دو سازمان مهم ملي، ولي ناكارآمد و دچار سوءمديريت جدي هستم. اگر قرار است كه دو موسسه دچار ضعف و انحطاط به ياري هم بشتابند تا آيندهاي بهتر را رقم بزنند، من شخصا نگران برآيند تجميع اين نزول و سوءمديريت هستم و اميدوارم چنين نشود.