نگاهي به فيلم مارتين ايدن به بهانه نمايش در هفته فيلم ايتاليا
زمان سرخوردگي نويسنده
كامل حسيني
دوربين پيترو مارسلو با ريتم آهسته خود تماشاگران را به پاي تماشاي كدامين سفر رويايي نشانده است؟ شخصيت اصلي داستانش يعني مارتين در كجاي اين داستان نشسته است و چگونه آن را آغاز و به پايان ميبرد؟ در واقع، به تصوير در آوردن برخي تخيلهايي كه تقريبا با ماهيت مشتركي، ذهن و روان برخي انسانها را به تسخير خود درميآورد در فيلمهاي تاريخ سينما هميشه وجود داشته و همچنان وجود خواهند داشت. برخي از آنها كه با تاثير از همان سنتهاي قديمي سينمايي ساخته شدهاند، سرگذشت قهرمانان را با يك باخت عشقي و سرخوردگي به پايان ميرسانند.
وضعيت و ترسيم يك حالت رواني و تراژدي كه قهرمان در زنجيرهاي از كشمكشهايي كه از قضا هيچگاه تهديد آنها را باور نميكرد بر زندگي روحياش كاملا سنگيني ميكند تا سرانجام قهرمان را نه پيروز ميدان، بلكه سرخورده و شكست خورده در برابر رويدادهاي روزگار نشان دهد و سيماي قهرماني و افسانهاي بودنش را نيز مخدوش كند.
فيلم پيترو مارسلو در عين اينكه آغاز و پايان مبهمي دارد، اما همچنان غمانگيز و سقوط اخلاقي يك نويسنده را شرح ميدهد و يك پيرنگ اصلي را انسجام بخشيده است و اما از طريق ديالوگهاي كوتاه و برخي سخنرانيهايي نسبتا طولاني كه از زبان چند شخصيت جاري ميشوند معنابخشي فراواني را به تم فيلم بخشيده و يك پيرنگ فرعي را در بافت روايت چيده كه همراه پيرنگ اصلي روايت را پيش ميبرد و جدل انديشههاي مناقشهبرانگيز فكري نظير جهان ليبرالها برابر سوسياليستها و در اين ميان نيز جبهه ميانهروتر و مستقلتر (كه شايد مارتين ذهنيت نويسندگياش نمادي از آنهاست) به تنشهاي زيادي دامن زده است. متناسب با ريتم آهسته دوربين دگرگونيهاي زندگي مارتين از زمان آشنايي با عشق «النا» و شكستهاي اوليهاش در زمان آغاز نويسندگي و اوج او بيشتر با تعليقها و غافلگيريهاي هيجانانگيز اما آرام و كمتر هيجانزده يعني بدون هرگونه فوران و يورش هيجاني
شكل ميگيرند.
اما آنچه مخاطب را به انتظار مينشاند، بازگشت آقاي نويسنده و سپس وصالش با معشوقه يعني الناست، اما در اينجا يك غافلگيري ديگر مسير داستان را به سمت همان يك تراژدي ميبرد كه تماشاگر به سبب مسحور شدن به جنبههايي از ابعاد مارتين كمتر آنها را به ذهن خود راه ميدهد و به زبان سادهتر ممكن است مردم عاميانه تصوري افسانهاي و خوشبخت بودن و استواري از منش و شخصيت يك نويسنده دارند، اما غافل از اينكه نويسندههاي مشهور مانند هر انساني ديگر در عين برخورداري از برخي تواناييها و قدرتها اما مغلوب نفس اماره و سستي نفس خود خواهند شد و در نتيجه زندگي شكست خورده و مبهمي در كمين آنها نشسته و تا آنجايي كه تماشاگر نميداند و سرگردان شده است كه آيا سكانس پاياني زماني براي غرق كردن از فرط ناشادي و نااميدي خود است يا نوعي سرخوردگي از عشق و شناكردن نيز سمبلي ميشود براي سفري بازگشت دوباره به جهان دريانوردي و ملواني كه پيتر مارسلو تماشاگرانش را به تماشاي آن نشانده است!