در سال 1361 بيست و سه نوجوان ايراني در جريان جنگ ايران و عراق به اسارت نيروهاي عراقي در ميآيند، صدام براي تلافي شكست در جنگ خرمشهر سوءاستفادههاي فراواني از آنها و نوجوانيشان ميكند اما نوجوانها با سن پايين خود اجازه به اين سوءاستفاده ندادند و تصميم به اعتصاب غذا گرفتند تا شبيه ساير اسرا با آنها برخورد شود. آنها اسارت با عزت را به آزادي با ذلت ترجيح دادند و پاي آرمانهايشان ايستادند و بيست و سه نفر به كارگرداني مهدي جعفري داستان همين ماجرا را براي مخاطب تعريف ميكند. به بهانه اكران فيلم «بيست و سه نفر» در سينماها با مهدي جعفري گفتوگويي انجام داديم كه از نظر ميگذرانيد.
در سالهاي اخير تلاش و كوشش زيادي براي روايت جنبههاي ناگفته جنگ ميشود كه از اين حيث فيلم «بيست و سه نفر» قصه تازه و جديدي را براي مخاطب تعريف ميكند اما پرسشي كه مطرح ميشود اين است كه چرا زودتر (به غير از فيلم مستند) به سراغ روايت سينمايي اين قصه نرفتيد؟
حقيقت اين است كه من درست در ميانه ساخت مجموعه مستند «بيست و سه نفر» بودم كه به اين فكر افتادم تا يك اقتباس سينمايي از همين موضوع بسازم. از سال هشتاد و نه طرح فيلمنامه را ثبت كردم و چيزي حدود هشت سال تلاش كردم كه اين فيلم ساخته شود. در اين مدت هر بار و هر كجا به دلايلي كه چندان مايل به صحبت درباره آنها نيستم روند ساخت فيلم متوقف ميشد تا اينكه بالاخره به كمك سازمان سينمايي اوج در سال نود و هفت طلسم ساخت آن شكسته شد. اگر چه امروز قلبا معتقدم كه حتما تقدير ساخته شدن اين فيلم همين بوده است و كسي كه هم بيست و سه نفر و هم صالح قاري را دوست دارد و هم احتمالا اين بنده حقير را حتما خير و صلاح ما را در اين دانسته كه فيلم پس از گذشت اين سالها ساخته شود و نه زودتر يا ديرتر از آن.
همانطوركه اشاره كرديد شما سالها قبل فيلم مستندي بر اساس اتفاقات دوران اسارت «بيست و سه نفر» ساخته بوديد و به نوعي ميتوان گفت اشراف كامل به اين موضوع داشتيد. وقتي قرار شد نسخه داستاني فيلم را بسازيد به همان دانستههايتان در مستند اكتفا كرديد يا فيلمنامه جديدي براساس نگاه و ساختمان متفاوتتري به مرحله نگارش رسيد؟
علاوه بر ذكر منابع پژوهش در تيتراژ فيلم، چند جاي ديگر هم گفتهام كه مجموعه مستند ۲۳ نفر كه پژوهش آن را آقاي محمد شهبا انجام داده بودند تنها يكي از منابع ما در فيلم به شمار ميآيد، كتاب (آن بيست و سه نفر) نوشته دكتر احمد يوسفزاده، كتاب خاطرات ملاصالح قاري نوشته خانم رضيه غبيشي و خود افراد گروه بيست و سه نفر منابع ديگر ما بودند كه در روند نگارش فيلمنامه نهايي از آنها استفاده شده است.
در طول اين هشت سال چيزي حدود چهل بار متن فيلمنامه را بازنويسي كردهام و طبيعتا براي پيدا كردن فرم درست روايت سينمايي به چيدمانهاي گوناگوني انديشيدهام به خصوص كه بنا داشتم در اين فيلم و در كنار قصه بيست و سه نفر گريزي هم به ماجراي پيچيده زندگي صالح قاري بزنم. بنابراين پيدا كردن يك ساختار روايي درست و موزون كار سخت و فرسايندهاي بود كه اميدوارم تا اندازهاي از پس آن برآمده باشم.
قطعا با خود بيست و سه نفر هم گفتوگوييهايي داشتيد كه چگونه شخصيتشان را ارايه دهيد. آيا اختلافنظر و ديدگاه بينتان به وجود نيامد؟
براي ساخت چنين فيلمي با چالشهاي بزرگي مواجه بودم كه يكي از آنها همين مراوده با اعضاي واقعي گروه بيست و سه نفر بود. دو نفر از اين دوستان يعني آقاي دكتر محمد ساردويي و آقاي دكتر احمد يوسفزاده به نمايندگي از طرف گروهشان در تمام مراحل نگارش متن و ساخت همواره به عنوان مشاور در كنار من بودهاند و ما در تمام موارد باهم تبادل نظر داشتيم. اينكه يك كارگردان اين شانس را داشته باشد كه در مورد يك موضوع واحد هم مستند آن را بسازد و هم يك نسخه سينمايي از آن را، مزايا و معايب خودش را دارد. عيب آن ميتوانست اين باشد كه كارگردان فيلم سينمايي از جنبههاي دراماتيك و جذابيتهاي فرمي سينما غافل شود ولي من به خاطر سابقه حضور طولاني در هر دو عرصه چندان نگران اين خطر نبودم.
در طول فيلم انگار نسبت به سرگذشت اين بيست و سه نفر با يك تعلق خاطر مواجه هستيم. موافقيد؟
دقيقا. در واقع آنچه به يكي ديگر از چالشهاي من بر سر راه نسخه سينمايي اين فيلم تبديل شده بود اين بود كه من به اين موضوع تعلق خاطر داشتم و نه فقط تعهد. من با اين بچهها زندگي كرده بودم و آنقدر جزييات ماجرايشان را درك كرده بودم كه دلم نميآمد وقايعي را كه از سر گذرانده بودند به نفع فرم و جذابيتهاي دراماتيك سينمايي، تحريف يا مخدوش كنم. به نوعي هم كارگردان بودم و هم وكالت آنها را در اين پروژه به عهده داشتم ولي از طرفي هم بايد قالب روايي جذابي براي يك چنين داستان چند لايه و پيچيده مييافتم. در نهايت تصميم گرفتم تمام توانم را به كار ببندم تا با حفظ بيشترين ميزان وفاداري دست به اين اقتباس سينمايي بزنم. البته اين وفاداري بيشتر شامل حال وقايع اصلي ميشد و نه شيوه روايت يا زمانبندي آن. ضمنا به همه اعضاي گروه گفته بودم كه به دليل نياز به آزادي عمل در شخصيتپردازي و ارايه اطلاعات مجبورم كه به جاي استفاده از اسامي واقعي ايشان از اسامي ساختگي استفاده كنم. پذيرش اين مساله البته كمي برايشان سخت بود ولي خوشبختانه با آن كنار آمدند. راستش را بخواهيد اگر گذشت و بزرگواري آنان نبود قطعا در مسير ساخت اين اقتباس با وجود بيست و چهار نظر و ديدگاه مختلف بنده هم دچار سردرگمي و محدوديت ميشدم؛ از اينرو همواره از همه اين عزيزان سپاسگزار بودهام كه در اين مسير سخت به من اعتماد كردند. خدا را شكر تا جايي كه من شنيدهام خوشبختانه اكثر ايشان هم از نتيجه كار راضي هستند.
براي نقشهاي بيست و سه نفر از نوجواناني استفاده كرديد كه براي اولينبار مقابل دوربين ميروند. آيا اين به خاطر فقر سينماي ايران در بخش بازيگر نوجوان است؟ برخي منتقدان بر اين باورند روايت مستندگونه فيلم اين نابازيگران را ميطلبيد.
توجه داشته باشيد كه ما در سينماي ايران بازيگران خيلي شاخصي در سنين نوجواني نداريم يا به دليل زودگذر بودن اين مقطع نميتوانيم داشته باشيم. پيش از شروع كار من ميدانستم كه به دنبال چه نوع الگويي براي بازيهاي فيلم هستم. ميدانستم كه بايد تا حد امكان از بازيگران بومي و شهرستاتي استفاده كنم. لهجه و گويش آنها بخشي از شرايط لازم براي باورپذيرير كردن جهان درون فيلم بود؛ از اينرو فراخوانهاي متعددي در سراسر كشور داديم و در استانهايي كه مد نظرمان بود از بازيگران متعدد در سنين نوجواني تستهايي گرفتيم و طي چندين مرحله دست به انتخاب زديم.
به نوجوانان براي حضور در فضاي جنگ آموزش هم داديد؟
بله. جمشيد بهمني كمك گرفتم تا پيش از آنكه بازيگران نوجوان جلوي دوربين بروند به مدت يكماه تحت آموزش و هدايت اوليه قرار گيرند. به جز چند نفر از آنها هيچكدام تاكنون سابقه بازيگري نداشتند. ويژگي مهم اين نوجوانان عزيز علاقه، تلاش و پشتكار آنها بود. به هنگام فيلمبرداري هم شرايط سختي در روند ساخت حاكم بود كه اين بچهها به خوبي از پس آن برآمدند. سعي ما بر اين بود كه بازي بازيگران فيلم حتي با توجه به سوابق حرفهاي بازيگريشان زياد ديده نشود. به نظر من مهمترين ويژگي بازيهاي اين فيلم يكسان بودن سطح انرژي و استايل بازيهاي ايشان است. شايد شنيده باشيد كه برخي تماشاگران از حال و هواي مستند اين فيلم سينمايي سخن ميگويند. مطمئنا اين حال و هواي مستند كه من نام آن را بازسازي زندگي واقعي روي پرده سينما ميگذارم دقيقا همان هدفي بود كه من و همكارانم در مسير ساخت فيلم بيست و سه نفر براي آن تلاش كرده بوديم. همينجا مجددا از همه بازيگران فيلم سپاسگزاري كرده و به همه آنها تبريك ميگويم كه با بازيهاي درخشان خود تمامي صحنههاي فيلم را به وقايعي باورپذير تبديل كردهاند.
حالا اين پرسش به وجود ميآيد كه چرا در استفاده از بازيگران چهره پرهيز كرديد؟ نميتوان كتمان كرد كه بخشي از جذابيت فيلم به بازيگراني است كه در آن حضور دارند. به نظر ميآيد به خواسته مخاطب در اين بخش توجه نكرديد. موافقيد؟
مساله فقط بيتوجهي به خواست مخاطب نيست. اگرچه تعداد زيادي از مخاطبان همواره فيلمها را به دليل حضور بازيگران شاخص آنها دنبال ميكنند اما در سينما اين يك اصل نيست بلكه تنها يكي از متغيرهاي فروش و گيشه فيلمهاست. يكي از دلايل من براي پرهيز از حضور چهرهاي شاخص اين بود كه اغلب قهرمانان داستان نوجوان بودند و ما در اين سن چهره شاخصي نداريم، بخشي از بازيگران هم كه بايد عربزبان انتخاب ميشدند (و طبعا كمي ناآشنا) در اين ميان تنها گزينهاي كه به ما امكان استفاده از چهره شناختهشده را ميداد نقش ملا صالح قاري بود و من اگر فقط از يك چهره شناختهشده در كنار اينهمه چهره ناشناس استفاده ميكردم قطعا توازن روايي و باورپذيري كار به هم ميخورد. بيننده لابهلاي قهرمانهايي كه آنها را بهصورت كاملا واقعي پذيرفته بود ناگهان با فلان بازيگر سرشناس مواجه شده و او را به جا ميآورد و همين كافي بود تا از جهان واقعي فيلم به بيرون پرتاب شود.
نكتهاي كه در طول فيلم به چشم ميآيد نگاهي است كه كارگردان به همه اين بيست و سه نوجوان دارد و آنها در يك سطح ارزيابي ميكند. يعني هيچكدام آنها نسبت به ديگري برتري ندارند و اين به نظر كاملا آگاهانه و تعمدي بوده است. دليلش را برايمان توضيح ميدهيد؟
بله طبعا. ما به فراخور موضوع و ايده اصلي فيلم بايد دست به خلق يك شخصيت گروهي ميزديم؛ كاري كه چندان هم آسان نيست. فيلم ما نه فرصت اين را داشت كه بيننده بتواند با تكتك كاراكترها ارتباط بگيرد و نه نياز آن را. مهمترين وظيفه ما اين بود كه ضمن آشنايي حدودي با چهرهها و آدمهاي گروه در طول فيلم موفق به خلق يك شخصيت واحد به نام بيست و سه نفر شويم. يكي كردن آدمها آن هم در درام كار بسيار مشكلي است چون اصلا اگر آدمها با يكديگر اختلاف نظري نداشته باشند پايههاي درام بنا نميشود. در اين داستان خاص اما اين يكي شدن خود به يكي از عناصر اصلي درام تبديل ميشود و به نوعي به يكي از لايههاي معنايي فيلم.
چرا به درون كاراكترها نفوذ نكرديد؟ ما از شخصيت كاراكترها چيز زيادي نميدانيم. نظرتان چيست؟ حتي راوي نوجوان فيلم انگار كه يك شخصيت سمبليك است و نه يك شخصيت مستقل.
همانطوركه اشاره كردم جهان گسترده داستان اين فيلم اين اجازه را به من نميداد كه با تكتك آدمها از نزديك همراه شويم. درباره راوي نوجوان فيلمم كاملا با شما موافقم. او معمولا از افعال جمع در كلامش استفاده ميكند. ذكر يك نكته ديگر هم خالي از لطف نيست. يكي از تمهاي اصلي اين فيلم فداكاري و از خودگذشتگي است اساسا اين تم، ايده اصلي واقعيت تاريخساز دوران دفاع مقدس ماست. قهرمانهاي واقعي در هنگام نبرد منيت خويش را به شكلي خودخواسته ناديده ميانگاشتند تا بتوانند در يك حركت حماسي جمعي و ملي سهيم شوند. وجود آنها بيشتر استعارهاي از يك ملت بود تا يك فرد. و از آنجا كه براي من هم اين بيست و سه نفر نمادي كلي از رزمندگان از جان گذشته آن دوران بودند دليلي نميديدم تا با شخصيت حقيقي آنها و جزييات شخصي زندگيشان مواجه شويم؛ كما اينكه در چند جاي فيلم هم اين اتفاق به فراخور داستان ميافتد.
بخشهايي از فيلم متناسب با روحيهاي كه نوجوانان دارند جنبه شوخي و كمدي به خود ميگيرد؛ خصوصا زمان بازجويي نوجوانها. در سالن سينما ميديدم كه مخاطبان به اين صحنهها واكنش مثبت نشان ميدهند و ميخندند.
بخش مهمي از لحن طنز داستان به واقعيت وجود اين طنز و طنازي در كاراكترهاي اصلي بازميگردد. از طرفي دنياي دوران نوجواني انصافا دوران شيرين و بازيگوشانهاي است. نكته مهمتر آنكه طنز نمك زندگي است. ما در زندگي واقعي خود اغلب همه مشكلات و سختيها را با چاشني طنز قابل تحمل و قابل هضم ميكنيم. در چنين داستان تلخي طبيعي بود كه بخواهم از عنصر طنز كمك بگيرم. بهطور طبيعي آدم (و به خصوص نوجوانان) در دل دشمن بايد بترسند ولي هميشه بودهاند طنازاني كه از لحن شوخ خويش به عنوان يك سلاح سرد براي بالا بردن روحيه و مقاومت همرزمانشان استفاده كنند.
در صحبتي كه در نشست مطبوعاتي فيلمتان در جشنواره فجر داشتيد عنوان كرده بوديد كه هر كدام از اين نوجوانان سمبل يك بخشي از ايران هستند ولي جلوه بيروني فيلم بيشتر روي كاراكترهاي كرماني و جنوبي است. نظر شما چيست؟ آيا اين تاكيد روي كاراكترهاي كرماني و جنوبي ناشي از اين بود كه اين بيست و سه نفر اساسا از كرمان به منطقه جنگي اعزام ميشوند؟
بله، ميخواستم از نظر تاريخي به نسبت واقعي افراد گروه پايبند باشم چرا كه اغلب اين دوستان از استان كرمان، يك نفر از قشم يك نفر از ساري، يك نفر از مشهد و يكي هم از زنجان بوده. صالح قاري هم كه بچه آبادان است.
وضعيت اكران و اطلاعرساني فيلم ظاهرا چندان مناسب نيست. با اين وضع شايد نبايد اميد زيادي به فروش خوب داشته باشيد.
فعلا نميتوانم در مورد بخش تبليغات اظهارنظر درستي داشته باشم چون هنوز در ابتداي راه هستيم. ميدانم كه دوستان اين بخش سخت مشغول كار هستند. دلخوري ما هم مثل بسياري همكاران ديگر شايد به زمان اكران و نحوه پخش فيلم مربوط باشد. اين فقط گلايه من فيلمساز نيست بلكه به زعم بسياري از آنها كه فيلم را ديدهاند و نديدهاند و به گواهي كامنتهايي كه در دنياي مجازي و برخي سايتها قابل رديابي است، «بيست و سه نفر» به عنوان بهترين فيلم از نگاه ملي در سال نود و هفت و به عنوان فيلمي كه صادقانه براي ملت ايران ساخته شده است شايد حقش نبود كه در اين فصل سال و به اين شكل مظلومانه و حقيرانه اكران خود را آغاز كند. در كل كشور، ما سي و هفت سانس در روز اكران را آغاز كرديم و تا نيمه ديماه كه قرار است سرگروه داشته باشيم ممكن است فقط چند سانس آزاد ديگر به فيلم بدهند. اگر چه هر بار مجبورم به خودم يادآوري كنم كه اين فيلم براي جامعه مخاطبي بسيار فراتر از محدوده اكران در سينماي ايران ساخته شده و انشاءالله روزي به دست همه مخاطبانش خواهد رسيد ولي توقع سازندگان و تماشاگران فيلم كمي بيش از اين بود.
همين چند وقت پيش با يكي از اسراي جنگي صحبت ميكردم. او معتقد بود خشونتي كه در اردوگاه اسراي عراقي بر آنها وارد ميشده و آنها هر روز و هر شب مجبور به تحمل رفتارهاي ددمنشانه آنها بودند بسيار دهشناكتر از آن چيزي است كه در فيلمها يا سريالها به تصوير كشيده ميشود. چرا شما روي جنبه خشونت ماجرا تمركز نكرديد؟
بله، من هم ميدانستم كه خشونت محيط بازداشتگاه و اسارت چقدر بالا بوده اما به دو دليل از نمايش غلظت اين خشونت پرهيز كردم، اول اينكه بخش عمدهاي از مخاطب اين فيلم بايد كودكان و نوجوانان باشند و من صلاح نميديدم كه با نشان دادن سطح بالايي از خشونت آنها را از تماشاي فيلم محروم كنم. بازخوردهاي مثبتي را هم در رابطه با همين موضوع گرفتهايم، ديگر اينكه استفاده از شكل خشونت اغراقشده در فيلمهاي اسارتي ما به يك كليشه از چشم افتاده تبديل شده بود و داستان من نيازي نداشت با توسل به اين كليشهها مخاطب جذب كند. از طرفي معتقدم خشونت اصلي اين قصه در سطح نميگذرد و نوعي خشونت پنهان در آن وجود دارد كه تاثيرش روي مخاطب بيشتر است. بيننده در جايجاي فيلم دلش به حال بچههايي ميسوزد كه در سنين كم به ابزار تبليغاتي دشمن تبديل شدهاند و هيچ راه گريزي هم ندارند. خشونت پنهان در صحنه شهربازي يا ملاقات با صدام بارها دردناكتر از شلاق و مشت و لگد است. اين را از زبان خود بيست و سه نفر هم ميتوانيد بشنويد.
فضاي دو فيلمتان اصلا قابل قياس با هم نيست. دو روايت مجزاي از هم... درباره انتخاب سوژهها برايمان توضيح ميدهيد؟ يعني با اين دست فرمان پيش رويد ممكن است فيلم بعديتان يك فيلم كمدي گيشه باشد؟
سوال بدي نيست ولي شايد من توانايي پاسخ دقيق به آن را نداشته باشم. اين را هم بگويم كه نوبت ساخت بيست و سه نفر خيلي جلوتر از فيلم اول من (ايستگاه اتمسفر) بود ولي به دليل آنكه شرايط براي ساخت آن فراهم نشد من به تجربه ديگري روي آوردم. نميخواهم بگويم تكليفم با خودم روشن نيست كه هست، بلكه آنچه در حوزه كارگرداني سينما برايم اولويت دارد چرايي پرداختن به موضوعهاست تا اينكه هوس و وسوسه صرف فيلمسازي. چه در مستندهايم و چه در اغلب فيلمهاي كوتاه و بلندي كه ساختهام به دنبال گونهاي از تاثير اخلاقي يا اجتماعي روي مخاطبان بودهام. اگرچه تم آثار و ژانر آنها با هم متفاوت بوده اما اهميت دادن به سوژهها در همه آنها مشخص است. و سوء تعبير نشود به دنبال دادن پيام در سينما نيستم اما معتقدم هر فيلمي كه نتواند روي مخاطب خود تاثيري بگذارد ارزش ساختن ندارد و همه ميدانيم كه اين تاثيرگذاري در سينما جز با تركيب موثر و ساختارمند فرم و محتوا به دست نميآيد؛ به عبارت بهتر تا وقتي موضوعي هر چند مهم تبديل به بخشي از فرم اثر نشود، هيچ تاثيري حاصل نميشود. بله من هم بهشدت مشتاق ساختن فيلم كمدي خوشساخت و تاثيرگذار هستم ولي نه كمدياي كه فقط به انگيزههاي كاسبكارانه ساخته شده باشد و نه كمديهاي سخيفي كه قدشان از قد و اندازه شعور تماشاگرانشان بسيار پايينتر باشد. متاسفانه در كشور ما با اين ژانر زيبا و پر طرفدار اغلب برخوردي دمدستي صورت ميگيرد. اگر چه مشغول كار همزمان روي چند طرح و فيلمنامه هستم اما طبعا الان نميتوانم پيشبيني كنم كداميك از آنها زودتر به نتيجه خواهد رسيد.
حق «بيست وسه نفر» نبود كه در اين فصل سال و به اين شكل مظلومانه و حقيرانه اكران خود را آغاز كند. در كل كشور، ما سي و هفت سانس در روز اكران را آغاز كرديم و تا نيمه ديماه كه قرار است سرگروه داشته باشيم ممكن است فقط چند سانس آزاد ديگر به فيلم بدهند.