ديروز در همين ستون در مطلبي به قلم نادر اربابي متخصص پوست، به موضوع اطلاعرساني درباره زگيل تناسلي يا همان اچ.پي. وي پرداختيم كه در آن عناويني چون ترس از سرطان دهانه رحم، ترس از ايدز و زگيل تناسلي خوب نميشود مطرح و بحث شد.
همين هفته قبل بود كه در مناسبت روز جهاني مبارزه با سرطان عليرضا زالي، رييس دانشگاه شهيد بهشتي از افزايش سرطان دهانه رحم در ايران خبر داد. بيماري اچ.پي.وي يكي از بسترهاي بروز اين نوع از سرطان شناخته شده است.
در بخش دوم اين مطلب تحليلي رواني- اجتماعي در اين باره ميخوانيد:
از آنجا كه خيلي از مسائل در جوامعي مثل ما تقليدي صورت ميگيرد و منفعلانه نسبت به آن برخورد ميشود، جامعه ما در دوران گذار خود با مسائل جنسي هم به صورت منفعل و غيراصيل مواجه شد با مدرنيته و ارزشهاي آن نه در حيطه فكر و انديشه بلكه در سطح و ظاهر مواجه شد و از اين مسير بود كه براي بعضي، بندهاي سنت و قيودات گذشته خصوصا در روابط جنسي گسسته شد بدون آنكه متناظر آن در زمين بازي اخلاق پيشرفتي حاصل شده باشد.
پديده خيانت و نگاه شيءگونه و غيرانساني به زن مهمترين رذيلتهاي اخلاقي است كه حاصل اين نگرش بريدن از دين و نرسيدن به اخلاق است.
تحليل اضطراب از ديد روانكاوي
فرويد، بينانگذار روانكاوي است و حرف اصلي او اين است كه به جز ساحت آگاهي، ساحت بسيار مهمتر كه از چشم خود فرد هم پنهان است بر اعمال، افكار و احساسات او تاثير دارد. او نام اين ساحت را ناخودآگاه ميگذارد. از نظر او «من» در انسان از 3 بخش تشكيل شده است: نهاد(كه منبع ميل و شهوت است) و خود(كه مسوول واقعنگري است) و فراخود(كه مسوول اخلاق است). به نظر او ناخودآگاه صحنه كشمكش اين 3 بخش است و اگر تنشي بين نهاد با خود و فراخود ايجاد شود و به درستي حل نشود به اضطراب منجر ميشود. در قسمت قبل گفتيم كه به نظر ميرسد در قسمت اخلاق مساله به صورت اصيل حل نشده باشد در نتيجه بعيد نيست، كشمكش نهاد با خود و فراخود شديدتر باشد در نتيجه اضطراب بيشتري توليد شود.
شايد بتوان گفت فراخودي كه تضعيف شده است(و از بين هم نرفته است) مانند وجداني است كه از خطا باخبر ميشود ولي قدرت پيشگيري را از دست داده در نتيجه تنها كاري كه از دستش برميآيد، سرزنش و شماتت و القاي عذاب وجدان است.
دخالت فراخود در شرايط خيانت بيشتر و شديدتر هم ميشود گرچه اين زگيل در موارد اندكي ميتواند از راه غيرجنسي منتقل شود ولي اغلب مشاهده آن در يكي از زوجين سايه اتهام خيانت را بر سر او ميافكند. گويي اين زگيل است كه قصد كرده، رازي را كه قرار نبوده فاش شود، فاش كند. در اين صورت عذاب وجدان ناشي از فراخود دوچندان ميشود، خاصه وقتي كه مرداني متوجه ميشوند با هوسبازي خود، همسرشان را در معرض سرطان قرار دادهاند. چه بسا حجم زيادي از اضطرابي كه توسط جامعه در مورد زگيل تناسلي توليد ميشود از همين جا نشأت بگيرد اين افراد هم از خيانتي كه كردهاند، عذاب ميكشند هم از شماتت همسري كه قرار نبوده از اين خيانت مطلع شود و هم از درك خطري كه براي همسرشان ايجاد كردهاند.
اتفاق ديگري كه در اين صحنه ميافتد و مربوط به روانكاوي است به كار افتادن سازوكارهاي دفاعي است كه در نظريه روانكاوي خصوصا توسط فرويد و دخترش آنا فرويد به تفصيل شرح داده شده است. از آنجا كه طي اين مكانيسمهاي دفاعي، طرفين براي تخفيف اضطراب خود سعي به خودفريبي و ديگرفريبي دارند همين منشاأ توليد و رواج باورهاي غلط در مورد اين بيماري ميشود. در واقع بايد بدانيم يكي از منشاهاي خرافات هم همين مكانيسمهاي دفاعي است. دو اتفاق در مكانيسمهاي دفاعي ميافتد: ۱- حقيقت تغيير مييابد ۲- حقيقت تغيير يافته راحتتر مورد پذيرش قرار ميگيرد. همين دو براي توليد اطلاعات عوامانه و غلط كافي است. درك نابرابري مردسالارانه منشا تنش ديگر و اضطراب ديگري براي زنان ميشود.
وقتي برساختههاي جامعه
به اضطراب دامن ميزند
هميشه ممكن است بين اتفاقي كه واقعا در عالم خارج ميافتد با تصوري كه افراد از آن پيدا ميكنند، شكافي موجود باشد يعني با اينكه عملا در عالم خارج اتفاق اهميت چنداني ندارد توسط جامعه به شكل ديگري درك ميشود. در اين صورت گفته ميشود خيلي از باورهاي جامعه توسط جامعه ساخته ميشود و در واقع فرد با واقعيت «بر ساخته» تماس دارد تا واقعيت بيروني به شكل اصيل. بديهي است در اين صورت ويژگيهاي جامعه مثلا درجه سواد و تحصيلات، نوع و تعداد رسانههاي مكتوب و غيرمكتوب، نوع رويكرد مردم به رسانهها، ميزان مطالعه و... نقش دارد. اينجا در واقع مانند هنگامي است كه در جامعه شايعه ساخته و پخش ميشود و همانگونه كه در شايعه با باوري مواجهيم كه برساخته و كاذب است، اطلاعات در مورد بيماريها هم دچار سرنوشت مشابهي ميشوند و دچار اعوجاج و تغيير در تناسب با سطح افكار عمومي ميشود.
تا حدودي هم مكانيسمهاي توليد و قبول خرافه اينجا دخيل ميشوند. اين مطلب بسي جاي فكر دارد كه ما ببينيم چه عواملي باعث ميشوند، پذيرش و تاثيرپذيري از خرافه در جامعه ما راحت باشد. آن وقت درك اينكه چگونه انبوهي از اطلاعات غلط و اضطرابانگيز حول مساله جمع ميشود، سخت نيست. در همين راستا ولي كمي متفاوت در عالم سياست، سياستمداراني داريم كه بجا يا نابجا متهم ميشوند به پوپوليست. در اين شرايط نياز به گفتن نيست كه اين سياستمداران مورد انتقاد قرار ميگيرند چون به اعمالي دست ميزنند كه راحت مورد پذيرش مردم قرار ميگيرد. نكته اصلي اينجاست كه هميشه به پوپوليسم از سمت رابطه سياستمدار با جامعه نگريسته شده اما ميتوان اين رابطه را بر عكس هم ديد. يعني اينكه چه شرايطي ايجاد ميشود كه انديشههاي پوپوليستي راحت مورد پذيرش عده زيادي قرار ميگيرد. آيا آن نوع ناپختگي تودهها كه وعدههاي شيرين دروغين را قابل قبول ميكند همان نيست كه به ترسهاي غيرمنطقي توده دامن ميزند و كاه را كوه ميسازد. به نظر من بخشي از ترسهاي غيرمنطقي را بايد از اين منظر ديد.
همين طور كه تاكنون در اين تحليل ملاحظه شد، مسالهاي به ظاهر پزشكي و از جنس بيماري فقط محدود به چارچوب زيستشناسي و طبي باقي نميماند. در همين راستا رويكردي در پزشكي امروزين تحت عنوان رويكرد زيستي رواني اجتماعي است كه حرف اصلي آن اين است كه با اينكه بيماري ميتواند، منشايي بيولوژيك و جسمي داشته باشد ولي تاثير آن تا اعماق جامعه امتداد مييابد. به نظر ميرسد زمان آن رسيده باشد كه در آيينه بيماري نه فقط مشكل جسم فرد بلكه اختلالات و ناهمگونيهاي روان و جامعه را نيز از دريچهاي ديگر به تماشا و تحليل بنشينيم شايد افقي جديد در برابر ما گشوده شود.