درباره «1917» به كارگرداني سم مندس
نگريستن با دوربين يا نگريستن به دوربين
آيين فروتن
چنين به نظر ميآيد كه ستايشهاي فراوان از فيلم «۱۹۱۷» ساخته جديد سم مندس كماكان ادامه داشته باشد. توفيق و اقبال فيلم تا همين جا هم در فصل جوايز - از مراسم گلدن گلوب گرفته تا جوايز بفتا – بسيار خبرساز شده و بسيار بعيد است كه در جوايز اسكار امسال دست خالي بماند. اما چه چيز اين ميزان تقدير و ستايش را براي مندس و محصول تازهاش به راه انداخته است؟ آيا به واقع با اثري منحصربهفرد، تمامعيار و بديع مواجه هستيم يا آنكه دليل را بايد در مسائلي جنبي جستوجو كنيم؟ احتمالا همچنان تمهيد تكنيكي پلان- سكانس به چشم مخاطبان، دستاندركاران مراسم جوايز و برخي منتقدان آنقدر مقوله نامتعارف و دلربايي است كه آنان را حتي بدون در نظر گرفتن نمونههاي پيشينش در تاريخ سينما به وجد و هيجان ميآورد. اما آنچه در چنين تمجيدهاي مبالغهآميزي بيپاسخ ميماند، اين است كه مگر تمهيدات فني قادرند بار يك فيلم را آن هم در فرآيند زماني ۲ ساعته، يكتنه و فارغ از جوانب ديگر برسازنده يك اثر به دوش بكشند و آن را به سرمنزل مورد نظر برسانند؟ مگر اتكاي صرف به فنسالاري ميتواند يك اثر هنري با لحظات و آنههاي حسي كوچك و بزرگ، ژرف و تاثيرگذار خلق كند؟
«۱۹۱۷» از همان نخستين دقايق با محوريت ابتدايي دو سرباز جوان حركت و عزيمت خود را از پشت سنگرها و خاكريزها آغاز ميكند. يك فيلم جنگي كه وجه اكشن آن پيش از هر چيز بر مبناي همين حركت و تكاپوي مداوم دو سرباز و دوربين شكل ميگيرد. دو سرباز انگليسي كه ماموريت مييابند تا در بحبوحه و آتش جنگ جهاني اول، نيروهاي خودي را به موقع از نقشه آلمانيها مطلع كنند و ۱۶۰۰ سرباز را از خطر مرگ نجات دهند. عنصر تعليق نيز بنا به قاعده از همين جا شروع ميشود، پس مقوله زمان و فرآيند تعليق در روند روايت اساس فيلم است كه به تدريج و مرحله به مرحله بايد اوج بگيرد. اما عملا طي همين مسير و فرآيند زماني است كه «۱۹۱۷»، كرختي و لحظات مرده ناخواسته را جايگزين تعليق دراماتيك كرده و به چند مانع و حادثه يا اكشن در ميانه راه كه بر قهرمانانش رخ ميدهد، اكتفا ميكند و دل ميبندد. گفتوگوهاي بين شخصيتها، لحظه و پيوندي اساسي شكل نميدهند، بلكه صرفا به بيان درميآيند تا فقدان درام و داستان را تا آغاز موقعيت اكشن بعدي يا مخاطرهاي ناگهاني پر كنند.
به احتمال بسيار، مدافعان و موافقان فيلم در پاسخ به عدم توانايي داستانگويي و درامپردازي فيلم اينطور پاسخ خواهند داد كه «۱۹۱۷» عامدانه كوشيده است تا از داستان و قواعد دراماتيك فاصله بگيرد و اثري باشد مبتني بر وجوه تصويري، قدرت كارگرداني و احيانا خلق ميزانسن! هر چند كه ساخته مندس بر پايه همان همراهي دو شخصيت و عنصر تعليق آغازين خلاف اين ادعا را نشان ميدهد، اما خود نحوه كارگرداني، سطح بصري امور، صحنهپردازي و دوربين نيز چنين استدلالي را توجيه نميكنند، چراكه از همان لحظه كه دو سرباز جوان، از خاكريز بيرون ميآيند و عازم ماموريت خود ميشوند گويي با صحنههايي رويارو هستيم كه از شدت و فرط چيدمان عناصر به تصنع و جلوه تزييني بدل شدهاند: پيكر انسانها و حيوانات مرده، درختان بيبرگ و سوخته يا ادوات جنگي سر صحنه كه همچون جنس و بافت تصاوير، رنگها، شمايل افراد، لباسها و لوكيشنهاي فيلم بسيار نونوار و باسمهاي جلوه ميكنند. دليل اين مساله بيش از هر چيز به اين امر بازميگردد كه «۱۹۱۷» آشكارا فيلمي است بر پايه مهندسي، برنامهريزي و مديريت (و نه ابدا طراحي، ظرافت و هدايت) كنشهاي بازيگران، نماها، حركات دوربين و تمامي اجزاي چيدماني درون صحنه. فيلمي كه هرگز امكان نمود و تجلي طبيعي و خودانگيخته هيچ چيز را در بطن قلمروي تصاويرش نميدهد و به موازات اين كنترل بيش از حد، هر امكان حسي و ذهني را از مخاطب سلب ميكند. فيلمبرداري ماهرانه راجر ديكينز بيش از آنكه به واسطه دوربين در پي تصوير كردن يا تجسدبخشي به چيزي باشد، بر آن است تا خود دوربين، تكنيك حركات و فنسالارياش را به نمايش بگذارد.
دوربين ديكينز در لحظه رويارويي بيتاثير و بيحاصل سرباز اسكوفيلد با دختر جوان و نوزادش آرام ميگيرد تا دوباره به راه بيفتد و اين بار سرباز جوان را طي دويدن بيامان و بيوقفه در صحنه شبانهاي تصوير كند كه گويي صرفا دلالتي استعاري و كابوسگونه بر دوزخي دارد كه در شعلههاي آتش زبانه ميكشد. لحن و فضاي متافيزيكي فيلم ناگهان و بدون ارتباط با منطق يك ساعت پيشين رخ ميدهد و با نمايي از شناور شدن اسكوفيلد بر رودخانه كه گويي او را به جهان مردگان ميبرد و سپس نماي بهشتگونه جنگل و دسته سربازان ادامه مييابد. فيلم دوباره از لحن استعاري و غير اين جهاني به سوي لحن آغازين بازميگردد و البته لحظات آشنا و قابل پيشبيني التهاب، تنش و موسيقي حماسي همچون فيلمهاي مشهور و مرسوم جنگي جلوهگر ميشود. در اينجا حتي ميتوان انتظار وقفه در حركت سرباز براي يافتن كلنل مككنزي را داشت يا آنكه هنگام ارايه نامه تا لحظه آخر به صورت تصنعي از گفتن محتواي نامه (براي ايجاد هيجان كاذب) دستدست كند. پايان ماموريت همان است كه از ابتدا ميدانستيم. صرفا آنچه ميماند ملاقات پسر با برادر سرباز بليك است، يك لحظه احساسي رقيق، يك قدم زدن بر چمنزار سرسبز و چشم بستن زير درخت و نوشته پاياني كه طبق رسم رايج ظاهر ميشود تا بر واقعي بودن داستان فيلم تاكيد كند.