براي فهم خود، دلير باش
روژين مازوجي
گروهي از مفسران باور دارند كه شاهكار كانت نقد اول اوست كه در آن روشن كرد كه عقل تا كجا مجاز است، ماهيت خود را به پرسش بكشد. در كتاب «نقد عقل محض» كانت نشان داده كه عقل اگر نقادانه عمل كند تا كجا ميتواند سرك بكشد و باري عقل محض كه خود به نقادي خويش ميپردازد چگونه سازوكاري دارد. گروهي ديگر نظام كانتي را نظام اخلاقي و سياسي ميدانند كه با اهداف مشخص اخلاقي و سياسي نقد عقل محض را به عنوان ستونهاي بناي فلسفه اخلاقي و سياسياش بنا كرده است. اما در تفسير سوم گروهي از مفسران معتقدند پروژه كانت پروژه يكپارچهاي است تحت نام روشنگري اينكه انسان چگونه به شكل نظري و عملي ميتواند از نابالغي به در آيد و عقل خويش را قانونگذار در همه امور خويش سازد. در نقد عقل محض اين انقلاب كوپرنيكي كانت در مساله شناخت است كه به ما اين امكان را ميدهد كه بتوانيم همانند موجودي روشنگر و قانونگذار عمل كنيم. كانت تلاش كرد قوانين حاكم بر تجربه را نه در خودِ ابژهها بلكه در ما (سوژه) بيابد، پس ما هستيم كه ميتوانيم مشخص كنيم كه تا كجا عقل ما ميتواند پرسش و تجربه كند. وقتي كه عقل ما توان تجربه امور متعالي (جهان مافوق جهان پديداري) را نداشته باشد، مراجع اقتدار و سنت نيز چنين تواني ندارند و كاركرد خود را از دست ميدهند و انسان كه تا پيش از اين با نابالغي آسوده بود و ديگران براي او قانونگذاري ميكردند، مجبور است از نابالغي به در آيد و شعار روشنگري را پيشه خود سازد. يعني دلير باش در به كار گرفتن فهم خويش!
در نقد دوم يا نقد عقل عملي نيز كانت با تفكيك اميال طبيعي و آنچه انسان از سر تكليف انجام ميدهد و مخالف اميال طبيعياش است از آزادي انسان و در نتيجه خود آييني او سخن به ميان ميآورد. «نخست آدمي بايد آزاد باشد تا بتواند به تكليف عمل كند، تكليف براي آن كس كه از خود ارادهاي ندارد، بيمعناست.» انسان روشنگر در حوزه اخلاق نيز خود بايد عنان به دست بگيرد و خود واضع اصولي باشد كه حداكثر آزادي و كرامت را براي خود و ديگري رقم زند. كانت مُصِر است كه آدمي خود زحمت انديشيدن را به دوش گيرد، در اين صورت هيچ انساني به هيچ قيمي نياز ندارد و نه بهرهكشي و نابرابري و نه اسارت و بيعدالتي در كار خواهد بود.