از قم تا رم
چه ميتوان نوشت؟ قلم را الم بايد كه در سوگ او رقم زند. دهها سال ياد و خاطرات خوب و خوش روياروي دل و ديدهام جان ميگيرد؛ از دبيرستان حكيم نظامي قم تا موسسه «بعثت» تهران تا رم. هر دوستي كه به خواب و خاك ميرود، گويي سهمي از جان و دل ما كنده ميشود.
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود
زندهياد خسروشاهي يگانهاي بود در دوستي، دانش، سعهصدر، گرهگشايي، مهرباني و وفاداري.
او كه در آغاز نوجواني از تبريز به قم مهاجرت كرد و دروس ديني زمانه را خواند در قم نماند. روزي در قم پستچي ماهري را ديدم كه نزد او آمد و انباني از كتابها و مجلههايي كه به زبانهاي گوناگون در آفاق عالم نشر يافته بود براي او آورد. او در قم بود اما به فلسطين و الجزاير و ديگر جنبشهاي آزاديبخش دل سپرده بود.
بزرگ بود و از اهالي امروز بود
و با تمام افقهاي باز نسبت داشت
از نوجواني به تقريب بين مذاهب اسلامي به جد و جهد و جان كوشيد. اختلافات را برنميتابيد و مسلمانان را تني واحد ميدانست. در آغاز جواني، شاهكار نويسنده گرانسنگ مسيحي«جورج جرداق» «امام علي، نداي عدالت انساني» را به فارسي برگرداند. هر چند كه زاده آذربايجان بود اما گويي كه درست گفت شاعر شهره ما: تركان پارسيگوي بخشندگان عمرند.
در حضور او ديواري نميديدي، چون برادري سخن را ميشنيد، تا آنجا كه در توانش بود گرهها را ميگشود، در ايام اقامتش در رم خداي را شكر كه در خدمتش بودم و نخستين بار به زيبايي و رواني و رسايي قرآن، نهجالبلاغه امام علي(ع) و بسيار كتابها از جمله پيامبر رهنما به ايتاليايي، فرانسه و انگليسي درآمد و نيز نشريهاي به زبان ايتاليايي با نام انعكاس اسلام. سفرهاي بسياري در ايران و خارج با هم رفتيم. سفري به يادماندني به سوييس براي ديدار با جمالزاده و سر زدن به او، به پيرمردي كه دل به ايران داشت. سيد ما زندهياد خسروشاهي ميكوشيد كه گرد و غبارهاي زمانه را پديد آمده بود از چهره پاك اسلام بزدايد.
به بركت دوستي با ژان پل دوم به حسن روابط اسلام و مسيحيت كوشيد. زندهياد خسروشاهي محضر شيريني داشت، گاه سخن را با طنز ميآميخت. از تندروي بركنار بود. در ايام اقامت در رم همه را ياري ميرساند، چون عمود خيمهاي بود كه ياران را پناه ميداد. در دوستي وفادار بود. آخرين ديدارم با او ماهي پيش در دفتر حجتالاسلام حجتيكرماني در روزنامه اطلاعات بود. سرحال مينمود. ياد گذشته را با او مرور كرديم. چه خوشحال بود از كتابخانه پرباري كه در قم گشوده بود و چه سخت در كار كتابهايي بود كه نوشته بود و آرزو داشت، نشر يابد.
هنوز هم باور نميكنم كه آن دوست ديرين پرواز كرده باشد اما به خود تسلي ميدهم كه پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردني است.