هزارتوي خودشيفتگي ترامپ
نازنين متيننيا
يكماه پيش حدود 350 روانشناس و روانپزشك كاركشته در نامهاي به كنگره امريكا، هشدار تازهاي درباره سلامت رواني دونالد ترامپ دادند. سرپرستي نگارش اين نامه با دكتر بندي لي، سرپرست ائتلاف جهاني سلامت روان بود. نامهاي تكاندهنده با جزييات بسيار زياد درباره موقعيت سلامت رواني رييسجمهور امريكا. نامهاي كه در بزنگاه استيضاح ترامپ به نگارش درآمده تا هشدار دهند كه اين فرد، با اختلال «نارسيسيم» يا همان «خودشيفتگي» به مرزهاي بسيار جدي و خطرناكي از اين بيماري رسيده و بايد كاري كرد. اين متخصصان به كنگره پيشنهاد داده بودند كه در مراحل استيضاح حاضر به همكاري هستند چون اين ترامپ، خطر بسيار جدياي براي امنيت ملي به حساب ميآيد. در متن حيرتانگيز اين گزارش نوشته شده: «چيزي كه ترامپ را شكننده ميكنند احساس اشتباه و در بحران قرار گرفتن، حتي به اندازه بسيار كمرنگ است. او براي مبارزه با اين احساس تحقير و پوچي، دست به هركاري ميزند تا اين خشم خودشيفتگي خاموش شود». كمي بعد و در گزارشي كه «اينديپندنت» از اين نامه منتشر كرد، دكتر لي اين توضيحات را اضافه كرد: «چيزي كه ما ميبينيم نشانههاي يك بيماري است و نه يك ايدئولوژي سياسي. شايد اين موضوع براي مردم يا سياستمداران قابل تشخيص نباشد، اما تشخيص نشانههاي بيماري براي ما محرز است». در ادامه صحبتهاي اين پزشك ميشود فهميد كه ترامپ از واقعيت روزمره و جاري دور است، با سرعت بيشتري از يك بازيگر كاركشته ميتواند چهره خود را تغيير دهد و با دست و پا زدن كه نمايش آن در توييتهايش هم قابل مشاهده است، از واقعيت دور شود. شايد در نگاه اول اين گزارش شبيه بقيه گزارشهايي باشد كه در اين چهارسال درباره سلامت رواني دونالد ترامپ منتشر شده باشد. حالا ديگر جمعيت اقليتي در جهان قبول ندارند كه دونالد ترامپ، دچار اختلال رواني است و بيشتر از آنكه يك سياستمدار باشد، يك انسان خودشيفته است كه روياي بازسازي جهاني بر اساس خواست و اراده خودش را دارد و نه آنچه كه هست. اما واقعيت اين است كه اين گزارش بيشتر از بقيه گزارشها چهره اصلي دونالد ترامپ را مشخص ميكند. در روزهاي استيضاح او، خطر آنقدر جدي شده كه متخصصان بزرگ را به اين حد از نگراني رسانده تا نامه بنويسند و به كنگره امريكا هشدار دهند. نگراني آنها، روانپزشكان ديگري كه در اين سالها درباره ترامپ هشدار دادند يا روزنامهنگارهايي كه در رسانهها درباره اين موضوع نوشتند، شايد يك نگراني درباره منافع ملي مردم سرزمين خودشان باشد، اما اين نگراني چطور بايد تعريف شود؟! اگر نگاهي به تحليلها، يادداشتها، حرفها و... درباره فاجعه شهادت سردار سليماني از روز جمعه تا امروز بيندازيم، تقريبا هيچ نشانهاي از درك و دريافت بيماري خطرناك ترامپ ديده نميشود. ضايعه از دست دادن سردار آنقدر بزرگ و مهم است كه دليلي براي پرداخت به موضوع جنون ترامپ در نگاه اول وجود ندارد. وضعيت خاورميانه، مناسبات سياسي و هزار و يك مساله واقعي مهم ديگر فرصت براي پرداخت به اين موضوع را از ذهن پرت ميكند. اما اگر اين گزارش را بخوانيد و بدانيد كه براساس تعاريف روانشناسي، چطور موردي مثل ترامپ در جهان واقعي زندگي نميكند و همه چيز را از دريچه اميال و خواستهاي «خودشيفتگي» خود ميبيند، آنوقت ميشود تا حدودي درك كرد كه چطور بدون در نظر گرفتن هيچ موردي تصميم اشتباه گرفته و دستور شهادت سردار ايراني را صادر كرده و به عواقب اين دستور نينديشيده؛ برعكس با پافشاري به موضع خطاي خود عواقب اين اتفاق را هم به عنوان مرهمي براي زخمهاي بيماري خود ميبيند. به اينترتيب از موضع روانشناسي درك بيماري ترامپ كليد اصلي درك شرايط و موقعيت كنوني ميشود. با درك او ميشود از زاويه نگاه ديگري به فاجعه از دست دادن و شهادت بزرگمردي مثل سردار سليماني نگاه كرد و خطر پيشرو را بيشتر درك كرد. در موقعيت كنوني، ترامپ نه فقط براي ايران كه براي منطقه و جهان خطرناك است و هيچ بعيد نيست متحدانش را هم با خود غرق كند. چيزي كه جهان پيشرو دارد، جنگ با اختلال شخصيتي و رواني ترامپ است؛ جنگي كه در هزارتوي ذهنش ثبت شده و براي آرامش خود قادر به انجام هر خباثتي است. شبيه آنچه در تاريخ درباره مرداني مانند هيتلر، تيمور لنگ يا خونخواران ديگر خوانديم كه چطور ميتوانند دست به هر كاري بزنند يا نمونه سادهترش شبيه يك قاتل زنجيرهاي كه در همان سريالهاي هاليوودي ديدهايم. آدمهايي كه هيچ چيز جز بوي خون و وضعيت جنون، آرامشان نميكند. متاسفانه راه سختي در پيش است و اگر بدانيم كه آن 350 نفر در شناخت ترامپ به چه مرحلهاي رسيدند كه با احساس خطر براي منافع ملي به نمايندگان كنگره نامه نوشتند، متوجه ميشويم كه اين احساس خطر نه تنها بايد درباره منافع ملي ما به عنوان مردم سرزميني كه اين روزها داغدار سرباز وطن هستند باشد كه بايد درباره جهاني باشد كه در آن بيماري مانند دونالد ترامپ، صرفا براي رهايي از احساسهاي واهي و پوچ دروني خود، ميتواند تمام مرزهاي انسانيت و اخلاق را از بين ببرد و جهاني را به هم بريزد. با چنين دانشي از دنياي دروني يك بيمار، تحليلها نه تنها واقعيتر ميشود كه احتمالا راهحلي واقعي و بسيار كم خطر خود را نشان ميدهد. واقعيت اين است كه شايد در اين روزها اين راهحل نسخهاي ثابت جهت ثبت در تاريخ باشد تا شايد نسلهاي بعدي، در مواجهه با ديوانه خونخوار ديگري، مسيري مطمئن و راهگشا داشته باشند. اينبار مسووليت به اندازه حذف زمين و حيات و بقاي بشر مهم است. در حالي كه ترامپ از اكثر معاهدههاي جهاني خارج شده و بايد از زواياي غيرسياسي، نظامي و امنيتي هم بتوانيم رفتار و گفتار خطرناك او را تجزيه و تحليل كنيم.