عزيزم ما كوك نيستيم
احمد طالبينژاد
در باب اهميت ساخت فيلمهاي كمدي، ديدگاهها و تناقضهاي زيادي وجود دارد؛ عدهاي بر اين باورند كه وقتي جامعهاي دچار التهاب يا غم و غصه است، توليد فيلم كمدي ضرورتي ندارد اما بر عكس عدهاي ميگويند در شرايط سخت توليد و نمايش فيلمهاي شاد براي مخاطب ضرورت دارد. از نظر علم روانشناسي ثابت شده، خنديدن باعث تخليه بخشي از عصبيتهاي انباشته در وجود آدمي ميشود و در شرايط دشوار لازم است كه از فشارها بر روح و روان انسان كاسته شود تا او بتواند به زندگي خود ادامه دهد.
واقعيت اين است در شرايط فعلي، جامعه ما نيازمند شادي و آرامش است، چيزي كه اصلا در آن وجود ندارد. از همه سو نگراني و اضطراب بر مردم وارد ميشود. در اين شرايط فيلمسازان جامعه بد نيست به سمت فيلمهاي كمدي كه ارزش ماندگاري دارند، بروند. از اينها گذشته سينماي ايران از همان ابتداي شكلگيري تا به امروز، جز چند استثنا كمتر موفق شده فيلمهاي كمدي خوبي كه از نظر اصول روانشناسي ارزشمند باشد به مخاطب تحويل دهد. به اعتقاد من اگر شانس تاريخي با سينماي ايران همراه ميبود و اجازه ميداد، آوانس اوگانيانس بعد از ساخت فيلم درخشان «حاجيآقا آكتور سينما» كه به درستي نخستين و يكي از بهترين فيلمهاي كمدي سينماي ايران است باز هم فيلمي از اين جنس بسازد ما ميتوانستيم در زمينه فيلمهاي كمدي صاحب سبك، توليد فيلمهاي ارزشمند بيشتري باشيم. اما متاسفانه او بعد از ساخت فيلم «حاجيآقا آكتور سينما » در به در شد و به جاي تداوم سبك اوگانيانس، سينماي ايران را كمديهاي سخيف فرا گرفت كه اين كمديها من را ياد تعبير دكتر كاووسي مياندازد كه گفته بود:«در ايران هر وقت فيلم تراژدي ساخته ميشود، كمدي از كار درميآيد و هر وقت فيلم كمدي ميسازند، تراژيك ميشود.» درست است كه خنده گرفتن از مخاطب در لحظه كار سختي نيست اما مهم اين است كه طوري بتوانيم مخاطب را بخندانيم كه تفكر و سليقهاش ارتقا پيدا كند. وقتي به تاريخ سينماي پيش از انقلاب نگاه ميكنم «حاجيآقا آكتور سينما»، سريال «دايي جان ناپلئون» و ... هنوز به نظر من ارزش خنديدن بدون خجالت را دارند بعد از انقلاب هم از ميان فيلمهاي كمدي ارزشمند به «اجارهنشينهاي» داريوش مهرجويي ميتوان اشاره كرد. اين فيلم هنوز كه هنوز است يكي از درخشانترين فيلمهاي كمدي تاريخ سينماي ايران است. همچنين فيلم سنپترزبورگ بهروز افخمي هم كمدي خوشساختي است. يكي، دو كار كمال تبريزي منهاي پايان سفارشيشان را دوست دارم. شما نگاه كنيد، تصويري كه چاپلين در عصر جديد از دنياي مدرن قرن بيستم ارايه ميدهد چقدر تكاندهنده و هشداردهنده است. انساني كه ماشين را اختراع ميكند تا در خدمتش باشد اما خودش لاي چرخدندههاي آن گير ميكند. هارولد لويد در فيلمهايش موقعيتي از تزلزل را نشان ميدهد كه انسان قرن بيستم دچارش ميشود كه اين تزلزل ريشه فلسفي عميقي دارد. متاسفانه بايد بگويم كه چنين آموزههاي تكاندهندهاي كه بازتاب شرايط امروز اجتماعي ما باشد در فيلمهايمان نميبينيم. در حال حاضر كمديها بيشتر سخيف هستند. عوامل سازنده چنين فيلمهايي به واسطه نزديكي با قدرت با تابوها شوخي ميكنند تا مخاطب را بخندانند ولي اين خندهها چيزي را در مخاطب بيدار نميكند و تحولي در او به وجود نميآورد. البته كه اولين وظيفه كمدي، خنداندن و تخليه انباشتههاي روحي بيننده است اما بايد تفكري هم پشت اين خندهها باشد. در فيلم اجارهنشينهاي داريوش مهرجويي وجه فلسفي پررنگي ديده ميشود. جامعهاي در اين فيلم به تصوير كشيده ميشد كه از ابتدا تا انتهاي آن(طبقه بالا تا پايين) همه در حال ويراني آن هستند كه در نهايت اين ساختمان با تلنگري كوچك (نشستن پرندهاي بر منبع آب) به ويراني كشيده ميشود. اين وجهه انسان معاصر را نشان ميدهد كه آنقدر درگير خودخواهي و منافع شخصي خود است كه متوجه نميشود، خانه رو به ويراني است. در فيلم آپارتمان شماره 13 يدالله صمدي هم بعضي صحنهها ديده ميشود كه مطابق با شرايط روز جامعه است. همچنين در فيلم «مهمان مامان» مهرجويي شاهد چيزي هستيم كه متاسفانه به دليل تغيير شرايط اجتماعي رو به نابودي است؛ همدلي، همراهي و دفاع از كيان يكديگر. داستان فيلم درباره خانواده فقيري است كه يك شب مهمان ناخواندهاي بر آنها وارد ميشود، و در حالي كه چيزي در بساط ندارند اما به ياري همسايهها مهماني بسيار با شكوه و آبرومندانهاي برگزار ميشود. اين نوع كمدي كه با روح و احساس و عواطف و انسان سر و كار دارد، جايش در سينماي كمدي ايران خالي است.