پيوند نگارههاي ايراني با هنر مدرن
شكوفه معيني|تاريخ هنر، سالها نقشهاي بيشمار از زنان داشته كه به دست هنرمندان مرد، تصوير شدهاند؛ كه اين موضوع به دليل مردانه بودن نقاشي تا همين چند دهه گذشته ادامه داشته است. خالي بودن عرصه هنر از حضور زنان، حلقه گمشدهاي در جامعهشناسي هنر به ويژه نقاشيهاي ايراني بوده است. چه اينكه زنان در هنر جدي شمرده نميشدند يا اينكه به دليل مشكلات فرهنگي و آموزشي، زني در اين عرصه، رشد چشمگيري نداشته است. امروز اما تعداد نقاشان زن از مردان بيشتر است. همين موضوع به علاوه خلأيي كه پيش از اين در تصوير كردن زن بوده، باعث شده كه در بسياري آثار نقاشي معاصر با زنان نقاش مطرحي روبهرو باشيم كه فضاي كار خود را به زن و دنياي پيرامون او اختصاص دادهاند.
شهلا آرمين، يكي از نقاشاني است كه توجه ويژهاي به زن در آثارش داشته است. زنهايي كه با رنگهاي درخشان و خام در فضاي نگارههاي ايراني در حركتاند؛ حركت زنهاي پنهان شده از اندروني نگارهها با شال و دستار و روبند به بطن نقاشي با لباسهايي مدرن و سرشار از رنگ و زندگي. تركيبي كه شايد با نگاهي عميقتر، نشاني از تغييرات فرهنگي و زماني باشد.
هر چند كه اين نقاش به گفته خودش نقاش بداهه است اما بيشك اين روال تغيير فرهنگي در ذهن و باور او نفوذ كرده است. در آثار رضا عباسي نيز چنين تصاويري از زن ديده شده بود. حاكمان صفوي به دنبال رقابت با حكومت عثماني و در جهت ايجاد توازن قدرت به گسترش رابطه با ساير كشورها پرداختند، اين تعاملات بر جريان زندگي اجتماعي جامعه ايراني تاثير بسزايي گذاشت. جايگاه اجتماعي زنان ايراني بهبود يافته و زنان نقش برجستهاي در حوزههاي سياسي و فرهنگي پيدا كردند. در نگارگري ايراني نيز متاثر از اين جريان، نگاره زنان متحول شد و تصاوير زنان كه تا قبل از آن به عنوان عنصر مكمل ارايه ميشد به صورت نگارههاي تك برگي مصور شد. رضا عباسي از بزرگترين نگارگران صفوي و از پيشگامان نگارههاي تك برگي است. در آثار او زنان به صورت مستقل حضور يافته و مردان به عنوان عناصر فرعي اثر تصوير شدهاند. اينجا اما زنان با جسارت بيشتر و نمود واضحتري از باورهاي قديم خود فاصله گرفته و چهرهاي مدرن از خود نشان ميدهند؛ سوار بر اسب هستند و مجالس، زنانه است. اگر مردي در تصاوير ديده شود همراه زن است نه محور اثر. حتي مادر هم با فرزندش از پستو بيرون آمده و در كنار مرد، ايستاده است. در اين ميان بايد تاكيد كرد كه در آثار آرمين، نگاه جنسيتي به زنان وجود ندارد و حضور زن، بازتابدهنده تغييرات فرهنگي جامعه است.
از سوي ديگر، از آن ريزهكاريها و پيچوتاب نگارههاي ايراني خبري نيست و فضاسازي، اشيا، عناصر معماري و فيگورها در انتزاعيترين حالت ممكن به تصوير درآمدهاند. او عناصر محدودي از نگارگري را برميگزيند و با رفتاري هوشمندانه، نشانههاي فيگوراتيو را تا سر حد انتزاع تقليل ميدهد. با اين حال هرگز از فرمهاي معنادار پيكرهگون فاصله نميگيرد. نقاشيها همچون شيوه كارش مبتني بر بداههپردازي است به همين جهت معمولا آثارش پيش طرح يا اتود قبلي ندارند. همه چيز به تدريج بر سطح بوم شكل ميگيرد. فرآيندي است كه نتيجهاش از قبل، قابل پيشبيني نيست. شايد ديگر قرار نيست، هنرمند از مهارت خود در به كارگيري خط و نقش بگويد و انتقال محتوا و پيام، رسالت او شده است. ديگر از راز و رمز و كنايه خبري نيست و همه چيز در سادهترين حالت به تصوير درآمده. بيپرده، ساده و واضح؛ زباني كه امضاي دنياي مدرن دارد. از طرفي تمركز بر رنگ قرمز، نشانهاي از سركشي است؛ چنانكه اين رنگ شجاعت، جاهطلبي، سلطه و رياستطلبي به همراه دارد. به نظر ميرسد انتخاب اين رنگ با حضور اغراقآميز زن در آثار آرمين به نوعي سلطهجويي و هيجان و حتي انقلاب به دنبال داشته باشد. همچنين توجه ويژه هنرمند به نگارههاي ايراني ميتواند پيوندي باشد ميان گنجينه هنر ايراني و دنياي هنر مدرن.