به مناسبت برگزاري نمايشگاه داود زنديان و فربد احمدوند
سرگرداني در رابطه مبهم انسان با اشيا
فاروق مظلومي
داود زنديان هنرمند باسابقهاي است كه اين بار با چيدهماني از تصاوير اشيا در گالري ايرانشهر حضور دارد. رابطه انسان با اشيا ازلي و ابدي است. اشيا زودتر از انسان بودهاند و بعد از انسان خواهند بود آنها اولين و آخرين حاكمان هستي هستند. فارغ از روح انسان بعد از مرگ ما خودمان موجوديت شيگونه مييابيم. اشيا در جهان نشانهها هم ورود كردهاند. ونس پاكارد، روزنامهنگار و منتقد امريكايي در كتاب «هنر اسراف» گفته است كه گلگيرهاي بسيار بزرگ ماشينهاي امريكايي نماد وسوسه امريكاييها براي كالاهاي مصرفي است. (نظام اشيا. نوشته ژان بودريار. نشر ثالث. ترجمه پيروز ايزدي.) رابطه فاعل و مفعولي ما با اشيا همواره در حال تغيير و تحول بوده و گاهي اشيا به ما تسلط دارند و گاهي ما به اشيا. اشيايي كه ابژه برندهاي جهاني هستند اشياي سابجكتيو يا فاعل محسوب ميشوند. باارزشترين اشياي هنري هم قبل از اينكه يك اثر هنري باشند يك شي هستند. مثل تابلوي نقاشي يا يك كتاب داستان. اين جمله درخشان از سوزان سانتاگ منتقدي براي تمام فصول را هم بشنويم: «هر كتاب داستان قبل از اينكه داستان باشد يك كتاب است.» نقاشي هم قبل از نقاشي بودن يك تابلو است و در خانواده تابلوها قرار دارد. زماني كه نقاشي مخاطب را درگير نكند مخاطب سهلانگار درگير تابلو ميشود و تقدم تابلو بر نقاشي اتفاق خوبي نيست. مثل تقدم جلد گالينگور و ناشر قدرتمند و نويسنده معروف به اصل داستان است. نقاشيهاي تكنيكي فاقد اتفاق هنري كه از افراد شناخته شده هستند ميتوانند با ابعاد بزرگ در گالريهاي معروف با آثار هنري اشتباه شوند. غافل از اينكه منشأ اين آثار فقط حافظه تكنيكي هنرمند است. اين آثار يك كپي از تجربهها و دانستههاي هنرمند هستند و هنرمند حتي خودش با امر جديدي مواجه نيست. هنوز بسياري از مخاطبان مرعوب مهارت هنرمندان هستند غافل از اينكه مهارت و پشتكار براي ورزشكار لازم است و براي هنرمند ناكافي. در اينجا آثار زنديان را با دو وجه از پديدارشناسي- شيئي و هنري – بررسي ميكنيم. اگر مشخصه اثر هنري را تكرارناپذيري و استقلال از مخاطب و هنرمند بدانيم اين آثار در حد يك تابلوي بزرگ رنگارنگ متوقف ميشوند. آنها در نظام اشيا تابلوهاي خوبي هستند حتي استيمنت تفسيرگرايانه هم اين نقاشيها را نجات نميدهد و اتفاقا اين استيمنتِ عامهخواه مجموعه حاضر در گالري ايرانشهر را كه فارغ از تفسيرها ميتوانست فرمهاي موثري باشد در حد يك دفترچه خاطرات جيبي تقليل ميدهد. مدتهاست كه انتظار داريم نقاشي ما را با نقش و عمل نقاشي درگير كند و نه خاطرات و پيامهاي بهداشتي و اجتماعي.
زنديان در اين آثار درگير مكان و زمان واقعي است. در اين آثار با نوعي چيدمان و هيجاننمايي امريكايي هم مواجه هستيم. اين هيجان بارها و بارها ايجاد شده و مخاطب جدي هنر را غافلگير نميكند. هميشه ميدانيم پشت در چه خبر است. صدالبته زنديان با ورود به جهان نوستالژي اشيا و چيدمان اين اشيا در كنار همديگر رابطه يگانهاي را بين خودش و اشيا در اين آثار شناسايي كرده است كه ناممكن بودن شناسايي اين رابطه براي ديگران، نشانه وقوع هنر در اين آثار است. اما شما هر دو شي را به شكل تصادفي انتخاب كرده و در كنار هم قرار دهيد در روابطي پيچيده با همديگر و مخاطب قرار ميگيرند. اگر قلم كوچكي را كنار يك طناب و حلقهدار قرار دهيم با هزاران رابطه بين اين دو شي درگير ميشويم كه ربطي به ما ندارد در اين حالت شايد وضعيت قلم و طناب وضعيتي هنري باشد اما ما آرتيست نيستيم بلكه آرتيست اين وضعيت فقط «عنصرِ اتفاق» است به انبوه اشيا پشت وانتهاي كهنهخر توجه كنيد. آنجا محل وقوع هنرِ اتفاقي يا همان Happening Artاست.
مخلص كلام اينكه آثار داود زنديان در هويتِ تابلومحور كه به هنرمند و گالري وابسته است رفيع هستند اما در عرصه هنر، كاربرد نقاشي در چيدمان اتفاقي محسوب ميشوند و امر جديد موجود در اين آثار محصول اتفاق است.
پلان دوم: تالار اين/جا، مجموعه «چيزها» و نمايشگاه طراحيهاي فربد احمدوند
ميتوان مجموعه چيزها را يك اجرا با استفاده از طراحي و چيدمان دانست. احمدوند در خلوصي ضروري اشياي مربوط به جهان مادي و غيرمادياش را طراحي كرده است. او رابطه انسان با اشيا را به چالش ميكشد. ما در رابطهاي نابرابر با اشيا قرار داريم ما به اشيا علاقهمند ميشويم اما آنها علاقهاي به ما ندارند و گاهي گم ميشوند و ما از گم شدن چيزي كه كمترين توجهي به ما ندارد، غمگين ميشويم. آنها معشوقههاي سنگدلي هستند ولي ما همچنان دوستشان داريم. اين فداكاري در عشق در روابط انساني نادر است. اشيا در برابر خشم ما بيدفاع هستند. اغلب اشيا بردههاي عاطفي و كاربردي ميشوند از اين رو اشيا سوژههاي تفكر هستند. احمدوند با طرحهايي از اشيا در محفظههايي از چوب و شيشه و اشيايي آويزان از ديوار تالار اين/جا ما را به جهان رابطهمان با اشيا پرت ميكند جهاني كه آنقدر دالانهاي تو در تو دارد كه خروج از آن ناممكن است. چه كسي ميتواند رابطهاش را با اشيا دقيق و قطعي تعريف كند؟
اشيايي كه در زندگي با آنها سر و كار داريم در صدها طبقهبندي قرار دارند. اشياي قابل حمل و غيرقابل حمل. اشياي كشنده و غيركشنده. تزييني و غيرتزييني و... ما عموما با اشياي قابل حمل و هدايا رابطه بهتري داريم. اشيا در رابطه ما با خودمان و ديگران حضور پيدا ميكنند و مهم ميشوند. آينه يك شي مهم است كه ما را با خودمان و ديگران مربوط ميكند. اما به رابطه تاريخي انسان با سنگ فكر كنيم. سنگ هم سرپناه ميسازد هم سر ميشكند. جهان نمايشگاه احمدوند جهان عدمقطعيت و فهمناپذيري است. جهاني كه با يك نتيجهگيري تمام نميشود. و اين همان چيزي است كه هنر والا را از هنرهاي قطعي و مطلق جدا ميكند. حضور اشيا در كنار طرحهايي از آنها مجموعه «چيزها» را به يك اجرا با استفاده از چند رسانه – طراحي و چيدمان - تبديل كرده و رابطه انسان را با اشيا مبهمتر ميكند. بعد از خروج از نمايشگاه «چيزها» مخاطب نميتواند حسي را كه دارد به درستي بيان كند وقتي امر تصويري به كلام بدل نميشود نشانه خوبي است. خوشبختانه جريان ايده هم در آثار احمدوند متوقف نميشود و غيرقابل بيان ميماند اگرچه خودش در استيتمنت نمايشگاه قصد توضيح آن را دارد.