در ستايش آنتنها
پريا درباني
تلفن همراه دوستم را دزديدند. از پشت ضربهاي به سرش زدند و گوشي را قاپيدند. وقتي ديدمش يك طرف صورتش برافروخته بود و يك خال خونين روي شقيقهاش داشت. دلم ريش شد. حالا كه چند روزي ميگذرد، از لحاظ جسمي خوب است. روحش اما خراش برداشته. هنوز گوشي ندارد و ارتباط بين ما تقريبا قطع شده.
از پيش برنامه ريخته بوديم كه در همين روزها كاري را شروع كنيم. اما برقراري يك تماس آنقدر پيچيده شد كه عقب مانديم. چند باري پيش آمد كه من بايد اطلاعاتي فوري از او ميگرفتم، امكانپذير نبود. بايد نظرش را ميپرسيدم، پيداش نكردم. براي رفتن به ملاقات كسي بايد هماهنگ ميكرديم، نشد.
با حذف يك گوشي از مجموعه متعلقات خودم هم نه، دوستم، در خيلي از امور عادي زندگيمان اخلال افتاد. چند روز تاخير و مقاديري ترس، اضطراب، نگراني، حسرت و اي كاش به روزمرهمان اضافه شد. از وقتي اين اتفاق افتاده ديگر فكر ميكنم كه روياي از تب و تاب افتادن تلفنهاي همراه فقط يك خيال است. شبنشينيهاي ناخوانده، جمع شدن زير ساباطها و گعده بر پيرنشينها به همان رسم قديم، ديگر برنخواهد گشت. يك پديده وقتي در روزمره آدمها جا باز ميكند كه چند امكان قبلي را كنار زده يا كمرنگشان كرده باشد. براي حذفش نياز به جايگزين پرتوانتري است كه قدرت پيروزي در مبارزه با كارايي و در مبارزه با عادت مردم را داشته باشد.
اين روزها حضور تلفن همراه و اينترنت و ارتباط مجازي غيرقابل انكار است. حذفش (به هر بهانه و با هر ارزشي) منجر به آشفتگي زندگي ميشود.
گرچه به مذاقمان خوش نيايد، اما حقيقت اين است كه تا همين امروز ارتباط مجازي جاي خيلي از دورهميها را گرفته. با وجود تمام كاستيها، دردسرش كمتر است و ويژگيهاي خوبي دارد. اگر پيشتر تنها راه كوتاه كردن شب چله، همنشيني بود؛ حالا گزينههاي ديگري هم رو شده. بنا بر شرايط ميشود انتخاب درخوري كرد. به هر حال چيزي كه اهميت و ارزش دارد، ارتباط بين آدمهاست. آنتنها، سيگنالها، امواج، گيرندهها، فرستندهها يا هر چه براي وصل كردن آمده، بايد بيشتر شود، روزبهروز پيشرفت كند و كيفيتشان بهتر شود. آنقدر كه هيچ منع و مسافتي بهانه دست غم ندهد.