آفريننده جهان واژه و درام
فرشيد قليپور
مگر ميشود بهرام بيضايي را دوست نداشت؟ مگر ميشود از تماشاي هر فيلم ايشان و سكانس به سكانس آن حظ نكرد؟ انبوه فيلمنامهها و نمايشنامهها و پژوهشهاي ايشان را با چه حالي ميشود خواند و مست نشد؟ استاد بهرام بيضايي با سينمايشان و تئاترشان كاري با ما كردهاند كه عاشقي ميكنيم با تكتك آثارشان. ذهنمان با هر اثر ايشان آب و جارو ميشود و صيقل پيدا ميكند. انگار وسط يك حوض آبي، يك جعبه انار بريزي. نگاه كه ميچرخد به سمت تصويرهايي كه ايشان در سينماي ايران آفريدهاند، ديگر تاب برگرفتنش نيست. حالي به حالي ميشود دل، با هر ديالوگ شخصيتهاي آن فيلمها. يك فيلم از ايشان كه ببيني يا يك تئاتر بر صحنه اگر ديده باشي، هم از ادبيات غني پارسي سيراب خواهي شد، هم جامعهشناسي خواندهاي، هم روانشناسي را مرور كردهاي، هم از تاريخ چيزي دانستهاي و هم قدري از فلسفه دريافتهاي. اين همه اشراف و تسلط به اين حجم اطلاعات در كنار اصول فني و دراماتيك در هر اثر، به قدري يگانه است كه بهتر است بيهوده تلاش نكنيم تا نمونه ديگرش را بيابيم. تازه آن هنگام بيشتر شيفته استاد ميشويم كه سخاوت و فروتني و منش صميمي ايشان نمكگيرمان ميكند و با اين ميزان دانايي، چندين برابر رفاقت و محبت گيرمان ميآيد. جهانشان يگانه است استاد و شورانگيزي واژهها در هر درام، فراتر از يك رويداد ساده است. با آثار استاد بيضايي عشق ورزيدن را تمرين كردهايم، از سادگيها و پاكي انديشهها لذت بردهايم، بر بدان خشم گرفتهايم، به قهرمانانش دل دادهايم و با آنها اشك ريختهايم. از كدام بازار ميشود اين همه عشق و شور خريد؟ استاد بهرام بيضايي كه اسوه تلاشاند و آثار يگانهشان همچون گنجي است، عزيزدل ما هستند. اصلا عزيزدل همه آنهايي هستند كه دل با زلف سينما و تئاتر و ادبيات ايران گره زدهاند و ميكوشند و پيش ميروند و اثر خلق ميكنند.