استاد سميعي و ادبيات معاصر
حسن ميرعابديني
از استثناءها كه بگذريم، رسم متداول پژوهشگران دانشگاهي كم اعتنايي به ادبيات معاصر بوده است. گويي اين ادبيات انحرافي است از سير ادبيات كلاسيك ايراني؛ مرحلهاي است در تاريخ ادبيات ما كه ميتوانسته، يا بهتر بود، پيش نيايد. استاد احمد سميعي از جمله استاداني است كه توجهي جدي به ادبيات معاصر دارد و در مقاطع زماني گوناگون با نوشتن و ترجمه مقالاتي كوشيده است نشان دهد ادبيات معاصر پديدهاي بيريشه و صرفا برآمده از ترجمه آثار غربي نيست بلكه ادامه طبيعي و منطقي ادبيات كلاسيك به شمار ميآيد. با توجه به جايگاه آكادميك استاد، دفاع او از ادبيات معاصر، كارآيي بسياري دارد. زيرا او هم با فرهنگ و ادبيات اروپا، به ويژه فرانسه سرمايه وافي اندوخته است. بنابراين، دفاعش از سر شيفتگي يا احساسي نيست و مبتني بر اصول و معيارهاست. نمونههايي هم كه از جزئيات مضامين و سبكهاي متنوع نويسندگان ايراني ميدهد نمودار آن است كه آثار آنها را به دقت خوانده است و مثل برخي از پژوهشگران دانشگاهي بر اساس مقالات و كتب نوشته شده درباره ادبيات معاصر، در مورد آن نظر نميدهد.
استاد سميعي ذهنيتي محافظهكار ندارد؛ همواره در زمينه شناساندن و تثبيت ادبيات معاصر در نهادهاي دانشگاهي و پژوهشي تلاش كرده و در جدال آشكار و پنهان بين سنت كهنپژوهي و دانشگاهي و مدرنيسم فكري- ادبي خارج از محيط دانشگاه، با اعتدال و سنجيدگي، از نثر نو دفاع كرده است. اگر به تدريج دانشگاههاي ما به ادبيات معاصر توجه ميكنند، تلاش استاداني چون او را نبايد ناديده گرفت. زيرا استاد از طرح آراء جديد در مجلات آكادميك گريزان نيست و با نوانديشي به ايجاد رابطه بين تتبعات كلاسيك - كه پايگاهش در دانشگاه است- و ادبيات معاصر ميانديشد. البته به اصول بنيادين كلاسيك وفادار است و معيارش در نقادي سلامت زبان و فرهنگ فارسي است. تاكيدي كه اين روزها بر گوهرين بودن زبان در داستان ميشود ناشي از تاثير اين گروه از مولفان، ويراستاران و مترجمان هم هست.
كارنامه استاد سميعي مبين فعاليت مستمر ادبي_ فرهنگي، از تدريس، ويرايش و سردبيري مجلات فرهنگي گرفته تا ترجمه و تاليف مقالات و تاسيس گروه ادبيات معاصر در فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي است. او از حدود سال 1318 شروع به چاپ نوشتههاي خود در مطبوعات كرد. حوزه كارش از ترجمه داستان تا مقالات سياسي و تعليمي، تربيتي، مباحث فلسفي، سبكشناسي و زبانشناسي را در بر ميگيرد. در دهه 1340 به ترجمه رمان روي آورد و آثاري از ژرژ ساند، فلوبر، ديدرو، ژرژ پرك و ديگران ترجمه كرد. از ترجمههاي استاد كه مشخصا به ادبيات داستاني ايراني مربوط ميشود، دو اثر ارزنده «رمان تاريخي ايران» اثر نيكيتين، در نامه فرهنگستان (تابستان 1385) و «جهانبيني در ايران پيش از انقلاب» اثر كلاوس پدرسن (فرهنگستان، 1386) نام بردني است. از ديگر خدمات استاد به ادبيات معاصر ميتوان به ويرايش كتاب «از صبا تا نيما» اثر يحيي آرينپور، يا از محاق در آوردن چهره درخشان نقد ادبي ايران، فاطمه سياح، از طريق ترغيب محمد گلبن به گردآوري مجموعه مقالات او، «نقد و سياحت»، اشاره كرد.