• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4591 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱ اسفند

جستاري در چيستي تاريخ و فرق مورخ و تاريخ ‌پژوه و اهل خبر

شالوده ‏شناسي حيات معاصر

غلامحسين زرگري‌نژاد

تاريخ در پندار عامه حتي بسياري از تاريخ‏پژوهان و شماري از ديگر عالمان و اهل ‏نظر، عبارت است از مطالعه تمامي حوادث و وقايع مرتبط با حيات بشري كه در گذشته اتفاق افتاده است. بر سياق همين گمان، علم تاريخ نيز علمي است ناظر بر تفحص و ژرفاكاوي در زندگي پيشينيان با هدف بازشناسي و معرفت بر همان حوادث و وقايع در پرتو مطالعه روشمند اسناد و مدارك تاريخي. بر بنياد اين تعريف از تاريخ هر دو مقوله علم و موضوع آن، يكسره سر در گذشته دارند و با حال و اكنون هيچ پيوندي جز از طريق فايده علم تاريخ كه گفته مي‏شود علم عبرت و تجربه‏اندوزي است، نخواهد يافت. به همين دليل باور رايج و غالب نسبت به مورخان آن است كه گويي شغل شاغل آنان بي‏كمترين عنايتي به امروز و زمانه خويش، شيدايي و دلدادگي نسبت به ديروز و اعصار و قرون ماضيه است.

اگرچه در بادي امر به دليل همان خصيصه شمول و شياع و درآمدن اين تعريف نزد عامه در شمار واقعيات قطعي و تبديل آن به «بت‏هاي ذهني» هر گونه ترديد درباره اين باور، جسارت‏آميز و خرق عادت در شناخت امر مألوف است اما واقعيت اين است كه همواره تجارب اهل علم و رويكردهاي انتقادي اولي‏الالباب به باورهاي ريشه‏دار نشان داده كه بسياري از اين باورهاي رايج پس از نشستن بر ترازوي نقد و قرار گرفتن بر ميزان خرد از پايه و بنياد تزلزل‏پذير، سست و نادرست بوده‏اند. پس بر همين اساس هيچ استبعادي ندارد كه با ترديد در صحت رهيافت رايج از تعريف تاريخ و دعاوي موجود نسبت به ماهيت، عرصه و قلمرو آن بيان داشت كه شمول تعريف تاريخ به شناخت گذشته و انحصار دغدغه مورخان در قرون ماضيه مبتني بر رهيافتي است، مشحون از خلط و خطا و دور از تعريف تاريخ نزد مورخان.

تفاوت مورخ و محدث و تاريخ پژوه

خلط و خطايي كه در درجه نخست حاصل افتادن در دام سست‏ترين شيوه استدلال يعني تمثيل و متاثر از عدم تفكيك ميان مورخان با علماي اخبار و تاريخ‏پژوهشان بوده است. 3 جرياني كه به رغم اشتراك در توجه و توسل به خبر، حديث يا گزارش هر يك در عنايت به روايات، دغدغه‌هايي متفاوت از يكديگر داشته‏اند. براي ايضاح بيشتر و نشان دادن حيطه معنايي اين مقوله‌هاي خلط شده با هم در ذهن عوام و شماري از خواص حتي برخي از اهل تاريخ كنكاشي مي‏كنيم درباره حد و رسم مفهومي و مضموني خاص هر كدام از آنها. چه بسا همين جستار و كنكاش بتواند نخستين تمهيد شايسته را براي حصول به افقي ژرف و دقيق جهت وارسي مدعاي اصلي اين مقال ايجاد كند و نشان دهد كه تاريخ به مثابه علمي مبتني بر درايت و ناظر بر دغدغه معرفت بر احوال حاليه، نه حال ايام خاليه، از ديرباز در انديشه و باور مورخان با علم‏الروايه يا علم‏الاخبار از حيث ماهيت، موضوع، روش و ساير عناصر اصلي، تفاوت‏هاي اساسي و آشكاري داشته و دارد؛ همان تفاوتي كه ميان مورخ با تاريخ‏پژوه وجود دارد و اغلب به سادگي مورد غفلت قرار گرفته و به نوبه خود افزون بر آنكه سبب‌ساز تعريف علم تاريخ به تفحص در گذشته شده، مورخان را هم در انديشه عمومي و گاه نزد خواص به گزارشگر ايام سلف و دلبسته به مافات و تاريخ را نيز به علم رخدادشناسي و گردآوري اخبار و احاديث گذشتگان و كاوشگر اهل قبور معرفي كرده است. به باور ما اين خطا از خلط اهل اخبار و تاريخ‌پژوهان با مورخان صورت پذيرفته است پس نگاهي فشرده مي‌كنيم به اين مقوله‌هايي كه به اشتباه، تاريخ تعريف شده‌اند.

اهل اخبار

اصطلاح اهل اخبار در معناي عام و وسيع گرچه ابتدا براي شماري از مردم هر عصر و زمانه‌اي به كار برده مي‏شد كه به تفاوت، گاه به صورت شفاهي و گاه به شكل مكتوب به گزارش و كتابت اخبار و احوال اعم از افسانه، اساطير، انساب، سيره و شرح حال بزرگان و حوادث بزرگ يا «ايام» مي‏پرداختند اما به مرور به ويژه در ميان مسلمانان و فرهنگ اسلامي، تبديل به اصطلاح خاصي شد كه مراد از آن نه فقط عناصري چون ابن‌عباس، كعب‏الاخبار، ابوهريره، ابان‏ بن عثمان، وهب‏بن منبه، محمدبن سائب كلبي، عروه بن زبير، محمدبن مسلم ابن‏شهاب زهري، ابي‏مخنف، سيف‌بن عمرو و امثال ايشان بود بلكه كساني را هم شامل مي‏شد كه با برخورداري از حافظه قوي، اخبار و روايات گذشته و حال را فراهم كرده و در محافل و مجالس گوناگون در اختيار ديگران قرار مي‏دادند يا براي انتقال به ديگران به شاگردان و دست‌پروردگان خود مي‏آموختند. در عرف عامه، گاه از دسته‏اي اهل اخبار كه راست و دروغ، خبرهاي معقول يا داستان‌هاي نامعقول اما جذاب را روايت مي‏كردند به عنوان ناقلان اخبار و طوطيان شكرشكن هم ياد مي‏شد.

روات حديث

همين جا شايان توجه و تذكر است كه دسته‏اي از علماي اخبار كه همواره در ميان مسلمانان همت خود را به حفظ، ثبت، ضبط و تعليم روايات و احاديث نبوي و ائمه دين معطوف مي‏كردند به «روات حديث» شهرت دارند. واضح است كه نبايد اين دسته از عالمان اخبار، اشتغالات آنان، شخصيت و روش ايشان در كسب خبر و مراتب احتياط و مراقبت خاص ايشان را با علماي اخبار به معناي عام خلط كرد. اينان در گردآوري و روايت روايات فقط به احاديث ديني با منشأ نبوي توجه داشتند و بر خبر به معناي عام نه علاقه‏مند بودند و نه اعتماد و اعتنايي داشتند.

اتكا به سمع و حافظه و خلط مورخ

با اهل حديث

با تمام اين احوال، نكته مهم اين است كه صفت و روش مشترك تمامي اين دو دسته از علماي اخبار، سمع و اتكا به سامعه و حافظه بود و لاغير. به همين دليل هم چون عالم اخباري همواره آدمي با قدرت حافظه برجسته و توانا توصيف مي‏شد به مرور با خلط ميان مورخ و اهل خبر، مهم‌ترين ابزار تاريخ‏نويسي برخورداري از حافظه قوي قلمداد شد چراكه تصور مي‏شد، تاريخ نيز علم نقل است نه عقل، علم روايت است نه درايت.

به هر حال علاقه مردم در گذشته به شنيدن اخبار، به خصوص اخبار عجيب و غريب، زندگينامه و شرح حال پيامبران، شاهان و ديگر بزرگان حتي غرايب‏المخلوقات، علاقه‏اي كه زمينه اصلي افسانه‏سرايي و قصه‏گويي را فراهم مي‏كرد، باعث مي‏شد تا شماري ديگر از اهل اخبار در كنار نقل احاديث و سيره بزرگان، اخبار ملل و اقوام گاه همراه با گزافه‏گويي، جعل خبر، بزرگ‏نمايي و غلو نيز مبادرت كنند. در چنين بستر فكري و فرهنگي چون ذهن عوام در ايام سلف هم بيشتر ذهني متمايل به شنيدن شگفتي‏ها و امور خارق‏العاده بود و چنين ذهني بسيط به سادگي و بدون مقاومت و نگهباني خرد، غرايب را به حوزه باورهاي خويش وارد مي‏كرد و گسترش مي‏داد. همچنين به اين سبب كه وارسي صدق و كذب تمام مسموعات براي عوام ميسر نبود و عقل سلف بيشتر عقل سماعي بود نه تجربي و نقاد و معطوف به سنجش سره از ناسره بنابراين بافته‌هاي ذهني اين دسته از اهل اخبار در ميان تمام اقوام و ملت‌ها با اقبال زياد روبه‌رو مي‏شد و در باورهاي عمومي آنان ريشه دوانده، ماندگار مي‏شد و به مرور به آثار مكتوب حتي به برخي از منابع تاريخي نيز راه مي‏يافت.

از آنجا كه شمار زيادي از مورخان متقدم اعم از ايراني، عرب و يوناني برخي از گزارش‌هاي تاريخي خود را از همين هر دو دسته از اهل اخبار اخذ كرده‏اند بنابراين اولا: در آثار ايشان نيز مي‏توان نشانه‌هايي آشكار از اين بافته‌ها و جعليات پيدا كرد؛ ثانيا: اشتغال مشترك اهل اخبار و مورخان به خبر به عنوان دستمايه اوليه و اساس تاريخ‏نويسي سياسي به مرور باعث شد تا در اذهان عمومي نيز دو اصطلاح مورخ و اهل اخبار هر چه بيشتر خلط شوند.

نفوذ اخباري‌گري به تاريخ

وارسي آثار تاريخي ملت‌هاي گوناگون به وضوح نشان مي‏دهد كه نفوذ اخباري‏گري و نقل گزارش‌هاي اهل خبر در منابع تاريخي، اختصاص به مورخان عرب يا ايراني يا ديگر ملت‌هاي شرقي نداشته است. در آثار مورخان يوناني نيز از همان زمان هرودوت به بعد مي‏توان، گزارش‌هاي افسانه‏آميز و بي‏اصل فراواني را يافت كه حاصل مشهودات اين مورخان و اعتماد به اهل وثوق و خبرت نبوده بلكه با اعتماد به مسموعات بي‏پايه و گاه تخيلات تنظيم شده‏اند. بنابراين اگر نه تمامي باورهاي اساطيري در يونان لااقل بخش وسيعي از آنها كه در قرون جديد به حوزه اساطير رانده شدند در ميان مردم يونان باستان در شمار رخدادهاي واقعي و حوادث قطعي قلمداد مي‏شدند.

به عبارت روشن‏تر اگر امروزه يونانيان باور ندارند كه اسكندر‌زاده هركول و ثمره زميني خدايان بوده و اين عقايد را به سخره مي‏گيرند اما واقعيت اين است كه در دوره اين سردار مقدوني و تا چند قرن بعد از مرگ او، حاميانش بر اساس افسانه‌ها و روايات مجعول راه يافته به آثار ديودور سيسيلي و آريان رواقي مسلك و اعتماد راسخ آنان به صحت آن روايات، كمترين ترديدي نداشتند كه اسكندر‌زاده آسمان بود و بركشيده خدايان. چنين است وضعيت اعتقاد به ساير روايات مربوط به ديگر انسان‏هاي اساطيري در يونان باستان و اعتقاد راسخ پيشينيان اين سرزمين به صحت و قطعيت اين روايات افسانه‏آميز و بي‏اصل و اساس. چنانكه بر همين سياق است، اطلاعات غريب و گزارش‌هاي مجعول تاريخ هرودوت درباره بسياري از عقايد و احوال مردم هند، برخي از گزارش‌هاي او درباره تولد كوروش و نظاير آنها؛ اطلاعات و مكتوباتي كه يكسره بر اساس مسموعات و بافته‌هاي اهل ‏اخبار تنظيم شده‏اند و بيشتر افسانه‏اند نه روايات ماخوذ از مشهودات يا مسموعات معقول و واقعي.

طبري و مسعودي در دام اخباري‌گري

به رغم تقيد و اعتقاد راسخ شماري از مورخان خردگراي يوناني، رومي، ارمني، عرب و ايراني به گزارش مشهودات يا مسموعات درست و پيراسته از بافته‌هاي ذهني و افسانه‏سرايي و سفرهاي بي‏وقفه آنان به شرق و غرب عالم براي مشاهده زندگي مردم و دريافت اخبار صحيح و قابل اعتماد از منابع اصلي و سرچشمه‌ها، واقعيت اين است كه نفوذ گسترده و خيره‌كننده اخباري‏گري در قرون اوليه تاريخ اسلام و ايران به حدي بود كه افزون بر مورخي چون طبري كه براي پرهيز از افتادن در دام اخباري‏گري افراطي و بافته‌هاي اهل اخبار، روش نقل تمام روايات و اخبار متفاوت و متعارض را براي «گذشته‌نويسي» پيشه كرد تا ضمن حفظ روايات گوناگون، بستر جرح و تعديل اخبار را براي خوانندگان صاحب فهم و تمييز خويش نيز مهيا كند ولي سرانجام خود او نيز به دليل تعلق خاطر به مباني نگرش مكتب ظاهري به شكلي گسترده و خيره‌كننده در دام بافته‌هاي علماي اخبار افتاد. حتي مورخان خردگرا و نقادي چون مسعودي هم ناخواسته در همين دام وسيع اهل اخبار افتادند و به علت تاثيرپذيري از فرهنگ ريشه‏دار و مقتدر خرافه‌گرايي، شماري از خرافات را به نام واقعيات وارد آثار خويش كردند. براي سيطره اين خرافات در فرهنگ آن دوران كافي است، تورقي كنيم در آثاري چون عجايب‌المخلوقات و غرايب‌الحيوانات قزويني، كتاب الحيوان جاحظ و آثاري از اين دست.

بدين سان بايد توجه داشت كه اخباري‏گري در تاريخ‏نويسي نه تنها در اعصار باستان و متقدم و قرون ميانه بر اريكه سلطنت بر اذهان غالب مردمان لميده بود بلكه اقتدارش را تا زمان ما نيز در قالب سلطه ستايش از تاريخ توصيفي و حاكميت رسانه‌ها بر اذهان عامه تا به حدي زيادي حفظ كرده تا جايي كه غالب عوام و حتي خواص هم‌اكنون هر مشتغل به خبر را مورخ مي‏نامند و تاريخ را نيز علم نقل اخبار و شغل شاغل مورخان را هم شناسايي و گردآوري اخبار يا به تعبير جديد« داده‌ها» يا facts‌ها مي‏دانند بي‏آنكه به تفاوت ماهوي علم‏الاخبار و عالم اخباري با تاريخ و مورخ توجه داشته باشند.

تاريخ ‌پژوه كيست؟

تاريخ‏پژوهان آن دسته از مشتغلان به تاريخ محسوب مي‏شوند كه شغل شاغل خويش را پژوهش در رخدادهاي گذشته بر اساس بازنگري، بازفهمي يا گاه تحليل و تعليل حوادث مكتوب و منقول در منابع تاريخي قرار داده‏اند. به بياني ديگر همت اصلي و وجه غالب در اشتغال آنان به آثار تاريخي، نگارش مجدد رخدادهاي موجود در اين آثار همراه با قالب‏بندي و عنوان‏گزاري‏هاي متفاوت از سبك و شيوه‏ تاريخ‏نويسي مورخان است. به بيان ديگر بارزترين تفاوت تاريخ‏پژوهان با مورخان، عدم اشتغال آنان به تاريخ‏نويسي به عنوان نخستين دغدغه مورخان است. درست همان امري كه نه تنها براي تاريخ‌پژوهان دغدغه اصلي نيست بلكه چه بسا آنان هيچ‌گاه به آن عنايت و اقبال نير نشان ندهند.

شايان توجه است كه به ‏رغم اين خصيصه بارز در كنش و اشتغالات و دغدغه‌هاي تاريخ‏پژوهان در اذهان عمومي، هيچگاه به تفاوت آنان با مورخان نيز عنايتي شايسته نشده و عامه مردم، حتي شمار زيادي از اهل انديشه و علم، همواره معناي مورخ و تاريخ‏پژوه را يكي شمرده و به تفاوت آشكاري كه ميان آنان وجود دارد و به آن اشاره خواهيم كرد كمترين عنايتي نداشته و ندارند.

در تاريخ اروپا، ادوارد گيبون كه اثر مهمي درباره «انحطاط و سقوط امپراتوري روم» نگاشت، يا ويليام جيمز كه «تاريخ بريتانياي كبير» را بازنويسي كرد و اثري تاريخ‌پژوهانه را بر اساس نوشته‌هاي مورخان تاريخ انگلستان پديد آورد، يا استيون رانسيمان كه به بازشناسي و بازنويسي «تاريخ جنگ‌هاي صليبي» پرداخت يا آلبر ماله و ژول ايزاك كه پژوهشي در «تاريخ عمومي‏ اروپا» انجام دادند، يا دو اثر پالمر به نام‏هاي «تاريخ جهان نو» و «عصر انقلابات دمكراتيك» همچنين تاريخ تمدن ويل دورانت، تاريخ تمدن توين‏بي و امثال اين آثار نمونه‌هايي بارزند از تاريخ‌پژوهي كه به خطاي آنها «تاريخ‌نويسي» يا «تاريخ‌نگاري» و نويسندگان آنها، مورخ قلمداد شده‏اند؛ حال آنكه اين فرزانگان برجسته را بايد به اعتبار آثارشان كه هرگز ثبت و ضبط رخدادها نيست بلكه بازنويسي آثار تاريخي است، تاريخ‌پژوه ناميد. چنين است ماهيت آثار ارزنده‏اي در تاريخ‌پژوهي اسلام و ايران كه استادان ناموري چون پيرنيا، اقبال آشتياني، نصرالله فلسفي، دكتر عبدالحسين زرين‏كوب و دكتر باستاني و ساير تاريخ‌پژوهان معاصر نوشته‏اند.

واضح است كه خصيصه اساسي اين آثار و محور اشتغالات نويسندگان آنان نيز هيچ‌گاه ثبت و ضبط رخدادهاي زمانه خويش نبوده و نيست بلكه محور و شالوده تاليفات آنان هم همان بازنويسي، باز تنظيم و تدوين مجدد و نقادانه رخدادهاي مندرج در آثار تاريخي گذشته، گاهي معطوف به تبيين و تعليل رخدادهاي گذشته است. درست به همين دليل كه در اين آثار، گرچه گاهي برخي از اسناد و مدارك ارايه نشده يا تازه‏ياب را هم مي‏توان يافت اما در تمامي آنها هيچ رخدادي كه پيش از آن ثبت و ضبط نشده باشد، نمي‏توان سراغ گرفت. دليل بس واضح و آشكار اين واقعيت نيز آن است كه هيچ‌كدام از اين تاريخ‏پژوهان در زمان حدوث و وقوع رخدادهاي گذشته زندگي نمي‏كردند تا بتوانند به گزارش حوادث آن روزگار مبادرت كنند.

مورخ كيست؟

به خلاف تاريخ‏پژوهان كه ديرينه حيات غالب آنان بيشتر به يكي دو قرن اخير بازمي‏گردد و تنها قليلي از ايشان را مي‏توان در اعصار قديم هم سراغ گرفت؛ مورخان اولا: ديرينه‏اي به درازاي حيات بشري يا حداقل ريشه‏اي در عصر ايران باستان و يونان قديم دارند؛ ثانيا: ماهيت و مباني ارتباط و پيوند آنان با تاريخ و رخدادها با ماهيت و سنخ پيوند تاريخ‏پژوهان با حوادث و وقايع، تفاوتي آشكار داشته و دارد؛ ثالثا: مورخان از ديرباز وظيفه و دغدغه اصلي خويش را ثبت و ضبط رخدادهاي زمانه خويش و گزارش آنها به معاصران و آيندگان خود دانسته و مي‏دانند.

علاوه بر اين تاريخ از نظر آنان همواره علم تعقل، تدبر، عبرت و عبرت‏اندوزي و تجلي انديشه، رفتار، افعال و يكي از ابزارهاي افزايش شناخت و اعتلاي حكمت و اخلاق بوده و مهم‌تر از همه شالوده‏‌اش معرفت بر حيات زمانه فعلي و كنوني هر دوره بوده است؛ امري كه اغلب تاريخ‌پژوهان به آن عنايت نداشته و فارغ از دغدغه حال و زمانه و اكنون خويش، دل در گرو معرفت به احوال متقدمان بسته و با اين رويكرد خويش به بازخواني گذشته يا به تعبير ديگر «گذشته‏شناسي» و «گذشته‌پژوهي» و تدريس و آموزش اخبار گذشته موجب خلط آشكار مفاهيم تاريخ‌نويسي با تاريخ‌پژوهي و مورخ و تاريخ‌پژوه شده‏اند.

درست به عكس تاريخ‌پژوهان به شهادت آثار مورخان(نه علماي اخبار، سيره‌نويسان و محدثان) تاريخ در اعتقاد و باور ايشان هيچگاه معطوف و متمركز به شناخت گذشته نبوده است بلكه چنانكه به تفصيل خواهيم گفت، گذشته از نظر آنان از جمله مواد و مصالح معرفت تاريخي محسوب شده است نه غايت و هدف جستارهاي تاريخي و تاريخ‏نگاري. همچنين تاريخ از نگاه و نگرش آنان هيچگاه، علم نقل خبر يا خبرنويسي و ثبت و ضبط اخبار گذشته محسوب نشده بلكه همواره علم شناسايي و گزارش حوادث و رويداهاي مشهود يا مسموع زمانه با هدف مساعدت به افزايش درايت و رشد عقل و تجربه فردي و اجتماعي و از همه مهم‌تر همگامي با ساير علوم انساني براي مساعدت به فهم دقيق زمانه و ياري به بهسازي حال و حيات موجود بوده است. بر بنياد همين رويكرد مورخان به تاريخ است كه مي‏توان گفت آنان همواره به علم تاريخ به مثابه علمي براي معرفت به شالوده‌هاي حيات كنوني مي‏نگريسته و موضوع آن را هم حيات اجتماعي جاري و حال و معاصر محسوب مي‏كردند. در اين باره باز هم سخن خواهيم گفت.

مورخان تاريخ‌ پژوه

از آنجا كه در آثار بسياري از مورخان متقدم همچون طبري، يعقوبي، مسعودي و دينوري تا حمدالله مستوفي و نخجواني و ديگران در كنار مقدمه ثبت و ضبط حوادث زمانه، عنايتي گاه گسترده نيز به رخدادها و حوادث پيش از زمانه اين مورخان صورت پذيرفته است به ‌طور طبيعي پس از بيان تفاوتي كه ميان تاريخ‌پژوه و مورخ ارايه شد بي‏درنگ اين پرسش به ذهن متبادر مي‏شود كه اگر به راستي مورخ، عالمي است متمركز بر رخدادهاي زمانه و شناخت شالوده‌هاي حيات معاصر خويش نه در سوداي گذشته و حوادث متقدم بر عصر خود بنابراين تعارض موجود ميان چنين تعريفي از مورخ با اين واقعيت كه شماري از مورخان در آثار خود به گزارش و وارسي رخدادها و حوادث اعصار قبل پرداخته‏اند، چگونه قابل تبيين است؟

اگرچه ضمن مباحث بعدي، آنجا كه به گفت‌وگوي بيشتر درباره تعريف تاريخ از نگاه و نگرش مورخان و تحليل ميراث بشري و جايگاه آنها در محتواي حيات فردي و اجتماعي خواهيم داشت و از مباني و دلايل چنين رويكرد مورخان در آثارشان به رخدادهاي گذشته سخن خواهيم گفت اما همين جا به اشاره و ايجاز متذكر مي‏شوم كه اگر شماري از اين مورخان در آثار تاريخي خويش به گزارش حوادث ايام سلف مبادرت كرده و آنها را مقدمه گزارش‌هاي تاريخي خود از زمان و روزگار خويش قرار داده‏اند به اين سبب بوده كه اولا: اين دسته از مورخان، درست به همين دليل كه فهم مسائل زمانه را متكي و موكول به درك درست و عميق از پيوند شالوده‏اي گذشته با حال و اعتقاد به ضرورت تمهيد معرفت ژرف بر اكنون در پرتو ايضاح ديروز مي‏دانستند و علم تاريخ را شالوده‏شناسي حيات معاصر خود مي‏دانستند به گزارش حوادث گذشته مبادرت كرده‏اند نه بر اساس اين باور كه تاريخ علم شناخت حوادث ديروز است. به بيان ديگر آنان به اخبار گذشته و رخدادهاي پيش از زمانه خود به عنوان مواد فهم زمانه خود مي‏نگريستند نه هدف و غايت علم تاريخ؛ ثانيا: با عنايت به تفكيكي كه ميان تاريخ‌نويسي و تاريخ‏پژوهي ارايه شد همچنين با عنايت به تفاوت ماهوي دو دسته از گزارش‌هاي موجود در اين آثار يعني گزارش‌هاي برگرفته از آثار متقدم و گزارش‌هاي محصول مشهودات و مسموعات دست اول، مي‏توان اين دسته از آثار تاريخي را داراي دو خصيصه تاريخ‌نويسي و تاريخ‌پژوهي دانست و نتيجه گرفت كه نويسندگان اين آثار به اعتبار زمانه‏نگاري «مورخ» و به اعتبار گذشته‏نويسي «تاريخ پژوه» محسوب مي‏شوند؛ ثالثا: مي‏دانيم كه در آن دسته از آثار تاريخي و آثار مورخاني كه اساس رويكرد اصلي آنان به تاريخ، درايت بوده است نه روايت از جمله: يعقوبي، مسعودي، ابن طباطبا، ابن مسكويه و ابن خلدون به فراواني از مسائل مختلف فكري، اجتماعي، اقتصادي، طبيعي، نجومي و فلكي، زمان و تقويم حتي شطرنج، فلسفه و منطق، طب و رياضيات نيز گاه به تفصيل سخن رفته است؛ مباحثي كه هيچكدام از آنها نه تاريخ به معناي مصطلح و رسمي و شايع است نه روايت و خبر.

با اين حال تامل در مباني نظري گزارش اين اطلاعات به وضوح مبين آن است كه اين مورخان چنين گزارش‌هايي را به قصد درايت و اعتلاي دانايي و زيرساختي براي فهم انديشه زمانه و مساعدت به رهيافتي از حيات بشري و ميراث انساني كه بدون آگاهي از آنها، فهم زمانه ميسر نيست، ارايه كرده‏اند. درست است كه مورخان سلف هيچگاه با عباراتي صريح از مباني نظري خود براي ارايه گزارش‌هاي ادوار قبلي آثارشان سخن نگفته‏اند و فقط گاهي به اقتضاي طبيعت برخي از مباحث خود به اين مباني و اهداف اشاره كرده‏اند اما به نظر مي‏رسد كه عمده دليل اين اجتناب آن بوده كه در انديشه ايشان تكاپويي براي شناخت اكنون و درايت دقيق نسبت به حال و اكنون در پرتو عنايت به ديروز(نه اصالت ديروز به مثابه هدف تاريخ‌نويسي) چنان واضح بود كه هر گونه بسط مقال درباره آن را توضيح واضحات مي‏شمردند.

به نظر مي‏رسد ساده‏انديشي باشد اگر تصور شود، مورخي چون مسعودي كه عالمي خردگرا و مقيد به مشاهده مسموعات بود و شرق و غرب را براي پيوند مستقيم با حوادث زير پا مي‏گذاشت بدون رهيافتي روشن از اهميت گفت‌وگو از مسائل به ظاهر غيرتاريخي به ثبت و ضبط و گزارش آنها همت گماشته و از سر تفنن يا لاقيدي نسبت به نياز خوانندگان خود در كنار گزارش رخدادهاي زمانه به سراغ بحث از دريا و آب و هوا و علوم و علما و فلاسفه و حكيمان و مسائلي از اين دست رفته باشد. تعليل مسعودي از باديه‌نشيني كه بعدها اساس نظريه عصبيت و عمران ابن خلدون شد هم دلالتي است بر مباني نظري او و دلايل «گذشته‏نگاري» در آثار اين مورخ شهير و امثال او هم سندي است، روشن و گويا از جايگاه تاريخ به عنوان علم شناخت شالوده‌ها در انديشه مورخان سلف.

استاد پيشين دانشگاه تهران

 


تعليل مسعودي از باديه‌نشيني كه بعدها اساس نظريه عصبيت و عمران ابن خلدون شد هم دلالتي است بر مباني نظري او و دلايل «گذشته‏نگاري» در آثار اين مورخ شهير و امثال او هم سندي است، روشن و گويا از جايگاه تاريخ به عنوان علم شناخت شالوده‌ها در انديشه مورخان سلف.

نفوذ گسترده اخباري‏گري در قرون اوليه تاريخ اسلام و ايران به حدي بود كه افزون بر مورخي چون طبري كه براي پرهيز از افتادن در دام اخباري‏گري افراطي و بافته‌هاي اهل اخبار، روش نقل تمام روايات و اخبار متفاوت و متعارض را براي «گذشته نويسي» پيشه كرد تا بستر جرح و تعديل اخبار را براي خوانندگان صاحب فهم و تميز خويش نيز مهيا كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون