• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4611 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۷ اسفند

بركت و باززايي

مرتضي ميرحسيني

قرن‌ها پيش، شايد آن زماني كه تازه ابتدايي‌ترين تمدن‌ها در آسياي غربي شكل گرفته بودند، بسياري از مردم اين منطقه ـ كه نخستين ساكنان فلات ايران نيز بخشي آنان به شمار مي‌رفتند ـ به ايزدي به نام دُموزي باور داشتند. او هر سال در آخرين روزهاي زمستان مي‌مرد و به جهان مردگان مي‌رفت. بعد در نخستين روز سال بعد زنده مي‌شد و به ميان مردمي كه به او ايمان و نياز داشتند برمي‌گشت. مرگ او، مرگ جهان گياهي و زندگي دوباره‌اش هم احياي آن بود. آنان كه به اين ايزد باور داشتند، روزهاي پاياني سال را عزاداري مي‌كردند و در فراغش اشك مي‌ريختند. معتقد بودند اگر سوگواري شايسته‌اي برپا نكنند دموزي برنمي‌گردد و جهان از بركت و زندگي دوباره محروم مي‌ماند. اما دموزي هر سال در آغاز بهار برمي‌گشت، زمين را متبرك مي‌كرد و زندگي مشترك خود با همسرش، ايزدبانوي آب و عشق را از سر مي‌گرفت. مردم نيز به همين مناسبت جشن مي‌گرفتند و اين چرخه هر سال تكرار مي‌شد. دموزي كه مرگ و زندگي دوباره‌اش نمادي از تغيير سال بود، اسطوره آفرينش محسوب نمي‌شد. او مظهر بركت و باززايي بود، يعني نو شدن كهنه. بعدها كه جوامع متمدن‌تر شدند و سوالات جدي‌تري از خودشان پرسيدند، در اعتقادشان به ايزد ضعيفي كه هر سال بميرد شك و شبهه افتاد و رفته‌رفته ايمان به او را كنار گذاشتند. البته مهرداد بهار مي‌گفت گسترش يكتاپرستي و تحول اديان شرك‌آلود قديمي هم در تضعيف اعتقاد مردم به دموزي موثر بود. دموزي كنار رفت و حتي در گذر از قرن‌هاي بعدي فراموش شد، اما توجه به تغيير و تحولي كه وي نماد و نماينده آن بود باقي ماند و آييني كه براي احياي او برپا مي‌شد نيز ـ با تغييراتي ـ تداوم يافت. زيرا تغيير سال، پايان زمستان و شروع بهار، واقعيت ملموس و مشخصي بود كه پيش چشم مردم قرار داشت. اين سنت بسيار قديمي در دگرگوني‌هاي بعدي با برخي اعتقادات و رسوم ايرانيان نيز تلفيق و آميخته شد و بخش‌هايي از آن شكل و حتي معني ديگري پيدا كرد. مثلا مناسك سوگواري براي دموزي، به آن شكل كهن منسوخ شد و جاي آن را مراسم يادبود درگذشتگان گرفت. آنان روزهاي پاياني سال به جاي ضجه‌زدن براي ايزد مُرده و دعا و تقديم قرباني به اميد احيا و بازگشت او، مراسمي براي آرامش مردگان خودشان اجرا مي‌كردند. به قول مهرداد بهار آنها معتقد بودند كارهايي مثل غذا دادن به فقرايي كه در طول سال غذاي كافي و مناسب نمي‌خورند، خواندن كتاب مقدس، صدقه دادن به نيازمندان، و شمع روشن كردن در خانه و روي قبرها باعث شادي و آرامش ارواح مي‌شود. قديمي‌ترها شب اول سال، به ياد مردگان روي بام خانه‌ها آتش روشن مي‌كردند اما نسل‌هاي بعدي به همان شمع و حداكثر چراغ اكتفا كردند. معتقد بودند مردگان روشنايي شمع يا چراغ را در دل تاريكي شب مي‌بينند و با اطمينان به اينكه همچنان عده‌اي به يادشان هستند و هنوز كاملا فراموش نشده‌اند آرام مي‌شوند. اين اعمال به بهانه درگذشتگان انجام مي‌شد، اما در واقع براي خود زنده‌ها بود. چون ياد كردن از كساني كه رفته‌اند، هم احترام به مرگ و اذعان به بزرگي و ابهت آن بود و هم تكريم زندگي. اين زنده‌ها بودند كه بايد هم قدر زندگي را مي‌دانستند و هم به مرگ، اين فرجام قطعي و گريزناپذير همه موجودات فاني مي‌انديشيدند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون