با به پايان رسيدن آخرين ماه سال ميلادي، نشريهها و رسانهها بهترين آثار سينمايي سال را معرفي ميكنند. آثاري كه حالوهوا و فضاي حاكم بر سينماي آن سال را نشان ميدهد. هرچند با ظهور رسانهها، سالنهاي سينما ديگر رونق سابق را ندارند و بسياري از فيلمها براي تامين مقاصد سرويسهاي رسانه جاري روي پرده نميروند و مستقيما به دست مخاطبشان در خانه ميرسند.
ريچارد برودي، منتقد فيلم طبق رسم هر سالهاش چهل فيلم برتر سال 2019 را در مجله نيويوركر معرفي كرده است كه به علت محدوديت فضا بخشي از آنها را معرفي كردهايم.
۲۰۱۹ سال سينماي آخرالزماني به بهترين شكلش بود، سالي كه در آن سه نفر از بهترين فيلمسازهاي امريكايي با بلندهمتي، نوآوري و الهام به بحرانهاي پيشرو از جمله تهديد دموكراسي امريكايي از سوي فردي علاقهمند به استبداد، مخاطرات فاجعهباري كه گرم شدن آبوهوايي را پيش آورده، ظلمهاي ويرانگر دشمني با اقليتهاي قومي و نژادي و تعصبات ملي و اشباع زهرآلود ثروت و قدرت، واكنش نشان دادند. شرارت محض اين دوره بر شكلگيري خشمي وجودگرايانه- يا چالشي براي زندگي مدرن در مجموع- در بهترين فيلمهاي سال نمايان شده است.
در عين حال ۲۰۱۹ سال عملگرايي فيلمهاي داخلي است؛ سال توجه خاص به تجارت در دسترسي كه بازيگران جديد و قدرتمند باعث تهديدهاي ساختاري به صنعت سينما شدهاند. بحران اصلي مخصوص به سينما حتي از مهمترين معيار فيلمهاي منحصربهفرد پا را فراتر ميگذارد و پرسشهاي اساسي و جامعي در مورد اينكه كدام فيلمها را ميتوان تماشا كرد و چطور اهميت آن فيلمها درك ميشوند، ايجاد ميكند.
۲۰۱۹ سالي فوقالعاده براي فيلمهاست، اما اگر فيلمها را در اكرانهاي گسترده مورد ملاحظه قرار بدهيم، اين ويژگياش كمرنگتر ميشود. هر سال تفسيرهاي تازهاي از اين اظهارنظر منتشر ميشود، اما چيزي كه پيش از اين به ندرت شكافي ميان مجموعههاي سينمايي و اكرانهاي محدود بود، تبديل به پرتگاه شده است. فهرست من از برترين فيلمهاي سال با نمونههاي قبلياش تفاوت دارد، چراكه سينماي امسال از جهاتي متفاوت است كه احتمالا به روش معمول جديد تماشاي فيلم تبديل شود و اين مساله مهارتهاي جديدي را بر منتقداني كه اميدوارند با تازههاي هنر پيش بروند، تحميل ميكند.
ويژگي متفاوتش اين است كه رسانه جاري بر صنعت سينما غلبه كرده است و در نتيجه اكرانهاي سينمايي كاهش يافتهاند؛ البته نه از لحاظ كميتي بلكه از لحاظ كيفيتي. در حال حاضر شاهد بازگشت به روزگار قديمي بد دهه ۱۹۹۰ هستيم؛ زماني كه بسياري از بهترين فيلمهاي بينالمللي و مستقل اصلا روي پرده نميرفتند. در اكثر سالهاي دهه گذشته اوضاع بهتر بود، دستكم در نيويورك: سينماهاي هنري نمايش بهترين فيلمهاي مستقل و بينالمللي را كه در جشنوارهها روي پرده رفته بودند، در برنامه خود قرار ميدادند و چند سالن سينماي كوچك به تكاپوي نمايش ديگر فيلمها افتادند. (البته حتي نمونهبرداري از فيلمهايي كه در نيويورك به نمايش گذاشته ميشوند، دارايي ناچيزي از آنچه سينماي جهان ارايه كرده، باقي ميگذارد كه اين مشكل هميشگي است.) حالا انگشتشمار سالن سينمايي كوچك به جا ماندهاند و سالنهاي كه اوضاع بهتري براي خود فراهم كردهاند در رقابت براي جذب تماشاگر، كمتر به خطرپذيري روي ميآورند؛ محبوبيت فيلمها و سريالهايي كه رسانه جاري براي تماشا در خانه عرضه ميكند، كار سينماداران را براي تحريك مخاطب به تماشاي فيلم در سينما دشوار كرده است.
حالا كه آن دوران خوب تمام شده، تغيير براي بدتر شدن پرسشي بنياني مطرح ميشود: تعريف دقيق «انتشار» چيست، چه كسي اين تعريف را به دست ميدهد و چرا، چرا «انتشار» براي منتقدان مهم است، يا اصلا نبايد مهم باشد. در مجموع، انتشار، نمايش هفت روزه پي در پي در سالن سينماست. اين تعريف عصاره معياري است كه آكادمي آن را به عنوان پايهاي براي صلاحيت حضور در اسكار عنوان كرده است؛ مقصود اسكار از سالن سينما، سينمايي است در لسآنجلس، براي رسانههاي نيويوركي هم سينماهاي نيويورك. با وجود اين بسياري از فيلمهاي درجه يكي كه در نيويورك به نمايش درميآيند، شامل اكران هفتروزه نميشوند؛ فقط يك يا دو بار در جشنواره يا نمايشهاي ويژه اكران ميشوند و در نتيجه رسما نميتوان آنها را «منتشر شده» دانست و احتمال ريويوي آنها در مطبوعات بسيار پايين است.
بسياري از فيلمهاي ارزشمند سينمايي پس از روي پرده رفتن در جشنوارهها و نمايشهاي موقتيشان، به جاي نمايش در سينماها مستقيما به رسانههاي جاري ميروند؛ جايي كه بيدرنگ در دسترس مخاطبان گستردهتري قرار ميگيرد كه به اكران يك هفتهاي نيويورك دسترسي دارند. با وجود اين اكرانهاي رسانه جاري هم گرفتار همان دايره معيوب ميشوند. يعني در غيبت اكران سينمايي، احتمال معرفيشان در مطبوعات پايين است. اگر فيلمي را ميتوان آنلاين تماشا كرد، اما انگشتشمار مخاطب از ساخته شدن چنين فيلمي باخبرند، آيا بودن يا نبودنش اهميتي دارد؟ ضوابط روزنامههايي كه ريويوي فيلمهاي اكران شده در سينماها برايشان اهميت دارد، خطر به حاشيه راندن و حتي خارج كردن فيلمها و فيلمسازهاي مغفول مانده را تشديد ميكنند.
تناقضي تلخ در اتكا به نتفليكس و آمازون در اكرانهاي سينمايي بهترين و مهمترين توليداتشان مانند «مرد ايرلندي» و «كودك يك ملت» وجود دارد. البته كه پلتفرمهاي رسانههاي جاري خودشان را براي فيلمسازها كه اولويتشان تجربه ارايه آثارشان در سينماهاست، عزيز ميكنند. فيلمها را براي اسكار تبليغ و معرفي ميكنند، خودشان را شريك سنت سينماي عظيم معرفي ميكنند نه حريفهايشان. اما با نمايش بهترين فيلمهايشان در سالنهاي سينماها و تبليغ نمونه كلاسيك اكران سينمايي به عنوان نشانهگذار اهميت سينمايي (در همين راستا نتفليكس سينماي پاريس را بازگشايي كرد)، اين سرويسها تصديق ميكنند هنگامي كه اكران سينمايي فيلمي صورت نگيرد، احتمال اينكه آن اثر مخاطبان رسانه جاري خود را پيدا نكند، بسيار بالاست.
از سوي ديگر اين فيلمهاي بزرگ و معتبر فقط و فقط بهترين و درخشانترين فهرست رنگارنگ فيلم و سريال نتفليكس هستند. باقي سيل عظيم برنامههاي راديويي و تلويزيوني نتفليكس- مانند باقي سرويسها- به روش خودش فيلمهاي مستقل و بينالمللي را زمين ميزنند. نتفليكس و آمازون با بهايي كه براي تماشاي يك فيلم ميگيرند، تقريبا نزديك به صفر است، نشان دادهاند ماندگار خواهند بود. اين موقعيت جملهاي از خانوادهاي سنتي را به ذهن متبادر ميكند: «سركهاي كه مفت باشد شيرين است.» رسانه جاري چيزي بيشتر از مصرف است؛ در واقع اجبار است. همانطور كه ريد هستينگز، مدير اجرايي نتفليكس در سال 2017 گفته بود: «در حقيقت تنها رقيبمان خواب است و داريم رقابت با آن را هم ميبريم.»
اين سيل به اصطلاح محتوايي موضوعي بيشتر از خواب را تهديد ميكند؛ تهديدي براي سينماست. اين خطر را ميتوان در اصطلاحات سياسي به شكل بهتري توضيح داد، البته آن اصطلاحاتي كه خاطرنشان كردنشان زننده است. سال گذشته استيو بنن، مشاور سابق دونالد ترامپ به مايكل لوييس، روزنامهنگار و نويسنده امريكايي گفت: «دموكراتها اهميتي ندارند. اپوزيسيون مهم رسانه است. پس تنها راه مقابله با آن اين است كه سيل گنداب را روياش باز كني.» قرار دادن «فيلمسازان مستقل» در جايگاه «دموكراتها» و قرار دادن «منتقدان» به جاي «رسانه» به درستي نشان ميدهد كه محتواي سمعي- بصري جاري به مقياس سينمايي نزديك ميشود.
برخلاف برتري چند عنوان متفرق فيلم معتبر، آنچه بر محيط رسانه جاري چيره شده و محبوبيت هر فيلم يا برنامه منفردي را در هم شكسته، محبوبيت خود رسانه جاري است؛ چه نتفليكس، آمازون پرايم يا ديزني پلاس باشد. مهمتر اينكه محبوبيت رسانه جاري بهطور مشابه دايرهوار است: كيفيت خالص آنچه در رسانه جاري قرار ميگيرد هم با كميت خالص تماشاي پيشنمايش و ريويوي آن، گزينش كردن، خلاصه كردن، قياس و فهرست كردن، بر مفسران سينمايي غلبه كرده است. نياز به توجه مداوم به سرويسها به آثار سينمايي، منتقدان را به داوران گنداب تبديل كرده است؛ منتقدها فيلمهاي متوسط را با همديگر مقايسه و ارزيابي ميكنند تا فهرستي كه شايستگي توصيه شدن را ندارند، تهيه كنند. آنها طوري اين فهرست را نسبت به فيلمهاي بدتر پيشنهاد ميدهند كه گويي غير از اين نيست. در اين روند سليقه انتقادي ناگزير به زيباييشناختي جديد (يا ضدزيباييشناختي) روي ميآورد كه باعث ميشود بهترين فيلمسازهاي زمانه شبيه به محافظهكارهايي شوند كه عقبگرد ميكنند و به سنتهاي برج عاجي ميچسبند تا اينكه آنچه هستند را نشان بدهند؛ آنها مخالفان بيپروا و آيندهنگري هستند كه از مشاركت با اين سرويسها سرباز ميزنند، آنها مدافع نيستند، بلكه باعث پيشرفت خلاقيت فردي ميشوند كه بر بازتعريف هنر به عنوان يك محتوا غلبه ميكند؛ براي اين دست فيلمسازها مهم نيست اثرشان در بازار سينمايي چه عملكردي به اجرا ميگذارد.
در محيطي كه بسياري از بهترينها در سينماها نمايش داده نميشوند، لزوم شكلگيري فهرست فيلمهاي سال احساس ميشود. ابتدا فيلمهاي قابل توجه اكران نشده را خيلي مورد ملاحظه قرار ندادم، چراكه انتظار داشتم در نهايت اين فيلمها اكران شوند و همان زمان به آنها بپردازم. اما اشتباه كرده بودم. بسياري از بهترين فيلمهايي كه اخيرا ديدم هنوز اكران سينمايي رسميشان را پشت سر نگذاشتهاند. به همين دليل فهرست امسالم شامل فيلمهايي ميشود كه هنوز روي پرده سينما نرفتهاند، در واقع فيلمهايي كه در جشنوارههاي سال 2018 و 2019 اكران شدهاند، هستند.
«مرد ايرلندي» مارتين اسكورسيزي
رابرت دنيرو، آل پاچينو و جو پشي از گروه بازيگران درخشان فيلم «مرد ايرلندي» هستند. در اين فيلم دنيرو را در نقش فرانك شيرن، آدمكشي كه براي بوفالينو كار ميكند، ميبينيم. پاچينو شخصيت جيمي هافا، رييس اتحاديه كاميونداران را ايفا ميكند كه به شكل مرموزي كشته و ناپديد شد. اسكورسيزي براي ساخت اين فيلم از تكنيك جوانسازي استفاده كرده و سه دهه از زندگي شخصيتهاي فيلم را به نمايش ميگذارد.
«مردگان نميميرند» جيم جارموش
جارموش در اين كمدي ترسناك نيروي پليس شهري كوچك را به تصوير ميكشد كه با حمله زامبيها مبارزه ميكنند. كارگردان با دستمايه قرار دادن بحران محيط زيستي و نگرانيهاي پيرامون آن، هجوم زامبيها را ممكن دانسته است. «مردگان نميميرند» آغازگر هفتادودومين دوره جشنواره فيلم كن بود كه منتقدان را به دو دسته تقسيم كرد. بيل موري، آدام درايور، تيلدا سوئينتون در اين فيلم ايفاي نقش ميكنند.
«فيلي كه آرام نشسته است» هو بو
اين اثر سينمايي نخستين و آخرين فيلم هو بو، كارگردان چيني است كه در 29 سالگي آن را نوشت، كارگرداني و تدوين كرد و پس از اتمام كارش دست به خودكشي زد. اين فيلم كه در شصتوهشتمين دوره جشنواره برلين روي پرده رفت، داستان زندگي چند شخصيت محوري را به هم گره ميزند و يك روز پرتنش را از طلوع تا غروب آفتاب در شهري كه مملو از خودخواهي است، روايت ميكند.
«شمشير اعتماد» لين شلتون
فيلم كمدي امريكايي «شمشير اعتماد» درباره ارثي است كه قرار است از پدربزرگي به نوهاش برسد. اما در نهايت نوهاش متوجه ميشود، خبري از پول و ملك نيست و شمشيري كه نشان ميدهد، پدربزرگش در جنگ داخلي عضو ارتش پيروز بوده به او ميرسد. در اين فيلم مارك مارون و جون باس به ايفاي نقش ميپردازند.
«جواهرات تراشنخورده» جاش و بني سفدي
اين فيلم جنايي با بازي آدام سندلر و كوين گارنت درباره جواهرشناسي است كه هميشه به دنبال امتياز آوردن است. به همين دليل شرطهاي سنگيني را قبول ميكند كه ممكن است به ورشكستگياش منجر شود. «جواهرات تراشنخورده» در جشنواره تلورايد نمايش داده شد و با استقبال منتقدان روبهرو شد. از طرفي داريوش خنجي، فيلمبردار اين فيلم مورد تحسين
واقع شد.
«نخستين فيلم من» ضيا انگر
كارگردان اين اثر با اساسيترين ترس فيلمسازي مستقل مواجه ميشود؛ خلق فيلمي كه هيچ سينمايي حاضر به اكرانش نيست. انگر بين سالهاي 2010 تا 2012 فيلم «خاكستري» را ساخت و در «نخستين فيلم من» به ساخت و روي پرده بردن اثر قبلياش پرداخته است. او در طول فيلم، اثر هنري جديد و جسورانهاي به دست ميدهد.
«يك سفر خانوادگي» يينگ ليانگ
يينگ ليانگ پيش از اين در فيلم «آغاز شب» به استبدادي كه در جامعه چين حكمفرماست، پرداخته بود و در «يك سفر خانوادگي» باز هم سراغ اين مساله رفته است اما اينبار داستان را براساس تجربيات شخصياش جلوي دوربين برده است. دولت چين او را براي ساخت «آغاز شب» تبعيد كرد. ليانگ در «يك سفر خانوادگي» ماجراي سفرش را به جشنواره فيلمي در تايوان شرح ميدهد.
«ملت تك فرزندي» نانفو وانگ و جيالينگ ژانگ
فيلم مستند امريكايي «ملت تكفرزندي» به نتايج معكوس قانون تكفرزندي در چين كه از سال 1979 تا 2015 اجرا ميشد، ميپردازد. وانگ و ژانگ، زوج كارگردان، هر دو در دهه 1980 زماني كه قانون تكفرزندي در چين اعمال ميشد به دنيا آمدند، از تاثيرات اين قانون اطلاعي نداشتند. پس از مهاجرت به امريكا و به دنيا آوردن نخستين فرزندشان در سال 2017، وانگ به چين بازگشت تا تاثيرات مستقيم جنگ جمعيتي را بر خانوادهاش واكاوي كند كه نتيجهاش فيلم «ملت تكفرزندي» شد.
«دو چهره يك زن بامليكي» رزين مباكم
مستندي است كه دختري درباره مادرش ساخته است. رزين مباكم در 27 سالگي كامرون را ترك و به بلژيك مهاجرت ميكند. اما هفت سال بعد علاقهاش به درك گذشتهاش و جايي كه در آن بزرگ شده، باعث ميشود به فكر ساخت فيلمي بيفتد. بنابراين نزد مادرش ميرود و او خاطراتش را از وحشت جنگ با استعمارگرهاي فرانسوي، روزمرههاي يك زن كامروني در ازدواج سنتي، همسر دوم بودن و فقر براي او شرح ميدهد.
«روزي زيبا در محله» ماريل هلر
درام زندگينامهاي «روزي زيبا در محله» براساس مقالهاي كه سال 1998 با عنوان «ميتواني بگويي ... قهرمان؟» در مجله «اسكواير» منتشر شد، ساخته شده است. در اين فيلم تام هنكس، شخصيت چهره محبوب تلويزيوني، نقش فرد راجرز را ايفا ميكند كه لويد واگل، خبرنگار «اسكواير» موظف است شرح حال اين بازيگر را بنويسد و تنظيم كند. مجله تايم «روزي زيبا در محله» را يكي از ده فيلم برتر سال معرفي كرده است.
«سوختن نيشكر» فيليپ يومانس
درام امريكايي «سوختن نيشكر» را فيليپ يومانس 19 ساله ساخته است. وقايع اين فيلم كه نخستين تجربه كارگرداني يومانس است در روستاي لوييزيانا روي ميدهد و زندي هلن وين، مادر شديدا مذهبي را دنبال ميكند كه براي درمان پسرش و كشيش الكلي كليساي روستا دست به هر كاري ميزند. اين فيلم در جشنواره ترايبكا روي پرده رفت و 3 جايزه بهترين فيلم بلند روايي، بهترين بازيگري و بهترين تصويربرداري را به دست آورد.
«زنان كوچك» گرتا گرويگ
هشتمين اقتباس سينمايي از رمان «زنان كوچك»(1868) به كارگرداني گرتا گرويگ و با بازي سرشا رونان اما واتسون و فلورنس پيو به زندگي خواهران مارچ در نيوانگلند دهه 1860 و پس از جنگ داخلي امريكا ميپردازد. اين فيلم بر زندگي خواهران در دوران بزرگسالي و زماني كه مگ، جو و ايمي خانه را ترك كردهاند، متمركز است. پيش از اين ديويد لوول ريچ و گيليان ارمسترانگ اقتباس سينمايي اين اثر داستاني را ساخته بودند.
«پرندهاي كه بالاي بالا ميپرد» استيون سودربرگ
درام ورزشي «پرندهاي كه بالاي بالا ميپرد» براساس داستاني از آندره هولند ساخته شده است. فيلم داستان كارگزاري ورزشي است كه بايد طي 72 ساعت تصميمي دشوار بگيرد. اين فيلم دومين اثري است كه سودربرگ كل آن را با دوربين آيفون 8 فيلمبرداري كرده است. منتقدان اين اثر را براي نقشآفرينيها، كارگرداني سودربرگ، درونمايههاي داستان، تدوين و سبك فيلمبرداري ستودهاند.
«كارخانه امريكايي» استيون بوگنار و جوليا ريچرت
ميلياردري چيني در كارخانه متروكه جنرال موتورز، كارخانهاي جديد راهاندازي ميكند. زماني كه چين پيشرفته با امريكاي كارگرنشين تصادم ميكند، مسير نخستين روزهاي اميدواري و خوشبيني به شكست منجر ميشود. ميتوان گفت مستند «كارخانه امريكايي» فيلمي است كه به ناهمخواني صنعت امريكايي و چيني نگاه ميكند. اين فيلم برنده جايزه بهترين مستند بلند جشنواره فيلم بينالمللي RunRiver شده است.
«بازگشت به بولن» سعيد هميش
نسيم كه اصالتي مراكشي دارد، سالها در ابوظبي زندگي كرده و حالا ميخواهد با نامزدش به شهر زادگاهش بازگردد. اما با شهري مواجه ميشود كه مثل سابق نيست و روابط خانوادگي از هم پاشيده شده است.
«بازگشت به بولن» نخستين تجربه كارگرداني هميش در حوزه فيلم بلند است كه فيلمنامهنويسي و تهيهكنندگياش را خودش بر عهده داشته است.
«كتاب تصوير» ژان لوك گدار
اين فيلم در حقيقت رسالهاي آوانگارد است كه ژان لوك گدار، كارگردان سوييسي آن را ساخته است. فيلم واكاوي دنياي مدرن اعراب است. «كتاب تصوير» بازيگر ندارد و فقط يك راوي آن را روايت ميكند. اين فيلم در بخش رقابتي جشنواره كن 2018 نمايش داده شد. اگرچه جايزه رسمي اين بخش را دريافت نكرد، هيات داوران نخستين «نخل طلاي ويژه» اين جشنواره را به نام گدار ثبت كردند.
«هريت» كسي لمونز
فيلم زندگينامهاي و تاريخي «هريت» روايت هريت تابمن، بردهاي است كه به مخالفت با بردهداري برميخيزد. هريت از خانه اربابش فرار و بردهها را براي رسيدن به آزاديشان رهبري ميكند. در اين فيلم سينتيا اريوو، بازيگر تحسين شده انگليسي تئاتر و سينما و لزلي اودم، بازيگر امريكايي نقشآفريني ميكنند.
اين فيلم اكران جهانياش را در جشنواره بينالمللي فيلم تورنتو رقم زد.
«سيماي زني در آتش» سلين سياما
درام تاريخي فرانسوي «سيماي زني در آتش» اواخر قرن هجدهم ميلادي روي ميدهد و داستان رابطهاي ممنوعه ميان اشرافزاده و نقاشي را شرح ميدهد. اين فيلم براي دستيابي به نخل طلاي جشنواره كن 2019 در بخش رقابتي نمايش داده شد. اين اثر سينمايي جايزه بهترين فيلمنامه را به دست آورد.
«آتلانتيك» متي ديوپ
درام رمانتيك و ماورايي «آتلانتيك» نخستين اثر سينمايي از سوي فيلمساز زن سياهپوستي است كه در بخش رقابتي جشنواره كن به نمايش درآمد و جايزه بزرگ كن را به خانه برد. اين كارگردان سنگالي در نخستين تجربه فيلمسازياش مشكلاتي را كه زنان سراسر جهان با آن مواجهند به تصوير كشيده است.
«هتل كنار ساحل» هونگ سانگ سو
فيلم سياه و سفيد «هتل كنار ساحل» پنجمين ساخته هونگ سانگسو در دو سال گذشته است. او در اين اثر سراغ شاعري سالخورده ميرود كه حالا ميداند فرشته مرگ انتظارش را ميكشد و براي وداع با دو پسر ستيزهجويش آنها را به هتلي دورافتاده دعوت ميكند.
«ما» جردن پيل
«ما» كه فيلمي در ژانر وحشت با بازي لوپيتا نيونگو، بازيگر برنده جايزه اسكار است، داستان آدلايد ويلسون و خانوادهاش را دنبال ميكند كه همراه با همسر، پسر و دخترش به شهري كه در آن بزرگ شده، سفر ميكنند و در آنجا همزادهاي خطرناكشان به آنها حمله ميكنند.
«خاكسپاري كوجو» بليتز بازاوول
فيلم درامي كه وقايع آن در غنا روي ميدهد. داستان درباره كوجو، فردي است كه در معدني طلا رهايش كردهاند و دختر جوانش قصد نجات او را دارد. اين فيلم با بودجهاي بسيار پايين ساخته شده و كارگردان آن از بازيگران محلي و آماتور بازي گرفته است.
«فرانكي» آيرا ساكس
روايت اين فيلم در طول يك روز تابستاني در شهر خيالي سينتراي پرتغال روي ميدهد و زندگي 3 نسل را به تصوير ميكشد. در طول داستان زنها و شوهرها، والدين و فرزندانشان، دوستان و عشاق- كساني كه با انگيزههاي عاشقانه برانگيخته ميشوند- متوجه شكافهاي بينشان و عمق احساسات دور از انتظار همديگر ميشوند. «فرانكي» با بازي ايزابل اوپر و گرگ كينر نخستينبار در جشنواره فيلم كن نمايش داده شد.
«پرندگان گذرگاه» كيرو گوئرا و كريستينا گايهگو
فيلم كلمبيايي «پرندگان گذرگاه» سقوط و افول گروه سرخپوستي «خانواده وايو» را طي نخستين روزهاي اعمال قانون خريد و فروش مواد مخدر در كلمبيا به تصوير ميكشد. اين فيلم جنايي آغازگر بخش دوهفته با كارگردانان جشنواره فيلم كن 2018 بود و نماينده كلمبيا براي حضور در بخش بهترين فيلم بينالمللي اسكار نودويكم است.
«به سوي ستارگان» جيمزگري
فيلمي حماسي و علمي- تخيلي به كارگرداني جيمزگري كه برد پيت، تامي لي جونز و دونالد ساترلند در آن به ايفاي نقش ميپردازند. داستان فيلم درباره فضانوردي است كه در پي يافتن پدر گمشدهاش راهي فضا ميشود. آزمايشهاي پدرش در فضا تهديدي براي منظومه شمسي به شمار ميروند. اين فيلم نخستين بار در جشنواره فيلم ونيز روي پرده رفت.
«ريچارد جول» كلينت ايستوود
كلينت ايستوود درام زندگينامهاي «ريچارد جول» را براساس مقالهاي با عنوان «كابوس امريكايي: تصنيف ريچارد جول» سال 1997 در نشريه «ونيتي فر» و كتاب «مظنون» (2019) جلوي دوربين برده است. داستان درباره ريچارد جول، نگهبان امنيتي است كه حين بمبگذاري در المپيك 1996 آتلانتا جان بسياري را نجات داد اما پس از اين واقعه متهم به بمبگذاري شناخته شد.
«رختشويخانه» استيون سودربرگ
فيلم كمدي و زندگينامهاي «رختشويخانه» را استيون سودربرگ با بازي مريل استريپ، گري اولدمن، آنتونيو باندراس، ديويد شوييمر و شارون استون جلوي دوربين برده است. فيلم داستان بيوهاي است كه به فكر جعل بيمهاش است. نخستين بار «رختشويخانه» در جشنواره فيلم ونيز روي پرده رفت.
«آشفتگي» سارا فتاحي
داستان فيلم «آشفتگي» زندگي 3 زن در 3 شهر مختلف را دنبال ميكند كه از زندگي دست كشيدهاند. يكي از آنها در دمشق زندگي ميكند. او يكدفعه ارتباطش را با دو زن ديگر قطع و خودش را در آپارتمانش حبس ميكند. ديگري در پي جنگهاي لبنان، دمشق را ترك كرده و به سوئد رفته است. سومي به تازگي به وين مهاجرت كرده و با آيندهاي نامعلوم مواجه است. فيلم گفتماني است ميان 3 زن كه يكي گرفتار دمشق است، يكي گرفتار تبعيد و ديگري مهاجرت كرده است.
«قصه ازدواج» نوآ بامباك
نوآ بامباك، كارگردان امريكايي در تازهترين ساختهاش سراغ ماجراي جدايي يك زوج رفته است. زوجي كه گرفتن حق حضانت فرزندشان مشكلي اساسي پيش پايشان ميگذارد. در اين فيلم اسكارلت جوهانسون و آدام سندلر نقش اين زوج را ايفا ميكنند. منتقدان كارگرداني و فيلمنامهنويسي بامباك همچنين نقشآفرينيهاي بازيگران اصلي را تحسين كردهاند.
«خوك» ماني حقيقي
ماني حقيقي فيلم كمدي «خوك» را با بازي حسن معجوني و بازيگران سرشناس ايراني سال 1396 ساخت و نخستين اكران جهانياش را در بخش رقابتي شصتوهشتمين دوره جشنواره فيلم برلين پشت سر گذاشت. داستان روايت كارگرداني است كه ممنوعيت فعاليتش او را مجبور ميكند به ساخت آگهيهاي تبليغاتي روي بياورد. در همين اوضاع و احوال، قاتلي زنجيرهاي سراغ كارگردانها ميرود و آنها را به قتل ميرساند. شخصيت محوري فيلم مدام به اين فكر ميكند كه چرا سر وقت او نميرود.