ريشه بيمبالاتي در مصرف كجاست؟
سينا قنبرپور
مردم يا دولت؟ كدام يك در زندگي پرمصرفي كه اين روزها شاهدش هستيم، نقش اصلي را داشتهاند؟ اگر ميپرسيد مگر ما زندگي پرمصرفي داريم كه دنبال عاملش ميگرديد، پاسخش نزد خودتان است. از موقع غذا خوردن شروع كنيد و كمي دقيق شويد؛ چقدر نمك روي غذا ميريزيد؟ چه بينمك باشد چه خوشنمك. براي خانه چقدر خريد ميكنيد؟ چقدر از آن كپك ميزند و چقدرش استفاده ميشود؟ در روز چقدر زباله راهي سطلهاي زباله شهري ميكنيم؟ اين موارد را كنار اتفاقات چند روز اخير بگذاريد. مصرف گاز در ايران ركورد زد و بر اساس اعلام شركت ملي گاز به بيش از روزي 600ميليون مترمكعب در روز رسيد. حساب آب و برق و گاز را هم به اين فهرست اضافه كنيد. آيا مردم دنيا هم همين اندازه مصرف ميكنند؟ پرسش ديگر اين است كه در سبك زندگي ما كه نسبت به اسراف هشدار داده شده بود، چرا شاهد اين همه مصرف آن هم مصرف منابعي كه تجديدشونده نيستند، هستيم؟ در مورد مصرف آب وقتي به بسياري از دوستان و بستگان موضوع صرفهجويي از طريق كاهش زمان دوش گرفتن را ميگفتيم و اينكه ساعت تنظيم كنيم كه زير 5دقيقه دوش بگيريم، واكنش عجيبي داشتند؛ ميگفتند اين همه آب ميبرند باغهاي خودشان را در يزد و قم آباد ميكنند حالا ما صرفهجويي كنيم! فرض كنيم حق با آنها بوده باشد. ميشود به اين پرسش پاسخ دهيم كه چرا در مصرف قند و نمك بيمبالاتيم؟ اين پرسش به اين دليل است كه طبق آمارهاي وزارت بهداشت ميزان فشارخون و ديابت در ايران نگرانكننده است. سادهترين نكته در اينباره بيمبالاتي ما در صرف غذا و خوردن است. بنابراين موضوع فقط اين نيست كه روزي قول داده بودند پول نفت را سر سفرههايمان بياورند و چون نياوردند ما هم تا ميتوانيم مصرفش كنيم. در مورد منابع غيرنفتي همين وضع حاكم است در مورد منابع خوراكي هم همين وضع جريان دارد. لحظهاي مصرف ظروف پلاستيكي يكبار مصرف را از نظر بگذرانيد. واقعا طبق چه قاعدهاي ما اين همه پلاستيك مصرف ميكنيم. همه اين موارد پيشزمينه طرح سوال ابتدايي اين نوشتار بود. «مردم يا حاكميت؟ كدام يك در زندگي پرمصرفي كه اين روزها شاهدش هستيم، نقش اصلي را داشتهاند؟» بديهي است وقتي سياستهاي پرداخت يارانه مستقيم و غيرمستقيم دولت در دورههاي مختلف جريان داشته بخشي از اين رفتار متوجه دولت است كه بستر و شرايط بدمصرفي را رقم زده است. سادهترين شرحي كه ميتوان بر اين وضعيت گفت، اين است كه وقتي ارزش كالايي واقعي نباشد قدر و منزلت آن نيز مشخص نخواهد بود و مصرفكننده در قبال آن بيمبالات عمل ميكند. در مورد منابع تجديدناپذير نظير سوختهاي فسيلي اين اتفاق به سبب سياستهاي دولت رخ داده و روي رفتار مردم تاثير گذاشته است. در مورد آب اين وضع به مراتب وخيمتر است. زماني خود مردم با سختيهاي جغرافياي ايران خود را تطبيق داده بودند و به سختي آب به دست ميآوردند و با دقت آن را مصرف ميكردند. اما دولت و حاكميت از زمان شكلگيري به معناي مدرن آن استحصال و توزيع آب را برعهده گرفت و مردم با كمترين سختي شير آب را در خانههاي خود باز كردند و به آب رسيدند آن هم با پرداخت بهايي ناچيز و اندك. بديهي است ديگر آن طور كه پيشينيان ما قدر آب را ميدانستند، قدر آن را نميدانند. اما در مواردي جز منابع تجديدناپذير اوضاع چگونه است؟ آنچه در اين شماره «اعتماد» سعي كرديم تهيه كنيم، تلنگري است براي طرح اين پرسش كه آيا رفتار ما در مصرف واقعا بيمبالاتانه است و اگر چنين است ريشه در كجا دارد؟