سه – هيچ به نفع تهران
بابك احمدي
نميدانم كه اگر اين ماههاي اخير سال شاهد بعضي رخدادهاي سياسي - اجتماعي نبوديم جشنواره تئاتر فجر چه شكل و شمايلي داشت. راستش را بخواهيد، براي من يكي كه از مدتها قبل در ذهن تصوير اجراي «ژوليوس سزار» را مرور و در دل قند آب ميكردم همهچيز به آليس در سرزمين عجايب شبيه بود. آخ كه اگر كاستلوچي ديگر بار به ايران ميآمد. چقدر براي گفتوگو با او مصمم بودم. مرور فيلم آثارش را شروع كرده بودم و خواندن كتاب «تئاتر رومئو كاستلوچي و ائتلاف رافائل سانزيو» درباره كارگردان صاحبنام ايتاليايي هم در دستور كار بود. ميگويند حتي گروههاي ديگري هم از آلمان و غيره بليت پرواز به ايران داشتند، اما به هرشكل جشن بههم ريخت. اتفاقهايي افتاد و ماجرا كشيد به «آنكه گفت آري، آنكه گفت نه» ما هم در روزنامه نوشتيم تمام اين بچهها محترمند و اهل احساس و دل. باري، به هرجهت جشنوارهاي برگزار شد و نور يك نكته آشكار، مثل ستاره از دور سوسو ميزد. اكثر گروههاي تئاتري سفر كرده به تهران در يك اتفاق نظر ميگفتند «به ما كه جايزه نميدهند، جوايز مالِ فلاني است». دروغ نگويم، مدام منتظر ماندم تا مراسم اختتاميه، بلكه ببينم مدبري پيدا ميشود كه روي تمام اما و اگرها خط بطلان بكشد؟ در نهايت هم حرف همان بچههاي ديگر استانها درست از كار درآمد و اين براي يك جشنواره در سطح ملي موجب سرافكندگي است. انگاري جشنواره ملي به عاقبت سيماي ملي دچار شده باشد. ابدا قصد مچگيري ندارم، نگرانم. به ضرس قاطع ميگويم بروز چنين شكافي در جشنواره، نشاندهنده فاصله عميق و شكاف جدي در توزيع منابع و عدالت فرهنگي است. حداقل وقتي به سينما نگاه ميكنيم، فيلمها همزمان در شهرهاي ديگر به نمايش درميآيند و سالنها ناچارند خودشان را به امكان روز مجهز كنند ولي آيا سالنهاي تئاتر شهرستانها به روز شدهاند؟ هنرمند تئاتر اهل سيستان و كردستان و لرستان و اهواز بايد سالي يكبار دكور و جمعيتي را كول كند و با هزار گرفتاري به تهران بيايد تا با گروههايي كه از پيش تمام فضاي مجازي و رسمي و گيشه مخاطب را در نورديدهاند به رقابت بپردازد. يكهو بگوييم سه – هيچ به نفع تهران و خلاص. اين بازي خطرناك است.