باستاني پاريزي، تاريخنگار مردمي
رضا مختاري اصفهاني
دكتر ابراهيم باستاني پاريزي تبار از پاريز كرمان داشت و با آنكه از «پاريز تا پاريس» را طي كرد، اما همچنان دل در گروي پاريز و كرمان داشت. كرمان براي او ايران بود و ايران برايش كرمان. در هر متن و سخني به مناسبت و بيمناسبت از كرمان ميگفت و مينوشت. چه كرمان را به جان دوست داشت و گويي در پي اداي دين به دياري بود كه مردانش براي آزادي ايران رنجها كشيده بودند. همچنانكه خودش در كتاب «تلاش آزادي» به بهانه شرح حال حسن پيرنيا به تلاش ايرانيان براي آزادي پرداخت. باستاني پاريزي از اولين فارغالتحصيلان رشته تاريخ در مقطع دكترا بود كه پيش از او اديبان تاريخنگار بيشتر جلوه داشتند. او اما روايتي جذاب از تاريخ فراهم آورد كه گويي تاريخ خوانده بود تا حكايتهايي شيرين از گذشته بگويد؛ حكايتهايي كه مخاطباني از هر طيف و گروهي داشت. كتابهاي باستاني پاريزي هم خوانندگاني از ميان مردمان عادي داشت، هم رجال سياسي را جذب ميكرد. آنچه روايات تاريخي او را جذاب كرده بود، تنها شيوه بيانش نبود كه باستاني تاريخ مردم را براي مردم مينوشت. در تاريخنگاري او بود كه ميشد با شيخمحمدحسن زيدآبادي معروف به «پيغمبر دزدان» آشنا شد؛ گويي نويسنده خود را در كسوت زيدآبادي ميديد كه سخن خودش نيز از كنايه و مطايبه بيبهره نبود. باستاني خود نيز در سخن و قلمش مطايبه و كنايه فراوان داشت. او طبع حكايتگويي را از پاريز و از پدر به ميراث برده بود. اين طبع را در مجله خواندنيها پرورش داد. چندي همكار ذبيحالله منصوري در اين مجله بود و برخلاف بسياري از تاريخنگاران دانشگاهي كتابهاي منصوري را تخطئه نميكرد. چه دريافته بود منصوري به فرهنگ مطالعه و علاقه به تاريخ در ايران كمك شاياني كرده است.
باستاني با وجود تحصيلات دانشگاهي در رشته تاريخ اما در ميانه نويسندگان و مترجماني چون منصوري و تاريخنگاران دانشگاهي مانند فريدون آدميت ايستاد. او تاريخ را به شيوهاي روايت كرد كه مستند بود اما عامه مردمان را به خواندن كتابهايش ترغيب كرد. كتاب «شاه منصور»ش روايتي جذاب از عصر حافظ بود، اما برخلاف قاسم غني تصويري دلانگيز از آن روزگار ارايه ميكرد. استاد دريافته بود جامعه به تاريخ نياز دارد، اما شيوه روايت را بايد تغيير داد. او در حالي به اين مهم دست يافته بود كه در حوزه پژوهش و تصحيح كتابهايي چون «سياست و اقتصاد عصر صفوي» و «تاريخ كرمان» تاليف احمدعليخان وزيري را در كارنامهاش دارد. دكتر باستاني پاريزي در نهايت تواضع بود. براي بسياري از كتابها با نويسندگاني با نام و نشان يا بينام و نشان مقدمههاي خواندني نوشت. اين مقدمهها را در مجموعهاي با عنوان «جامعالمقدمات» منتشر كرد؛ عنواني كه هم نشان از روحيه طنز استاد داشت و هم پهلوزدني كنايهآميز به كتاب درسي سالهاي ابتدايي تحصيل طلاب علوم ديني بود. دكتر باستاني پاريزي كه با مجله خواندنيها آغاز كرده بود، تا آخرين ماههاي حيات مقالاتي براي روزنامه اطلاعات مينوشت؛ نوشتههايي كه علاوه بر تعلق خاطر او به فضاي روزنامهنگاري، از تعلقات عاطفي ميان او و سيدمحمود دعايي، همشهرياش حكايت داشت. دكتر باستاني پاريزي تاريخنگار مردمي بود كه قلم و زبانش مملو از روايتها، مطايبهها، كنايهها و ضربالمثلهاي عاميانه اما با بياني دلچسب بود. شوربختانه امروزه تحقيقات و نوشتههاي تاريخي هم از روايات اديبانه عبدالحسين زرينكوب و روايات عاميانه باستاني پاريزي محروم مانده و هم در بيان نظريههاي علمي فرومانده است.