لطف استراماچوني
احسان محمدي
اگر حسن روحاني بخواهد از يك نفر به خاطر خدمات ويژهاش در انتهاي پاييز و آغاز زمستان 98 تقدير كند، هيچ كس جز «استراماچوني» سرمربي تيم فوتبال استقلال شايسته آن نيست. در واقع كاري كه اين مربي ايتاليايي براي دولت روحاني انجام داد، هيچ يك از وزرايش نتوانستند انجام دهند؛ سادهسازي مفاهيم! يكي از دشوارترين كارها براي اهل فكر و قلم، سادهسازي مفاهيم است. اينكه يك مفهوم پيچيده را همهكس فهم كنند. استراماچوني مفاهيمي مثل FATF، تحريم و همچنين دشواري نقل و انتقال پول ميان ايران و اروپا را به بهترين شكل ممكن براي همه ترجمه كرد. حالا حتي كساني كه ميگفتند «برجام گلابي بود» و اينها بهانههاي دولت براي پوشاندن ناتوانياش است هم ميدانند وقتي از تحريم و انزوا حرف ميزنيم از چه حرف ميزنيم! جمعي از مقامات ارشد دو كشور ايران و ايتاليا براي انتقال 160هزار يورو دستمزد استراماچوني مدتها مذاكره كردند تا اين كار انجام شود. پولي كه حتي با آن نميشود يك خانه در شمال تهران خريد! حالا حساب كنيد اهل بازار و تجارت چه خون دلي ميخورند. آنها كه نه كسي صدايشان را ميشنود، نه كسي در حمايت از مظلوميتشان به خيابان ميآيد و جايي تجمع ميكند، نه روزنامهها و راديو و تلويزيون در وصفشان مينويسند و نه وكيل و وزير براي حل مشكلشان به صورت اورژانسي اقدام ميكنند! حالا درست وقتي كه كالدرون سرمربي پرسپوليس هم دم رفتن به آرژانتين با هواداران دوپهلو خداحافظي ميكند، دل پرسپوليسي مثل برجهاي دوقلو فرو ميريزد. او هم از عدم پرداختها و البته «دروغهاي سريالي» شكايت دارد و ميگويد باشگاه «احترام» او را نگه نداشته است. اگر ما سالهاست با «من بميرم، تو بميري» و «حالا يه كاريش ميكنيم» در حال مديريت هستيم، دنيا شوخي ندارد، مفاهيم تعريف شده است و ...
وقتي پاي برگهاي را امضا ميكنيد «متعهد» ميشويد. وقتي متعهد شديد تحت هيچ شرايطي كوتاه نميآيند. آنها به استانداردهايشان وفادارند. موضوع را نميشود با مرام و معرفت، كباب و فرش و قاليچه و پست يا لوطيگري و غيرت حل كرد. استراماچوني و كالدرون جايي نگفتهاند الگويشان پورياي ولي يا تختي است. حرفهاي هستند و قراردادشان را مثل كتاب مقدس ميدانند. نميتوانيد به تعهداتتان عمل كنيد؟ خداحافظ! ماجراي كشدار و كسلكننده استراماچوني ديگر فقط يك كنش و واكنش مربوط به زمينهاي فوتبال نيست، چون فوتبال هم فقط يك بازي نيست كه 22 مرد دنبال يك توپ بدوند. اين ورزش حالا لايههاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي آشكار و پنهاني دارد كه به خاطر سادگي زبانش همه آن را ميفهمند. حالا همه ميدانند حتي اگر شما با سياست كار نداشته باشيد، اين سياست است كه با شما كار دارد. حتي ترامپ كه بعيد است تشخيص بدهد پرسپوليس آبي ميپوشد يا استقلال، با زدن زير يك ميز ميتواند هواداران يك تيم فوتبال را جلوي باشگاه جمع كند و آنها نه فقط عليه اركان باشگاه كه حتي وزير شعار بدهند. در عصر جديد هيچ مسالهاي، جزيرهاي نيست و نسخه درون جزيرهاي ندارد.
حتي اگر استراماچوني برگردد باز ترميم صدمهاي كه به بخشي از اعتماد افكار عمومي به واسطه وعدههاي مكرر و بدقوليها وارد شد به اين زوديهاي ممكن نيست. نام فوتبال ايران به واسطه اين سرمربي ايتاليايي در دنيا در كنار واژههايي مثل بدعهدي، دروغ، كتمان حقيقت و... تكرار شد. منصفانه نيست كه خطاي چند مدير را به پاي همه مردم يك كشور بنويسند، اما گاهي مينويسند. در عصر عجله و بمباران خبر، كسي حوصله ندارد بنشيند به غربال كردن حرفها. اينكه كدامش مال مردم است و كدامش مسوولان دولتي. براي همين معتقدم بعضي از مديران با ناكارآمديشان چنان صدمهاي به اعتبار كشور ميزنند كه هيچ دشمني نميزند. فوتبال اين روزها يكي از ابزارهاي قدرت نرم در دنيا شده است، ما از آن چطور بهره ميگيريم؟ براي ارايه تصويري روشن و خوشايند در ايران يا صدمه زدن به اين نام؟ اگر كسي دل و دماغي داشته باشد با بررسي ماجراي استراماچوني ميتواند به ابعاد مختلفي از آسيبهايي كه يك قرارداد فوتبالي به اعتماد ميان مردم و مديران وارد كرد، بپردازد. در اين سالها برخي مديران خوب شليك ميكنند، اما لوله تفنگ را به سمت اشتباهي نشانه ميروند. فوتبال عرصهاي است كه كشتههايش خيلي زود شمرده ميشوند.