چند سطر درباره نمايشگاه احمد آريامنش در گالري مژده
پرسهزني در شهر نقاشي
پرويز براتي
گذشته ميتواند همچون كابوسي بر اذهان زندگان سنگيني كند. احمد آريامنش با خطوط سركش و چرخان، فرمهاي آزاد و رها و رنگهاي درخشان دمي اين كابوس را از مقابل چشم بينندگان تابلوهاي خود پاك ميكند. او اين روزها مجموعهاي از نقاشيهايش را با عنوان «گذر» در گالري مژده تهران به تماشا گذاشته كه ميتوان آنها را تصاوير باشكوه نسلي دانست كه آريامنش يكي از نمايندگان آن است؛ نسل سوم هنرمندان نقاشيخط ايراني عمدتا با كنش فرم محور كه ضمن احترام به سنتهاي هنري گذشته، سوداي رسيدن به تركيببنديهاي پوياتر و يافتن فرمهاي نوين و دستيابي به زبان بصري شخصيتري را دارند.آريامنش در نمايشگاه جديد، دست به فضاسازي بداهه روي بوم زده است و تصويرها، تمثيلها و مفهومهايي را با تكنيك تركيب مواد بر بومهاي ورق طلا اجرا كرده است. هر چند آثار اين نمايشگاه از بنمايههاي خطوط سفير و كرشمه وام گرفتهاند، با اين حال هنرمند با كمك گرفتن از كنش نقاشانه پيشرو خود، سعي كرده از محدوديتهاي دنياي خط عبور كند. آثار اين هنرمند نشانه گفتوگوي ژرف نقاش با سنتي در پشت سر خويش است. آريامنش سال 1371 خط كرشمه و سال 1385 خط سفير را ابداع كرد. در خط كرشمه شاهد اوج طنازي حروف و رهايي آنها هستيم. طنازي موجود در فرم حروف، در كنار كشيدگيها و رقص كلمات كه منجر به ايجاد تركيبي رقصان و در عين حال پويا ميشود، به اين خط ويژگي ممتازي بخشيده است. در خط سفير هم فرمها و اشكال كليه خطوط ترسيمي از جمله كوفي، ثلث، نسخ و... مورد مطالعه و بررسي دقيق قرار گرفته و از آنها تا حد امكان برداشت شده است.
آريامنش همچون زائري در حال راهپيمايي طولاني در ساليان گذشته است. كنش نقاشانه او را ميتوان گونهاي از پرسهزني نگاهدار به منطق «پاساژها» دانست. آريامنش همچون بنيامين به پرسهزن (Flaneur)ي ميماند كه احساس مبهم خود را از اوهام و تخيلات شهري بر بوم نقاشي جاري ميكند. او خود در متن نمايشگاهش، همنشيني رنگهاي طلايي، قهوهاي و سفيد و معاشقه و همآغوشيشان را در پهناي زرين و سيمين بوم؛ به يافتن شهري خيالگونه پس از پرسه زدن در ناكجاآباد تشبيه ميكند كه با فراز و فرود و تيره و روشنيهايش، ناخودآگاه مخاطب را به سمت خود جذب ميكند و جزييات و گذرگاههايش، ذهن او را به آرامش و گاه به آشوب ميكشاند.
هنر آريامنش ايراني است؛ اما اين ويژگي همچون مانعي بر سر راه مدرنيسم او عمل نميكند. او به خوبي دريافته است كه چگونه اين دو قطب ظاهرا نامتجانس را با هم پيوند بزند. او از مخاطب دعوت ميكند تا هم نزديك بيايد و هم از نقاشي دور شود؛ درست مانند اينكه هم با تلسكوپ به اثري بنگريم و هم با ميكروسكوپ. او از انتزاع به مفهومي كه معطوف به تمايلات خوشنويسي اصيل ايراني است، ميرسد. سخن آخر درباره آريامنش اينكه او توجهي به فقدانها ندارد. كار او دفاع از ايجابيت زيبايي، تصوير و نقاشي است.