الگوي سياسي ما
سعيد عابدپور
در جهان امروز سخن از يك الگوي سياسي و اقتصادي بدون در نظر گرفتن نتايج آن الگو امكانپذير نيست. سياستمداران و واعظان سياسي هر قدر در ارايه تصويري آرماني از ديدگاه خود موفق باشند، قدرت جلوگيري از آثار اقتصادي و سياسي را بر زندگي مردم و قضاوت كارشناسانو نخبگان از عملكرد خود ندارند. در كشور ما دو الگوي سياسي و اقتصادي در جهت عكس يكديگر گاه حركت ميكنند. در زمينه اقتصاد از سه دهه گذشته مبتني بر دركي نئوليبراليستي گام برميداريم، اما در زمينه سياسي كاملا در جهتي خلاف آن عمل ميكنيم. اين تناقض ساختاري جز با شناخت بيشتر و كوشش براي كاستن شكاف بين اقتصاد و سياست قابل حل نيست. از نظر سياسي كشور ما چيزي بين جهان ليبراليستي و سوسياليستي است. قرائت سياسي ما از اسلام در تضاد اساسي با قرائتهاي اخواني، وهابي و سلفي است. تنوع و كثرتگرايي ذاتي در انقلاب اسلامي، مشاركت سياسي و اجتماعي زنان، تعدد احزاب سياسي، وجود ديدگاههاي متنوع در قواي سهگانه كشور و از همه مهمتر مجلس، سياست خارجي مستقل، پشتيباني از مقاومت و ساير عوامل به اسلام سياسي ايراني تمايز خاصي بخشيده است. ولي كشور ما همانند ساير كشورهاي مسلمان ناخواسته در زير هژموني اقتصادي غرب زندگي ميكند، اما مساله ما اين است چگونه ميتوان بر اين هژموني فائق آمد و مشكلات ساختاري اقتصادي را به نفع قرائت عدالتگرايانه از اسلام تغيير داد. در دهه 70 ميلادي، يك درصد از جمعيت جهاني، 40 درصد ثروت جهان را در دست داشت. امروز همان يك درصد، هشتاد درصد ثروت جهاني را در اختيار دارد. آيا ما ميتوانيم الگوي اقتصادي مبتني بر آموزه عدالت ايجاد كنيم تا در كشورمان شاهد شكاف عميق بين قشر اندك ثروتمند با اكثريت فقير نباشيم؟ آنچه در عمل اتفاق افتاده ناكامي بوده اما هنوز فرصت اصلاح از بين نرفته. با سياستهاي اصلاحي البته كه ميتوان فاصله اين دو قشر را از هم كاست و طبقه متوسط را تقويت كرد. بدون تعادل در زيست اقتصادي، تعادل سياسي، امنيت ذهني و رواني ميسر نيست. حقيقتا تعريفي از عدالت بر مبناي آموزههاي ديني و جهان كنوني بسيار سخت است و پاسخ به اين سوال ميتواند ما را در نظريه اسلام سياسي متناسب با انقلاب اسلامي تقويت كند. از سوي ديگر وضعيت امروز ما نسبت به سابق تفاوت چنداني نكرده است. در زمان جنگهاي ايران و روس سرمايهداري روس و انگلستان هر يك با تكيه بر دانش فناوري جديد درصدد تصاحب قلعه ايران بودند و تا حدي نيز موفق شدند. اكنون هدف اصلي تحريمها نيز همين است.
مساله غرب (امريكا) انرژي هستهاي يا ممانعت از دسترسي ايران به بمب اتمي نيست، بلكه مساله سلطه بر ايران و از همه مهمتر فروپاشي الگوي ايراني، مشاركت سياسي و كاستن از نقش ايران در تقويت جبهه مقاومت است. در جريان تلاش غرب براي فروپاشي يوگسلاوي هدف از بين بردن آن الگوي نسبتا موفق سوسياليستي بود و اين را از داخل با تقويت ناسيوناليسم قومي و ناكارآمدي اقتصادي انجام دادند. در تخريب الگوي مشاركت سياسي كافي است آن را به قرائتهاي طالباني، اخواني، وهابي و سلفي مبتلا كنيم. اين روزها از سوي برخي بلندگوها ميشنويم كه بايد دهان منتقدان را بست. طرفداران برخي جناحهاي سياسي يا برخي سخنوران ما را به همان راهي هدايت ميكنند كه مطلوب فروپاشي و عدم كارآمدي نظريه اسلام سياسي است. حذف يا كمرنگ كردن نيروهاي منتقد اجتماعي توانايي نظام را در برخورد با چالشها كم ميكند. هر قدر در داخل از تنوع و تكثر و در عين حال وحدت برخوردار باشيم، توان سياسي خود را بالا بردهايم. برخي وحدت را عين يكدستسازي ميدانند و ميدانيم هيچگاه يكدستسازي در جامعه رخ نميدهد و حتي درون جريانهاي موافق صداهاي انتقادي همواره وجود دارد. در برهوت سلطه نئوليبراليسم، اسلام ايراني چشم اميدي براي حفظ استقلال كشور و ميليونها مسلمان در كشورهاي ديگر است. شكي نيست برخي كشورها مانند اندونزي، مالزي، تركيه و غيره از نظر اقتصادي توانستهاند موفقيتهايي را كسب كنند و الگو شوند، ولي كماكان الگوي سياسي مبتني بر مشاركت سياسي و اجتماعي شهروندان كشورمان به دور از سلطه عناصر وهابي، سلفي و اخواني است. چشم ميليونها شهروند ايراني به انتخابات مجلس و ورود افراد شايسته بدان است. با تنگنظري، ناآگاهي و سياستبازي به جاي سياستورزي خردمندانه اجازه ورود بنگاهداران سياسي را ندهيم.